همه تهدید های «آزادی بیان» در این سالها
هرگاه در گذشته صحبت از افزایش یا کاهش آزادی بیان به میان میآمد همه توجهها به دولتها معطوف میشد و این دولتها بودند که برچسبهای مثبت حامی آزادی بیان یا منفی سرکوبگر را بر پیشانی خود میدیدند.
بسیاری از سازمانهای خصوصی و نهادهای غیردولتی نیز به ارتش مخالفان آزادی بیان پیوستهاند و در مواردی حتی از دولتها نیز سختگیرانهتر یا خشنتر عمل میکنند. برخی گروهها و احزاب نیز از سرکوبگران آزادی بیان هستند. مقابله با آزادی بیان نیز روشهای دیگری مانند برهم زدن سخنرانیها، لغو کردن همایشها و ضرب و شتم افراد را تجربه میکند. در مقالات این هفته بحث آزادی بیان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.
در جولای سال ۲۰۱۲ مردی که خود را سام باسیل مینامید، ویدئوی کوتاهی را در یوتیوب قرار داد که به پیامبر اسلام اهانت میکرد. این فیلم خیلی مزخرف بود و اگر در سپتامبر همان سال شخص دیگری آن را به عربی ترجمه نمیکرد و در یوتیوب قرار نمیداد، هیچگاه مسلمانان از وجود آن مطلع نمیشدند و برایش اهمیتی قائل نمیشدند.
یک برنامه تلویزیونی در مصر آن را محکوم کرد و ظرف زمان کوتاهی همان فیلم مزخرف آشوبهایی را در جهان اسلام و فراتر از آن دامن زد. یک گروه وابسته به القاعده سفیر آمریکا در لیبی را به قتل رساند. تظاهرات در افغانستان، استرالیا، بریتانیا، فرانسه و هند اوج گرفت. وزیر حمل و نقل پاکستان جایزهای ۱۰۰ هزاردلاری برای قاتل سازنده فیلم تعیین کرد. اما به این خاطر توبیخ و برکنار نشد. تا پایان ماه حداقل ۵۰ نفر در اعتراضات کشته شدند.
تیموتی گارتون اش در کتاب کوچکی با عنوان آزادی بیان چنین مینویسد: تصور کنید فرمانده ارشد یکی از قدرتمندترین ارتشهایی که جهان تاکنون به خود دیده است، احساس میکند لازم است با یک کشیش درجه پایین فلوریدا تماس بگیرد و از او خواهش کند یک ویدئوی 13دقیقهای یوتیوب را تبلیغ نکند. این داستان چند نکته را در مورد تحول آزادی بیان در سالهای اخیر نشان میدهد.
اول، رسانههای اجتماعی هر کسی را قادر میسازند تا مطلبی را برای مخاطبان جهانی منتشر کنند. این پیشرفت بزرگی برای آزادی بیان است و به افزایش زیاد حجم مطالب منتشرشده منجر میشود. اما انتشار سریع کلمات و تصاویر در آن سوی مرزها به بروز آشوب میانجامد. ملتهای مختلف درک متفاوتی از آنچه باید و نباید گفته شود، دارند. اگر آن آقای باسیل ویدئوی خود را در اوایل دهه 1990 ساخته بود، مسلمانان نقاط دوردست جهان هرگز از وجود آن مطلع نمیشدند و آن همه انسان کشته نمیشد.
دوم، بنگاههای فناوری مجبورند تصمیمهای پیچیدهای درباره سانسور اتخاذ کنند. بنگاههای بزرگی مانند فیسبوک و توئیتر تلاش میکنند از نظر سیاسی بیطرف بمانند اما اجازه نمیدهند گفتمان نفرت یا زشت در شبکه آنها قرار گیرد. در آمریکا کاخ سفید از گوگل، مالک یوتیوب درخواست کرد بررسی کند آیا موضوع ویدئو دستورالعمل یوتیوب درباره گفتمان نفرت را نقض میکند. نظر شرکت منفی بود و عقیده داشت ویدئو علیه یک مذهب (مجموعهای از عقاید) است نه افرادی که آن عقاید را دارند. اما در سایر کشورها دولتها قدرت بیشتری برای خاموش کردن دهانها دارند. حداقل 21 دولت از گوگل خواستند پخش این ویدئو را مسدود کند. در کشورهایی مانند هند، مالزی و عربستان سعودی که نسخه بومی یوتیوب اجرا میشود، به این درخواست عمل شد. اما در کشورهایی که یوتیوب حضور قانونی ندارد، درخواست رد شد. عکسالعمل این کشورها -از قبیل پاکستان و بنگلادش- آن بود که یوتیوب را به طور کامل مسدود کردند.
خفهشو والا میکشمت
سومین تغییر آن است که در گذشته تهدید علیه آزادی بیان کاملاً از جانب دولتها بود اما اکنون بازیگران غیردولتی به همان اندازه دلهرهآور هستند. به عنوان مثال در ایالت وراکروز در مکزیک حداقل 17 خبرنگار از سال 2010 کشته یا ناپدید شدهاند. این اقدام به دست قاچاقچیان مواد مخدر صورت گرفت. حوزه فعالیت گانگسترها وسیع است: یکی از روزنامهنگاران به مکزیکوسیتی گریخت اما سریع ردیابی و سلاخی شد. روش کار نیز بسیار وحشیانه است: در ماه فوریه جسد یک خبرنگار در کنار جاده پیدا شد در حالی که نیمهعریان، با دستانی بسته و پلاستیکی بر روی صورت رها شده بود.
در سطح جهان، تمایل برخی مسلمانان برای تنبیه افرادی که به اعتقادات آنها توهین میکنند، باعث شد بحثها پیرامون دین اسلام حتی در مناطقی مانند اروپا که مسلمانان در اقلیت هستند کمتر شود. برخی مسلمانان تندرو تلاش میکنند یک قانون بیان را در کل جهان اعمال کنند. قانونی که توهین به عقاید را مستوجب مرگ میداند.
اکثر مسلمانان صلحطلب هستند اما مسلمانی که تئو وانگوگ فیلمساز هلندی را به خاطر فیلمی درباره سوءاستفاده از زنان مسلمان به قتل رساند میگفت او نمیتواند در کشوری زندگی کند که هرگونه آزادی بیان مجاز است. در سال 2015 دو مرد مسلح به دفاتر روزنامه شارلیابدو که کاریکاتور پیامبر را کشیده بود، حمله کردند و 12 نفر را کشتند. اکنون بسیاری از سخنوران و نویسندگان در سراسر جهان از هرگونه ادعایی که مسلمانان را ناراحت کنند، خودداری میکنند.
ایجاد هراس یک نمونه از روندی بزرگتر و نگرانکنندهتر است. از مساجد قاهره تا کلاسهای دانشگاه ییل افراد و گروههای مختلفی هستند که ادعا میکنند کسی حق ندارد به آنها توهین کند. این حرف با این گفتمان که افراد باید به طور کلی مودب باشند، متفاوت است. حق عدم توهین خود به نوعی به معنای داشتن قدرت نظارت بر بیان مردم است. فلمینگ روز سردبیر یک نشریه دانمارکی میگوید احساس مورد توهین قرار گرفتن نهتنها آسانتر بلکه پرطرفدار شده است. اما خود او باید به خاطر داشته باشد که کاریکاتورهایی که نشریه او در سال 2005 از پیامبر اسلام ترسیم کرد، حداقل 200 نفر را به کام مرگ کشاند.
متعصبانی که در بنگلادش افراد بیدین را به قتل میرسانند، بسیار ترسناکتر از دانشجویانی هستند که در آمریکا سخنرانان مخالف خود را با فریاد خود به سکوت وادار میکنند. اما همه آنها در یک طیف قرار دارند: هر دو گروه برای سرکوب کردن بیان یک تعریف انتزاعی از «توهین» دارند. آنها ممکن است سخنرانیهایی را که به آنها اعتراض دارند برهم بزنند یا از قدرت دولت برای ساکت کردن سخنرانان استفاده کنند. سیاستمداران با اشتیاق به این جمع پیوستهاند و برای تنبیه مخالفان از قوانین مخالف «گفتمان نفرت» استفاده میکنند.
این شاخص در سال 2015 به پایینترین حد خود در 12 سال اخیر رسید. چرا که نیروهای سیاسی، جنایی و تروریستی تلاش کردند در راه رسیدن به قدرت رسانهها را سرکوب کنند. سهم جمعیت جهان که در کشورهای دارای مطبوعات آزاد زندگی میکنند، از 38 درصد در سال 2005 به 31 درصد در سال 2015 کاهش یافت. نسبت کسانی که در مناطق دارای رسانههای «تا حدی آزاد» زندگی میکنند از 28 به 36 درصد بالا رفت. گزارش سایر سازمانها هم مایوسکننده است. شاخص آزادی مطبوعات سازمان گزارشگران بدون مرز از سال 2013 تا 14 درصد کاهش یافته است.
عمو شی شما را میبیند
چین بدترین نمره را در میان کشورهای بزرگ دارد. در زمان حاکمیت مائو تسهدونگ کوچکترین زمزمه اعتراض با خشونت مجازات میشد. پس از مرگ او در سال 1976 مردم آزادی بیشتری برای انتقاد از دولت پیدا کردند؛ به شرط آنکه انحصار حزب در قدرت را به چالش نکشند. فناوری دیجیتال این فرآیند را سرعت بخشید. تا سال 2012 که شی جینپینگ به قدرت رسید، صدها میلیون چینی دیدگاههای خود را در رسانههای اجتماعی به اشتراک میگذاشتند.
این رویداد برای آقای شی ناخوشایند بود؛ بنابراین او سرکوب را آغاز کرد. هزاران سانسورچی چینی تلاش کردند پیامهای اعتراضی آنلاین را مسدود کنند. صدها وکیل و فعال مدنی به زندان افتادند. بحثهای آزاد در دانشگاهها سرکوب میشود و از دانشجویان و استادان خواسته شده است بیشتر به مارکسیسم-لنینیسم توجه کنند. بر اساس گزارش موسسه نیویورکی «کمیته محافظت از خبرنگاران» در دسامبر سال 2015 حداقل 49 خبرنگار در چین زندانی بودند. در آوریل همان سال گائو یو خبرنگار کهنسال چینی به اتهام افشای اسرار دولتی محکوم شد. این سندی بود که در آن حزب نسبت به عقاید غربی مانند آزادی رسانهها هشدار میداد.
بسیاری از چینیها یک قدم از سانسورچیان جلوتر هستند. آنها با استفاده از نرمافزارها از دیوارآتشین چین عبور میکنند و به وبسایتهای خارجی روی میآورند. بدون تردید سرکوبهای آقای شی کشورش را تضعیف خواهد کرد. اگر اطلاعات آزادنه جریان پیدا نکند، نوآوری یا اتخاذ تصمیمهای جدی دشوار خواهد شد. در ماههای اخیر و با تلاطمهای بازار بورس، حزب کمونیست از اقتصاددانان خواست تا چهره شادی از خود به نمایش گذارند. به تحلیلگرانی که بحران و آشفتگی را پیشبینی کنند، هشدار داده میشود. این سوال مطرح میشود که چگونه سیاستگذاران میتوانند اقتصاد را در زمانی درک کنند که هیچکس مجاز نیست صادقانه درباره آن بحث و گفتوگو کند.
دولت چین منشأ کلیه سانسورهاست. سازمانهای خصوصی فقط به دستور دولت یا به منظور اجتناب از ناراحت کردن آن وارد عمل میشوند. نسخه چینی مشابه گوگل به نام بایدو جستوجوهای مخالفان را مسدود میکند. گوگل چنین کاری را انجام نمیدهد و از اینرو نمیتواند در چین فعالیت کند. ویکیپدیا، یوتیوب، فیسبوک و توئیتر نیز مسدود هستند.
در مقابل در جهان اسلام، هم دولت و هم بازیگران غیردولتی به یک اندازه به بیان حمله میکنند. حکم قتل در مناطقی مانند بنگلادش، عراق، نیجریه، سومالی و سوریه اجرا میشود. در چندین کشور عربی پس از یک دوران کوتاهمدت شکوفایی آزادی بیان در طول بهار عربی رژیمهایی سرکار آمدند که حتی از دولتهای پیشین هم بیشتر سرکوبگری میکردند.
مصر را که پرجمعیتترین کشور عربی است در نظر بگیرید. اعتراضات عمومی سال 2011 به سرنگونی دیکتاتور حسنی مبارک انجامید. مصریها برای مدتی آزاد بودند هر چه بخواهند بگویند. اما دولت اخوان المسلمین که در سال 2012 انتخاب شد، گفتمانهای سکولار را محدود کرد و کودتای متعاقب آن در سال 2013 اوضاع را به وخامت کشانید. عبدالفتاح السیسی حاکم کنونی مصر، اخوان المسلمین را سازمانی تروریستی خواند و رسانههای حامی آن را تعطیل کرد. قانون جدید انتشار دادهها یا اخبار نادرست (یعنی هر چه بر خلاف خط رسمی دولت باشد) را ممنوع ساخته است. آقای السیسی در ماه فوریه به خبرنگاران هشدار داد: به حرف هیچکس به جز من گوش ندهید. من کاملاً جدی هستم.
گزارشگران خارجی به اتهام جاسوسی از کشور اخراج شدند. گزارشگران داخلی وضعیتی بدتر دارند. محمد ابو زید که عکاس است، در سال 2013 هنگام به تصویر کشیدن سرکوب معترضان اسلامگرا از سوی دولت دستگیر شد. او از آن زمان به اتهام آسیب به اتحاد ملی در زندان به سر میبرد. او تحت شکنجه و آزار قرار گرفت و از مراقبتهای پزشکی محروم شد.
در هفتم ماه می، دادگاه مصر برای سه خبرنگار به اتهام جاسوسی درخواست اعدام کرد. آنها این اتهام را انکار میکنند. یکی از آنها میگوید او به خاطر انتشار یک سند افشاشده تنبیه شده است. رژیم مصر بیکفایت و سرکوبگر است: در ماه می یک توافقنامه داخلی در مورد چگونگی سرکوب مطبوعات به طور اتفاقی به مطبوعات ارسال شد.
آقای السیسی که خود را پدر مصر میخواند نگران آن است که فرزندانش در معرض مطالب غیراخلاقی قرار نگیرند. نویسندگان جسور و پررو به زندان میافتند. گروههای مدافع حقوق بشر میگویند که تعداد پروندههای مربوط به تحقیر دین و فسق در بالاترین حد قرار دارد.
وقتی از یک معاون وزیر سوال شد چه نیازی به مجوز هست، پاسخ داد: شما نمیتوانید بدون گواهینامه رانندگی کنید. به همان صورت هم نمیتوانید بدون مجوز یک وبسایت را مدیریت کنید.
در سراسر جهان گسترش خشونت سازمانیافته دولتها را وادار کرد تا اظهاراتی را که ممکن است به تقویت تروریسم بینجامد مهار کنند. حتی در دموکراسیهای آزاد هم دولتها کسانی را که خشونت را تحریک کنند یا حتی سخنان آنها افراطگرایانه باشد مجازات میکنند.
به عنوان مثال در ماه فوریه دو عروسکگردان در مادرید دستگیر شدند. نمایش آنها با عنوان «جادوگر و دون کریستوبال» تحریکآمیز بود. یک راهبه به شکل صلیب چاقو میخورد و یک قاضی با کمند خفه میشود. اما آنچه پلیس را ناراحت کرد صحنهای است که در آن عروسک پلیس جادوگر را به حمایت از تروریسم متهم میکند و تابلویی را در دستان او قرار میدهد که نشانه القاعده و گروه جداییطلب باسک است. عروسکگردانان اکنون در انتظار محاکمه هستند و به اتهام حمایت از تروریسم ممکن است به سه سال زندان محکوم شوند. گفته میشود آنها از شنیدن این خبر متعجب شدهاند.
در بسیاری از نقاط اروپا قوانین ضدتروریسم با شدت بیشتری نسبت به گذشته اجرا میشوند. نهتنها به خاطر آنکه دولتها از تروریسم هراس دارند، بلکه به آن دلیل که آنها رسانههای اجتماعی را تحت نظر گرفتهاند؛ جایی که کلمات مربوط به افراطگرایی و تروریسم به راحتی قابل رهگیری هستند. حزب جداییطلب باسک در سال ۲۰۱۱ عملیات نظامی را کنار گذاشت اما از آن زمان تعداد اسپانیاییهایی که به حمایت از تروریسم متهم میشوند، پنج برابر شده است.
فرانسه در سال ۲۰۱۴ «دفاع از تروریسم» را جرم دانست و از زمان حملات پاریس در سال گذشته اعمال قانون را تشدید کرده است. یک مرد به یک سال زندان محکوم شد، به خاطر اینکه در خیابان فریاد میزد: «من به مسلمان بودن افتخار میکنم. من از شارلی خوشم نمیآید. مهاجمان حق داشتند آن کار را انجام دهند.»
بسیاری از دولتها قوانین مبارزه با گفتمان نفرت را تدوین یا بازسازی کردهاند. قوانینی که اغلب گسترده و مبهم هستند. هنرپیشه فرانسوی بریژیت باردو پنج سال به اتهام تحریک تنفر نژادی به دادگاه خوانده شد، چرا که او به عنوان حامی حیوانات با روشهای ذبح حلال مخالف است. بخش ۱۵۳ از قانون کیفری هند که در زمان استعمار بریتانیا تدوین شد، بیان میکند افرادی که در زمینههای دین، نژاد، محل تولد، اقامت، زبان، فرقه یا هر زمینه دیگر آشوبگری میکنند به سه سال زندان محکوم خواهند شد.
این قبیل قوانین ابزاری در دست قدرتمندان برای سرکوب دشمنان است و به جای آنکه بین گروههای مختلف هماهنگی ایجاد کنند، آنها را تشویق میکنند به یکدیگر اتهام بزنند. این امر به ویژه هنگامی خطرناک میشود که سیاستمداران بدبین وارد عمل شوند. کسانی که به آرای یک گروه خاص متکی هستند اغلب برای کسانی که ظاهراً به آن گروه توهین کردهاند درخواست مجازات میکنند، به ویژه در زمان قبل از انتخابات. به عنوان مثال وقتی یک روشنفکر هندی به نام آشیس ناندی در یک جشنواره ادبی در سال ۲۰۱۳ نکته کوچکی درباره طبقه پایین و فساد مطرح کرد، سیاستمداران محلی غوغا و هیاهو به پا کردند و او تحت قانون جلوگیری از اقدامات خشونتآمیز محاکمه شد.
بسیاری کشورها از جمله ۱۴ کشور اروپایی، قوانینی علیه کفرگویی دارند. در ماه مارس ریتا ماستر سیاستمدار چپگرای اسپانیایی به اتهام توهین به احساسات مذهبی به ۴۳۲۰ یورو جریمه نقدی محکوم شد. دولتهای اسلامی پاکستان و عربستان سعودی که کفرگویی را به شدت مجازات میکنند، علاقهمندند ممنوعیت توهین به ادیان به طور مکتوب در قوانین بینالمللی درج شود. به استدلال آنها این یک تعمیم عادی برای مفهوم «گفتمان نفرت» غرب است. برخی مقامات غربی با آنها موافقند. در ماه فوریه پلیس دانمارک پروندهای را برای یک مرد به خاطر سوزاندن قرآن باز کرد که در عمل قانون مبارزه با کفرگویی را زنده میکرد.
قانونی که از سال ۱۹۴۶ عملاً علیه هیچکسی اعمال نشده بود. اروپا سرشار از قوانین تاریخگذشتهای است که انواع خاصی از اظهارات سیاسی را جرم میداند. ۹ کشور عضو اتحادیه اروپا توهین به مشروعیت دولت را جرم میدانند. در ۱۶ کشور اهانت به نشانههای دولتی مانند پرچمها و در ۱۳ کشور اهانت به سازمانهای دولتی جرم است. در ۲۳ کشور عضو اتحادیه اروپا افترا زدن جرم تلقی میشود. کشورهای بلغارستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا، هلند و پرتغال افترا به مقامات دولتی را به شدت مجازات میکنند.
برخی از این قوانین به ندرت استفاده میشوند. در سال ۲۰۱۳ فرانسه قانون اهانت به رئیس دولت را کنار گذاشت. این امر پنج سال پس از آن اتفاق افتاد که یک معترض پارچهای را برای نیکلا سارکوزی تکان میداد که بر روی آن نوشته شده بود: آشغال، گمشو. این همان عبارتی بود که سارکوزی قبلاً خطاب به یکی از معترضان به کار برده بود.
زمان اعتراض
با وجود این، ناظران گزارش میکنند که اعتراض کردن خطرناکتر میشود و البته حق با آنهاست. همانطور که گزارش ما نشان میدهد، محدودیت بر آزادی بیان شدیدتر شده است. بدون تضاد آرا جهانی ترسو و نادان داریم.
آزادی بیان به سه روش زیر بار حمله است. نخست، سرکوب از سوی دولتها افزایش یافته است. چندین کشور بار دیگر کنترلهایی از نوع جنگ سرد را تحمیل کرده یا تحمیلهای جدیدی ایجاد کردهاند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیه از آزادی بیان برای بحثهای تند بهرهمند شد. در دولت ولادیمیر پوتین، صداها بار دیگر خفه شدند. هماکنون تمام برنامههای خبری تلویزیون اصلی روسیه توسط دولت یا رفقای آقای پوتین کنترل میشود. خبرنگارانی که پرسشهای عجیب بپرسند دیگر برای تهیه گزارش به اردوگاههای کار فرستاده نمیشوند، این در حالی است که تنی چند از آنها به قتل رسیدهاند.
شی جین پینگ، رهبر چین، پس از رسیدن به قدرت در سال 2012 دستور سرکوب، سانسور رسانههای اجتماعی، دستگیری صدها مخالف و جایگزینی بحثهای آزاد در دانشگاهها را با مارکسیسم بیشتر داد. در خاورمیانه براندازی مستبدان در بهار عربی برای نخستین بار در چندین نسل گذشته به مردم آزادی بیان داد. این آزادی در تونس ادامه یافت، اما سوریه و لیبی برای خبرنگاران نسبت به زمان پیش از شورشها خطرناکتر شده است؛ در مصر مردی حکومت میکند که با چهره عادی میگوید: «به هیچ کس جز من گوش نکنید.»
دوم، تعداد نگرانکنندهای از فعالان غیردولتی دارند با ترور سانسور را اجرا میکنند. گزارشگران در مکزیک که دربارههای پرونده جنایی و فساد تحقیق میکنند اغلب به قتل میرسند، و گاهی ابتدا شکنجه میشوند. متعصبان افرادی را که گمان میکنند به ایمان آنها توهین میکنند به قتل میرسانند. زمانی که نویسندگان و هنرمندان چیزی میگویند که ممکن است بیاحترامی به اسلام تلقی شود، در واقع ریسک بیان آن را به جان میخرند. بلاگرهای سکولار در بنگلادش در خیابان تا سر حد مرگ کتک زده میشوند؛ کاریکاتوریستهای فرانسه در دفتر کار خود با گلوله از پای درمیآیند. سلفیها بیش از دیگران مسلمانان را آزار میدهند، مثلاً با دشوارتر کردن بحث صادقانه درباره چگونگی سازماندهی جوامع خود.
سوم، این ایده که مردم و گروهها حق دارند آزار نبینند گسترش یافته است. این امر بیخطر به نظر میرسد. با همه اینها ادب یک فضیلت است. اما داشتن حق برای آزار ندیدن، بدان معناست که یک فرد باید مراقب باشد شما درباره من یا درباره چیزهایی که برایم عزیز است، مانند گروه نژادی، مذهب یا حتی عقاید سیاسی خودم چه میگویید. چون توهین و بیحرمتی موضوعی ذهنی است، قدرت نظارت بر آن گسترده و اختیاری است.
با وجود این، بسیاری از دانشجویان در آمریکا و اروپا معتقدند بالاخره فردی باید آن را اِعمال کند. بعضی به مطلق بودن سیاست هویت پناه میبرند و میگویند مردان هیچ حقی برای صحبت درباره فمینیسم یا سفیدپوستان هیچ حقی برای صحبت درباره بردگی ندارند. دیگران مانع رسیدن صدای سخنوران اندیشمند و مشهوری چون کاندولیزا رایس و آیان هیریس علی به دانشجویان میشوند.
نگرانی برای قربانیان تبعیض ستودنی است و اعتراض دانشجویان اغلب به نوبه خود حرکتی در جهت آزادی بیان است. اما فرض بر این است که دانشگاه مکانی است که دانشجویان در آن چگونه اندیشیدن را میآموزند. این رسالت غیرممکن است اگر ایدههای ناراحتکننده خارج از محدوده باشند. و اعتراضات میتواند به آسانی و به اشتباه به ارزش بدل شود: مثلاً دانشگاه کلمبیا پیشنهاد کرده که این جمله «آمریکا سرزمین فرصتهاست» یک تجاوز نژادپرستانه خُرد است زیرا میتواند تلویحاً بگوید کشورهایی که موفق نیستند تنها باید خود را سرزنشکنند.
حقیقت تلخ
رواداری در میان لیبرالهای غربی نیز پیامدهای ناخواستهای داشته است. حتی حاکمان خودکامه میدانند خفه کردن صدای مخالفان پرگو و آرام شرمآور است. تقریباً در تمام کشورها قوانینی برای محافظت از آزادی بیان وجود دارد. بنابراین حاکمان خودکامه همیشه در جستوجوی بهانههای ظاهراً مناسب برای نادیده گرفتن آن قوانین هستند. امنیت ملی یکی از آن بهانههاست. روسیه اخیراً وادیم تیومنتسف را که یک بلاگر است، پس از آنکه به نقد سیاست روسیه در اوکراین پرداخت به اتهام ترویج افراطگرایی به پنج سال زندان محکوم کرد. سخنان تنفرآمیز یک بهانه دیگر است. چین صدای فعالان در زمینه استقلال تبت را به بهانه برانگیختن نفرت نژادی خفه میکند؛ عربستان سعودی کفرگویان را شلاق میزند؛ در هند افراد ممکن است به دلیل ترویج تفرقه در زمینه مذهب، نژاد، طبقه... یا هر زمینه دیگری تا سه سال به زندان بیفتند.
تهدید آزادی بیان در دانشگاههای غربی با آنچه ملحدان در افغانستان یا دموکراتهایی در چین با آن مواجهاند تفاوت بسیار دارد. اما زمانی که اندیشمندان مترقی بر این موضوع توافق دارند که کلمات باید سانسور شوند، کمک میکنند تا رژیم حاکمان خودکامه محدودیتهای بسیار سختتر خود و گروههای مذهبی متعصب خشونت خود را توجیه کنند. زمانی که فعالان حقوق بشر به آنچه دارد در رژیمهای سرکوبگر رخ میدهد اعتراض میکنند، حاکمان خودکامه میتوانند به این نکته اشاره کنند که دموکراسیهای لیبرال مانند فرانسه و اسپانیا نیز افرادی را که تروریسم را میستایند یا از آن طرفداری میکنند جنایتکار قلمداد میکنند، و اینکه در بسیاری از کشورهای غربی توهین به مذهب یا برافروختن تنفر نژادی جرم است.
یک دیکتاتور که گوش غرب را به دلیل دورویی پیچانده رجب طیب اردوغان رئیسجمهور ترکیه است. او در داخل کشور هیچ توهینی به خود، ایمان یا سیاستش را برنمیتابد. اما از کشورهای خارجی خواهان همان احترام است که البته در آلمان آن را یافت. در ماه مارس یک کمدین آلمانی شعری هجوآلود درباره وی خواند. آقای اردوغان از یک قانون بسیار قدیمی و فراموششده آلمانی درباره سران دولتهای خارجی کمک گرفت. شگفتآورتر اینکه ۹ کشور اروپایی دیگر هنوز هم چنین قانونی دارند؛ و اینکه ۱۳ توهین علیه سران کشورهای خودشان روی داده است. نظرسنجیها نشان میدهد در بسیاری از کشورها حمایت از آزادی بیان، معمولی و شرطی است. اگر کلمات ناامیدکننده باشد، مردم ممکن است دولت یا سایر مقامات را بر آن دارند تا صدای گوینده را خفه کنند. گروهی از کشورهای اسلامی در حال لابیگری هستند تا طبق قانون بین المللی توهین به مذهب را به جرم تبدیلکنند. آنها هر دلیلی را که انتظار داشته باشید برای پیروزی خود دارند.
بنابراین ارزش دارد که بگویم آزادی بیان سنگ بستر تمام آزادیهاست. آزادی بیان بهترین دفاع در برابر دولتهای بد است. سیاستمدارانی که به اشتباه میروند (که البته بیشتر آنها در اشتباهند) باید مورد نقد بیقید و شرط قرار گیرند. آنهایی که این نقد را میشنوند ممکن است به آن توجه کنند؛ آنهایی که آن نقد را ساکت میکنند درمییابند سیاستهایشان بینتیجه است. همانطور که آمارتیا سن، برنده جایزه نوبل، اشاره کرد، تاکنون هیچ دموکراسی بدون مطبوعات آزاد نتوانسته تاب آورد.
در تمام حوزههای زندگی، بحث آزاد سبب تمایز ایدههای خوب از بد میشود. علم پیشرفت نمیکند مگر آنکه موارد قطعی گذشته مورد پرسش و تردید واقع شود. تابوها دشمن درک و شناخت هستند. زمانی که دولت چین به اقتصاددانان دستور داد تا پیشبینیهای خوشبینانه ارائه دهند، در واقع تضمین کرد که سیاستگذاری خودش از روی اطلاعات نادرست است. زمانی که دانشکدههای علوم اجتماعی آمریکا تنها استادان چپگرا را استخدام میکنند، تحقیقات آنها آنچنان جدی گرفته نمیشود.
قانون باید حق آزادی بیان را کاملاً به رسمیت بشناسد. موارد استثنا باید بسیار اندک باشد. پورنوگرافی کودکان باید ممنوع شود، زیرا تولید آن سبب آزار به کودکان میشود. دولتها باید چند مورد را محرمانه نگه دارند: آزادی بیان نباید به معنای حق انتشار کدهای راهاندازی سلاحهای کشتار جمعی باشد. اما در بیشتر حوزههایی که فعالان خواستار مدنیت تحمیلی (یا بدتر از آن، تسلیم) هستند، باید در برابر آنها مقاومت کرد. باب بحث درباره مذهب باید گشوده باشد. قوانین علیه بیان نفرتانگیز غیرعملی است و از آنها بسیار سوءاستفاده میشود. ممنوع کردن کلمات یا مباحثاتی که یک گروه آنها را توهینآمیز میداند به یکپارچگی اجتماعی نمیانجامد. برعکس، این کار به همه انگیزه دلخور شدن میدهد- حقیقتی که سیاستمداران فرصتطلب دارای حمایت از یک گروه نژادی خاص به سرعت از آن به نفع خود بهرهبرداری میکنند.
تحریک خشونت باید ممنوع شود. با وجود این، باید موارد آن دقیقاً تعریف شود زمانی که سخنوران میخواهند افرادی طرفدار خود را به ارتکاب به خشونت بکشانند، و زمانی که کلمات او احتمال دارد تاثیری آنی بگذارد. فریاد کشیدن این جمله «بیایید یهودیان را بکشیم» در برابر جمعیتی خشمگین در مقابل یک کنیسه حق به جانب به نظر میرسد. اما پست این جمله «ای کاش تمام یهودیان بمیرند» در صفحه فیسبوک احتمالاً اینگونه نیست. گفتن حرفی توهینآمیز درباره گروهی که اعضای آن با شنیدنش شورش به پا میکنند، مطمئناً درست نیست.
آنها باید با کلمات یا با نادیده گرفتن فرد نادانی که به آنها توهین کرده واکنش نشان دهند.
در کشورهای بیثباتی چون روآندا و بروندی، کلماتی که سبب برافروختن خشم میشود با کلماتی که در یک کشور آرام و دارای دموکراسی خشم بر میافروزد، تفاوت دارد. اما این اصول یکسان باقی میماند. پلیس باید به تهدیدات جدی و قریبالوقوع بپردازد، نه اینکه هر فرد متحجری را که تنها لپتاپ یا گوشی هوشمند دارد دستگیر کند (حتی در دولتهای روآندا و بروندی نیز چنین محدودیتهایی وجود ندارد).
«در آزادی بیان» آنلاین
فیسبوک، توئیتر و سایر غولهای دیجیتالی باید مانند سازمانهای خصوصی آزاد باشند که تصمیم بگیرند میخواهند اجازه انتشار چه چیزی را در پلتفورم خود بدهند. به همین ترتیب، یک دانشگاه خصوصی نیز باید تا جایی که قانون اجازه میدهد برای اجرای قانون آزادی بیان برای دانشجویان خود آزاد باشد. اگر قوانین دانشکده مسیحی را در مورد قسم خوردن، پورنوگرافی و بیان کفر به خدا قبول ندارید، میتوانید به یک دانشگاه دیگر بروید. با وجود این، هر دانشگاه دولتی، و هر دانشگاهی که میخواهد به رشد فکری دانشجویان کمک کند، باید هدفش این باشد که آنها را در معرض ایدههای چالشآفرین قرار دهد. در جهان بیرون دانشگاه اغلب به آنها توهین میشود؛ آنها باید بیاموزند با تظاهرات آرام، گفتار و منطق با آن مقابله کنند.
این قوانین برای همه خوب است. هرگز برای ساکت کردن دیدگاههایی که با آنها مخالفید تلاش نکنید. سخن قابل اعتراض را با سخنان بیشتر پاسخ دهید. تلاش کنید بدون توسل به زور در بحث پیروز شوید و پوستکلفت شوید.
نظر کاربران
یکی بگه خروجی متن چیه چی میخواد بگه طولانیه حسش نیس تا بعد نظر بدیم
واقعا عالی بود مرسی.اینم بگم که خیلی از این برخوردهای تند ریشه تو خودخواهی و قهرمان بازی داره و تشنه قدرت.مثلا مسلمونا با این کارا میخوان بگن آره ما چیزی هستیم.خیلیها رو دیدم که برای یه موقعیت کوچک همه اعتقادای آبکیشو رو کنار گذاشته.کلا هر کی زیادی شلوغش میکنه هیچی جز یه شخصیت آبکی نیست فقط میخواد معرکه بگیره.ولی متمدن شخصیتش کامله و معرکه نمیگیره
من به عنوان یک شخص حرف های شمارو تکذیب میکنم
چرا؟
چونکه بدون مدرک ودلیل قبول نمیکنم هیچی رو
میشه اون فیلم اهانت که گفتین بفرستین ببینم چطوری هست شاید شما میگین اهانت و در اصل شاید از وضعیت اقتصادی مثلا شکایت کرده یا از ازادی بیان شکایت کرده شما اتش بیار معرکه شدین و میگین اهانت.... باید فیلم رو ببینم تا باور کنم بدون مدرک خیر