آیا مدارس جدید و مجازی بهتر از قدیمی هاست؟
آموزش رسمی چقدر برای رشد یک کودک اهمیت دارد؟ ظاهرا بسیار! اگر شما به میزان هزینه ای که برای فرستادن کودکان به مدارس خصوصی می شود، توجه کرده باشید این مهم برای شما آشکار می شود.
تعلیم و تربیت یک کودک در استرالیا نیز رقم مشابهی دارد و به 411 هزار دلار آمریکا می رسد. در ایالات متحده و در کانادا نیز در مجموع هزینه آموزش یک کودک در دوره آموزش عمومی به 300 هزار دلار می رسد. پیداست که هزینه مدارس خصوصی این روزها حتی برای والدین ثروتمند سنگین است.
بنا به گفته موسسه آماری نیلسن، در دنیای امروزی، آموزش کودکان به شکل رسمی دارای کمترین اهمیت در میان سایر اشکال آموزش است. در این راستا تحقیقات موجود تاکید می کنند که برنامه درسی ۹۰۰ ساعته برای یک فراگیر آمریکایی در طول یک سال در نظر گرفته شده است. این در حالی است که برنامه درسی از طریق رسانه ها در این کشور به ۲۵۰۰ ساعت در سال می رسد که عمده آن نیز- ۱۵۰۰ ساعت- توسط تلویزیون تامین می شود.
به عبارت دیگر رسانه، امروزه نقش معلم را در رهبری کودکان در آموزش به عهده گرفته است. استانداردهای رسانه به گونه ای است که بین فقیر و غنی در آموزش تبعیض قایل نمی شود و به همه آنها فرصت های برابر در زندگی می دهد. برای مثال، به طور متوسط هر کودکی که دوره ابتدایی را تمام می کند، ۸۰۰۰ مورد قتل دیده است. در ۱۸ سالگی، به لطف مدرسه رسانه، افراد شاهد ۱۶ هزار مورد قتل و ۲۰۰ هزار مورد خشونت می شوند.
افزون در قتل و خشونت، مورد دیگری که کودک آمریکایی در معرض آن قرار دارد صحنه های مستهجن جنسی است. از هر سه کانال تلویزیونی در آمریکا، دو کانال محتوای مستهجن دارد و گزارش شده است که ۵۸ درصد از نوجوانان ۱۴ تا ۱۷ ساله از سایت های مستهجن بازدید می کنند. نیل پستمن، در کتاب «پایان آموزش و پرورش» می نویسد: کودکان بین ۳ تا ۸ سالگی، دست کم ۵۰۰ هزار بار در معرض تبلیغات گوناگون قرار می گیرند و تلویزیون به این طریق تبدیل به تنها وسیله ای می شود که ارزش ها را به کودکان می قبولاند.
دانشگاه واشنگتن در گزارشی که در این خصوص ارایه کرده می گوید: افزون بر ۱۰۰ هزار از این تبلیغات به انواع آبجوها اختصاص دارد. پس به نظر می رسد سه سرفصل اصلی برنامه درسی مدرسه رسانه، قتل، الکل و مواد مستهجن برای کودکان باشد. پیش از اینکه تلویزیون پای خود را به خانه باز کند یا اینکه اینترنت بر زندگی انسان ها چنبره بزند، کودکان در طول عمر کودکی خود تنها شاهد معدود مواردی از خشونت، قتل یا روابط جنسی بودند. آن هم در شرایطی رخ می داد که یا خود جزو خانواده های معتاد و بزهکار به حساب می آمدند یا اینکه در همسایگی خود این موارد را مشاهده می کردند. امروزه اما کودکان، فارغ از این که از چه خاستگاه خانوادگی برخوردارند و چقدر در مورد آنها سرمایه گذاری شده است، با این سه درس اصلی مدرسه رسانه آشنا خواهندشد.
حضوری یا مجازی؟ مسئله این است!
برای هیچکس گریزی از دستگاه آموزش و پرورش نیست، دستگاهی با اهداف جاه طلبانه که افراد خام را تحویل می گیرد و با شکل دادن به این افراد خام، آنها را تبدیل به «شهروندانی شریف» می کند. کودکان بخشی از روز را خواهی نخواهی تحت تاثیر آموزش مدرسه ای هستند و این افراد هرکدام با خاستگاهی مختلف و با پیشینه های گوناگون در مدارس حضور پیدا می کنند.
هرکدام از آنها فلسفه خاصی دارند و با دیدگاه های متفاوتی به مسایل اخلاقی می نگرند. اما هنوز در حوزه آموزش، خطر در کمین است. هنوز فرصتی وجود دارد تا آرزوی ناپلئون بناپارت تحقق پیدا کند. ناپلئون بناپارت روزی آرزو کرد که همه نسل ها با یک الگو بزرگ شوند. این خطر اما از سوی مدارس به سمت کودکان ما نمی آید. یک برنامه درسی موازی وحود دارد که بسیار هم قدرتمند است و تاثیری تقریبا جهانی دارد: رسانه.
هر روز بچه ها از جزیره ای در ژاپن به شکل رسمی و غیررسمی تحت آموزش و پرورش قرار می گیرند. اما زمانی که قرار است به این کودکان یاد بدهید که چگونه زندگی کنند و تبدیل به چه انسان هایی شوند، مدارس تحت الشعاع حضور رسانه ها قرار می گیرند. به طور متوسط هر سال دانش آموزان ۹۰۰ ساعت برنامه درسی رسمی دارند. این در حالی است که برنامه درسی رسانه ها در همین مدت ۲۵۰۰ ساعت است. نگرانی هایی در باب تاثیرات غیرمنتظره آن بر ذهن و دل بچه ها و کودکان وجود دارد. دست کم این نگرانی وجود دارد که رسانه قرار است کودکان ما را تبدیل به چه نوع شهروندی کند؟
فیلسوف هایی از افلاطون تا جان دیویی به شدت در مورد آموزش خوب و آموزش بد تذکر داده اند و آنها همگی بر این عقیده بودند که آموزش خوب یا بد تحت تاثیر فلسفه خوب و بد است. برای همین منظور رسانه ها و فلسفه آنها مورد توجه علمای تربیتی است. نه تنها علمای تربیتی، بلکه سایر موسساتی که با این مسایل سر و کار دارند، به دقت تاثیر رسانه را بر آموزش کودکان رصد می کنند. به عنوان مثال، سازمان بهداشت جهانی از رسانه ها، به ویژه شبکه های تلویزیون خواسته است تا تبلیغات خود را در خصوص الکل بیش از پیش کنترل کنند. از این در سال ۲۰۰۵، سازمان بهداشت جهانی در حوزه یورو، چارچوبی را برای تبلیغات الکل پذیرفت. در این راستا این منطقه اعلام کرد: تمامی کودکان و نوجوانان حق دارند در محیطی رشد و نمو پیدا کنند که دور از تاثیرات مخرب الکل باشد.
بسیاری از کارشناسان تربیتی می گویند کنترل برنامه های رسانه ها تنها نباید از سوی مسئولین شبکه صورت بگیرد. هر چند که لازم است برای محتوای برنامه های خود که می تواند در ذهن کودکان تاثیرات مخرب داشته باشند، چارچوبی تعریف کنند اما نباید از نقش والدین هم غفلت کرد. والدین در تعیین محتوای برنامه ها باید نقشی تعیین کننده داشته باشند و تعامل کودک را رسانه را رصد کنند.
برنامه درسی پنهان
تصور کنید که کودک خود را با شعار «تفکر رادیکالی» به مدرسه فرستاده اید. این امر می تواند یک شعار برجسته باشد. درواقع این شعار می تواند متمایز از تفکر رایج و شعار مدارس سنتی باشد که به «سخت کوشی»، «تمکین»، «مداومت» و «وقت شناسی» تاکید و تمرکز دارد. به گونه ای که این مدارس بر این عقیده هستند که هیچ چیزی وجود ندارد جز سخت کوشی.
یک برنامه درسی را تصور کنید که با طرح تفکر رادیکالی تهیه و تنظیم شده است. مدارس در این قالب جایی خواهند بود که فراگیر در آن به فلسفیدن مشغول است، پرسش های چالشی می کند، فکر می کند، وضعیت موجود را به چالش می کشد و از شیوه هایی برای تدریس استفاده می کنند که اصطلاحا به آن شیوه عملی می گویند که سریعا فکر را به عمل تبدل می کنند.
طراحی کلاس درس، زمین بازی و برنامه های درسی فوق العاده در چنین مدرسه ای را تصور کنید. آیا در این مدرسه دانش آموز با اتمام یک زنگ به کلاس دیگر می رود؟ آیا دانش آموزان مجبور به فراگرفتن موضوعات اجباری تعیین شده از سوی مدارس هستند؟ آیا در این مدارس دانش آموزان سختکوش مورد توجه قرار می گیرند و به عنوان کسی که کار خود را مطابق برنامه انجام داده تشویق می شوند؟
در سال ۱۹۷۶، ساموئل باولز و هربرت گینتیس، دو اقتصاددان آمریکایی یک مقاله جدلی با نام «اصلاحات آموزشی و تناقضات زندگی اقتصادی» نوشتند. آنها نوشتند که محققان استدلال می کنند که سیستم مدرسه یک زمین تمرین برای زندگی کاری در یک موسسه مردن است. بنابراین چیزهایی که مدرسه از یک فراگیر می خواهد مشخص است: «وقت شناسی»، «احترام به اقتدار»، «ثبات»، «وابستگی» و «تلاش زیاد برای کسب پاداش».
آنها نام این کار را برنامه درسی پنهان نامیدند و گفتند کاری که این مدارس می کنند تربیت کارمندانی ساکت، غیرمنتقد اما سختکوش است. آنها در این سیستم خواهان ثبات وضع موجود می شوند و همین موضوع در ایستا ماندن کیفیت جامعه نقش مهمی دارد. سختکوشی برای گرفتن نمره خوب در مدارس مانند سختکوشی در شرکت ها برای دریافت حقوق بیشتر است. زمانی که یک کودک از مدرسه فارغ می شود و قدم به محیط کار می گذارد درواقع وی فقط با یک جا به جایی نقش مواجه می شود.
به قول فیلسوف بزرگ برتراند راسل، در انتخاب والدینت بسیار باهوش باش. البته این دو اقتصاددان زمانی این موضوع را مورد واکاوی قرار دادند که ارتباطات به این شکل پیچیده نبوده است. پیچیدگی این موضوع زمانی افزون می شود که بدانیم دنیا وارد عرصه گجت ها شده است. به تبع آن شکل کلاس و آموزش ها نیز تغییر پیدا کرده اند.
ورود تکنولوژی برای عمیق تر کردن آموزش یکی از پیامدهای عصر ارتباطات است. تغییرات سریع در حوزه تکنولوژی بر روی آموزش و شیوه تدریس تغییرات عمیقی هم گذاشته است. نکته ای که در این میان وجود دارد این است که با بالا رفتن مدارج تحصیلی، موارد استفاده از آن نیز بیشتر می شود.
روزگاری تصور اینکه آموزش از طریق پست به آموزش «آنلاین» تبدیل شود امری محل به نظر می رسید. اما امروزه به قدری دانشگاه های مجازی فراوان شده اند که هم اینک برخی از علمای تربیتی هشدار می دهند فراگیرشدن آموزش ممکن است به مرگ آموزش حضوری و سنتی منجر شود. برای اینکه این موضوع مورد مداقه قرار گیرد باید پرسش زیر مطرح شود.
«هدف دانشگاه های مدرن چیست؟» انتقال دانش؟ یا ایجاد محیطی چالشی؟ در زمان های گذشته، هدف آموزش انتقال ارزش های اخلاقی به فراگیران محسوب می شد. در دانشگاه ها بحث بر سر این بود که دانشجویان به گونه ای بار آیند تا بتوانند کارهای نیک و خوب انجام دهند. آموزش نیز می تواند در غنا بخشیدن به امور نیک کمک موثری باشد. اما باید گفت دانشگاه های مدرن امروزی به دنبال یک اصطلاح مانیفست خود را بنا کرده اند: «ایجاد خلاقیت بیشتر».
این یک واقعیت است. واقعیتی که ریشه در اقتصاد دارد. بسیاری بر این باورند که تحصیلات عالیه یک تجارت است. این دانشگاه ها نیز مانند بسیاری از تجارت خانه ها و صنایع تاسیس می شوند اما محصول نهایی آنها کسی است آماده ورود به بازار کار است. از این رو بی راه نیست که دانشگاه های آنلاین ظهور و بروز بیشتری در عرصه آموزش پیدا می کنند. براساس تحقیقاتی که صورت گرفته است، این دانشگاه ها صدها میلیارد دلار درآمد دارند و مدام نیز در حال افزایش هستند.
برخی می گویند دانشگاه ها بدون اینکه درآمد کسب کنند نمی توانند به حیات خود ادامه دهند. آموزش به شکل سنتی اساسا امری منفعت رسان است تا اینکه به دنبال سود باشد. اما واقعیت در ایالات متحده به گونه ای دیگر است. آموزش بهتر در این کشور برابر با موقعیت شغلی بهتر است. از این رو آموزش در دانشگاه ها هزینه بیشتری طلب می کند. اما آموزش آنلاین توانسته با کم کردن هزینه ها (هرچند که درآمد بالایی دارند، زیرا متقاضیان آن بیشتر هستند) این کمبود را در ایالات متحده جبران کند. با این حال پرسش مهمی که وجود دارد این است: آیا آموزش مجازی و آنلاین توانسته هدف اصلی دانشگاه ها را که همان ایجاد خلاقیت بیشتر است برآورده کند؟
موسسه «خان آکادمی» به این پرسش پاسخ می دهد. این موسسه در تحقیقاتی که داشته می گوید برخی دانشگاه های مجازی با فراهم کردن شرایط یادگیری عینی تر و شخصی تر به ایجاد خلاقیت در آموزش کمک فراوانی می کنند تا به مهمترین هدف آموزش مدرن برسند.
موسسه خان آکادمی یک موسسه پاکستانی و غیرانتفاعی است. این موسسه تاکید می کند آموزش مجازی از دانشگاه ها به دوره دبیرستان هم کشیده شده است. موسسه خان آکادمی می گوید که در هر ماه برای آموزش ریاضیات دوم دبیرستان ۶ میلیون کاربر وجود دارد.
شعار این موسسه هم کاملا شعاری علیه آموزش سنتی است. هیچ کس نباید سخنرانی کند. شیوه سخنرانی یکی از مهم ترین اشکال آموزش سنتی است. معلم یا استاد در آن صحبت می کند و فراگیران نیز گوش می کنند. اما این موسسه با انتخاب این شعار تاکید می کند که شیوه جدید فرصت بیشتری برای تفکر فراگیر فراهم می آورد. تفکر نیز ابزار اصلی خلاقیت به حساب می آید.
نظر کاربران
موافقم