جهانگردی به سبک جهانگرد جوان ایرانی
جهانگردی و شیوه ی زندگی پر تحرک یکی از جنبه های لذت بخش زندگیه، که قطعا نیاز به شهامت و اراده ی خیلی قوی داره. هر چقدر آرزوی سفر کردن و دیدن جاهای مختلف رو بکنیم، تا وقتی که دست به کار نشیم و از چیزهایی که به طور موقت دور و برمون رو پر کنند دل نکنیم، اتفاقی نمیفته.
هر وقت حرف از سفر و گشتن دور دنیا میشه، خیلی ها با بهانه هایی مثل اینکه "نمیشه" یا "شرایطش نیست"، از رسیدن به آرزوهاشون فرار می کنند. اما باید بدونیم آدمهایی وجود دارند، در همین نزدیکی، که برای آرزوهاشون زندگی می کنند. شاید هم بهتر باشه که بگیم در آرزوهاشون زندگی می کنند.
یکی از این افراد، هانیه رشیدی، یه دختر 34 ساله است که با یه سفر ساده شروع کرده و کم کم به آرزوی گشتن دور دنیا دست پیدا کرده. هانیه مدرک کارشناسی عکاسی رو از دانشکده خبر گرفته و حالا زندگی اش رو صرف گشت و گذار در شهرها و کشورهای مختلف می کنه. از دیدنی های سرتاسر ایران گرفته، تا جزایر مالدیو، آفریقا و… مصاحبه ای تهیه کردیم با این دختر فعال و ماجراجو تا ببینیم چطوری سفرهاش رو برنامه ریزی می کنه، و داشتن یه زندگی هیجانی که از روزمرگی به دور هست، چه چیزهای با ارزشی بهش داده.
در ادامه مصاحبه با هانیه رشیدی، جهانگرد جوان ایرانی رو می خونید.
چی شد که به سفر کردن علاقه پیدا کردی؟
از اونجایی که یادم میاد من همیشه در سفر بودم، هیچ اردو و سفر تو دوران مدرسه و دانشگاه نبود که من نرفته باشم.این روند تا الان ادامه داشته.
از چه سنی سفر رو شروع کردی ؟
به طور جدی و سفرهای خارجی از سال ۹۰ ولی قبل از اون سفرهای داخلی می رفتم، یعنی حدود ۲۹ سالگی.
در اولین سفرهات ، چه چیزهایی بیشتر از همه نگرانت می کرد؟
همیشه نگران این بودم که عمر سفر کوتاهه و دارم برمی گردم ولی بعدها خودم رو این طوری قانع کردم که بهتره این سفر تموم بشه تا من بتونم واسه سفرهای بعدی ام برنامه ریزی کنم. یعنی امید به سفرهای بعدی من رو از نگرانی در می آورد. همیشه تو همون پرواز برگشت داشتم به سفر بعدی ام فکر می کردم به طوری که همسفرهام شاکی می شدن که بذار این سفر تموم بشه، بعد فکر برنامه بعدی باش!
چقدر طول کشید تا به لذت سفر پی بردی؟
شروع سفرهای من با لذت بود و شور وشوق دیدن جاهای جدید لذتم رو دو چندان می کرد. برای لذت بردن از کاری که می دونی درسته و بهش ایمان داری نیازی به گذشت زمان نیست.
توی زندگی الانت چه چیز مهمی هست که قبل از سفرهات نبود؟
باور به اینکه آدم به هر چیزی که بخواد می رسه. اما و اگر و چون وچرا هم نداره. شاید به تعویق بیفته، ولی حتما شدنیه.
از کار های خاصی که تو سفر هات انجام دادی و هیچوقت فکرش رو نمی کردی که یک روز این کار رو انجام بدی و حالا بهش افتخار می کنی بگو.
رفتینگ توی رودخروشان نیل و هیجانی که اون موقع به من دست داد واقعا غیر قابل توصیفه. همیشه دوست داشتم این فعالیت رو توی اوگاندا، اونم با گرید ۵ رفتینگ انجام بدم.
همه ی پیش آمدهای سفر برای من خوشایند بوده و هرچی غیر منتظره تر و غیر قابل پیش بینی تر،بهتر. همیشه دوست دارم خطر کنم و اتفاقاتی که فکرش رو نمی کنم برام پیش بیاد. به خاطر همین با هر پیش آمد جدیدی با آغوش باز استقبال می کنم.
معمولا چطوری برای سفرهات برنامه ریزی می کنی؟ از قبل؟ یا با گذر زمان تصمیماتو میگیری؟
سفرهاي من در بيشتر موارد با برنامه دقيقي پيش نميره. كليت كار مشخصه ولي خيلي اتفاقات مي افته كه برنامه ام رو تغيير ميده، اصلا تمام هيجان سفر براي من اينه كه برنامه ها تو يه چارچوب مشخص نباشه، يه جور نظم در عين بي نظمي. اينكه يه سري اتفاقات غيرقابل پيش بيني بيفته و بعد بتوني مديريت اش بكني لذت سفر رو بيشتر ميكنه.
مثلا یک بار توی يه شهري گم شديم و سر از جاي ديگه در آورديم و باعث شد جاي ديگه كه جزو برنامه نبود رو ببينيم و حتي يه روز سفر رو از دست بديم.
يا به اتوبوس نرسيديم و باز سر از جاي ديگه در آورديم. ساعت ها كنار جاده موندن تو تاريكي شب كه يه ماشين بياد و تو رو ببره، و خيلي اتفاقات ديگه…
در ضمن همه سفر لذت و شيريني نبوده سختي و تلخي هاي زيادي هم بوده كه باز اونم براي خودم شيرينش كردم مثلا تو ابتداي سفر به كنيا، تمام مدارك و پول من ١٧٠٠ دلار دزدیده میشه. من حتي ميرم زير سُرم از حال بدي كه داشتم ولي با كمك همسفرام به سفرم ادامه مي دم و اون ميشه يكي از بهترين سفرهام.
من توی سفرهام، بيشتر از اينكه خودم رو بشناسم، همسفرهام رو شناختم براي همين سفر شده يكي از معيارهاي انتخاب دوستام، و واقعا هم جواب داده مخصوصا تو سفرهاي چندين روزه اين موضوع جواب ميده.
بعضی وقتها مجبور میشم که افسار این هیجان سرکش رو تو دستم بگیرم. با اینکه خیلی سخته، ولی خیلی وقت ها باید کنترلش کنم. با همه اینها هیچوقت تن به یکجا موندن و پوسیده شدن نمی دم. حرف های دیگران خیلی زیاده، ولی من کاری رو که روحم رو آروم میکنه انجام میدم. گاهی چشمم به آسمونه و پرواز هواپیماها رو نگاه می کنم، یا گوش به بوق اتوبوس های مسافربری می دم. شاید خنده دار باشه ولی اینا به من حس آرامش و شوق رفتن میده.
اگر پياده هم شده است سفر كن ، در ماندن مي پوسي.(دکتر شریعتی)
اما روحی مصمم مرا می کشاند…و شوق دیدار سرزمین های پر آوازه…در سینه ام می جوشد و من خانه ام را رها کردم، همچون پرنده ای که آشیانه اش را رها می کند.(ابن بطوطه)
نظر کاربران
منم پول داشتم و دغدغه نداشتم حتما به سبک ایشون جهانگردی میکردم..!!!
با پول یا مفت همه کاری میشه کرد ولی با کارگری خیلیزور بزنه سالی یه بار مشهد بریم