آخرین درس های ناصر حجازي
۸ راه اسطورهاي براي پيروزي بر سرطان
سخت است، خيلي هم سخت است؛ كنار آمدن با يك بيماري سخت، آن هم براي طولانيمدت، شايد يكي از سختترين كارهايي باشد كه بيمار بايد توان انجامش را داشته باشد؛ شايد تصور ابتلا به بيماريهاي صعب العلاج راحت نباشد، تا وقتي خودت به آن مبتلا نشده باشي.
نبايد فراموش كرد كه بيماريهاي مزمن ممكن است ناگهاني به وجود بيايند؛ بدون پيشزمينهاي خاص و واضح... اتفاقي كه براي هركسي ممكن است بيفتد. اما مهم اين است، نگذاريم بيماري بر ما غالب شود و عنان زندگي را از دستمان خارج كند؛ همانطور كه ناصر خان حجازي نگذاشت تا آخرين لحظه زندگي، بيماري سرسختش او را زمينگير كند...
آنچه ميخوانيد ترجمه مقالهاي است از مجله معتبر (Psychology Today) كه از اتفاقات روزهاي آخر زندگي ناصر حجازي شواهدي به آن اضافه كردهايم. شواهدي كه نشان ميدهد آنچه در مقالهها مينويسند فقط حرفهايي روي كاغذ نيست.
خودتان باشيد
با وجود تشخيص بيماري، خود وجوديتان را حفظ كنيد
شيلا وقتي در موقعيت رويارويي با تومور رحم قرار گرفت، شروع كرد به نوشتن از مراحل درمان براي دوستش «لوسي» و دانشجويان پزشكي دانشگاه هاروارد؛ نگران از اينكه نكند شيميدرماني تخمدانهايش را از بين ببرد. چند سال بعد، با گذشت ۸ ماه از بارداري معجزهآسايش، لوسي آخرين نتايج آزمايشهاي او را به دانشجويان نشان داد. با انتشار تجربه شيلا در يك مجله، او سعي كرد بيشتر بهخودش اهميت دهد؛ حتي زماني كه بهعنوان يك «مورد پزشكي» توسط گروهي از پزشكان كه بيشتر از او، به شرايط و موقعيت بيماريش علاقهمند بودند، تحت درمان قرار گرفت.
- ياد يك اسطوره: فروردين 90 است و وضعيت جسماني ناصر حجازي خوب؛ اسطوره استقلال كه بهدليل عفونت ريه 15 ماه تحت درمان بوده، خبر داد كه تنها 3 ماه ديگر از مدت درمانش باقي مانده. گفت بعد از طول درمان اميدوار هستم كه به سلامت كامل دست يابد و اينكه... «ميخواهم تا آخر عمر در استقلال بمانم!»
نکته : ناصر حجازي زماني مبارزه با بيماري مهلك سرطان ريه را آغاز كرد كه پس از سالها با نشستن روي نيمكت دياسترادا و حضور در فوتبال اروپا به روياهايش نزديك شده بود. با اين حال، آخرين حرفها و موضعگيريهاي او پس از آشكار شدن بيمارياش، او را از هيبت يك ورزشكار به يك مصلح و منتقد اجتماعي تبديل كرد
خود را بشناسيد
سعي كنيد بين شرايط قبلي و انكار، تعادل برقرار كنيد
بورلي منتظر خبرهاي بدي بود. او ميدانست، به واسكوليت (التهاب عروق) مبتلاست- همهچيز را درباره اين بيماري در وب خوانده بود- و احساس ميكرد هيچكس او را جدي نميگيرد؛ بخشي از اين مشكل به اين دليل بود كه وضعيتش بهطور قطعي شناخته نشده بود، او بيشتر و بيشتر پريشان اوضاع و احوالش شده بود و بيشتر محتاج توجه بود. در مقابل، بيل، يك آتشنشان بازنشسته، چندان به پيشرفت بيماري كليهاش توجه نميكرد، او نميخواست (يا نميتوانست) دست از پرخوري و سيگار كشيدن بردارد- و وقتي نوبت به دياليز رسيد، او قاطعانه «نه» گفت.
جان فرجيان، تاجري با بيماري مزمن كليه، راهي بين درگيري روحي بورلي و روش تدافعي بيل در پيش گرفت. او رژيم و مكملهاي غذايياش را جدي گرفت، داروهاي مقابله با فشار خون بالا را مصرف كرد و ورزش را در برنامه رومزهاش گنجاند؛ در واقع تمام كارهايي كه براي نجات زندگيش از بيماري لازم بود، انجام داد تا بتواند به مسافرت و ساير سرگرميهايش برسد و زمان كافي براي بازي با نوههايش داشته باشد. او به جاي اينكه خودش را «بيش از حد بيمار» نشان داده يا وانمود كند كه «اصلا بيمار» نيست، بيماري را تحت كنترل درآورد تا فقط «كمي بيمار» باشد.
- ياد يك اسطوره: ميگويند دروازهبان دوم قرن آسيا، نميخواست تا آخرين لحظه هم از پا بيفتد؛ آتيلا ميگويد: «... حتي روز آخر هر كاري كرديم، حاضر نشد روي ويلچر بنشيند. صدايش در نميآمد اما با همان حال نميگذاشت روي ويلچر بنشانيمش.»
خود را به اشتراك بگذاريد
بهخودتان اجازه دهيد روي ديگران حساب كنيد
استقلال، واژه بدي در فرهنگ لغات ماست و افراد بيمار بسيار سختشان است كه استقلال خودشان را كنار گذاشته و براي كمك گرفتن از ديگران، اعلام نياز كنند اما نگهداري كردن و نگهداري شدن، جنبههاي ارزشمند زندگي خانوادگي هستند؛ همانطور كه يك كودك به كمك نياز دارد، يك زوج معلول، يا يك والد سالخورده هم محتاج كمك هستند.
- ياد يك اسطوره: اشكهاي آتيلا پاياني ندارند. كنار تخت پدر نشسته و زنگي در دست دارد و اشكهايش جاري هستند. «اين زنگ كنارش بود و هر وقت مشكلي پيدا ميكرد، دكمه را فشار ميداد تا ما سريع خودمان را به او برسانيم.»
«شانس» چه خوب و چه بد، اسمي است كه ما براي چيزهايي كه خارج از كنترلمان هستند، گذاشتهايم و از آنجا كه ما كنترل كلي بر شرايط نداريم، بخشيدن خود و پذيرش شرايط، به مهمترين مفهوم «زندگي خوب» تبديل ميشود، حتي در دوران بيماري؛ درست همان كاري كه گلر افسانهاي ايران در دوران مبارزه با بيماري سختش انجام داد
خود را رشد بدهيد
سعي كنيد با گذشت زمان، تغيير كنيد
بسياري از افراد مبتلا به بيماريهاي مزمن، احساس ميكنند كنار آمدن با شرايط جديد و تغييرات مورد نياز در طول دوره بيماري سخت است. ليلا كه مبتلا به ديابت و ايدز است و در زمان انجام دياليز هم، بهطور ناگهاني و بدون اجازه پزشك غيبش ميزد، احساس ميكرد براي مرگ آماده است.
وقتي به مطب پزشك آمد، به او كمك كردند تا خودش خونش را بگيرد و نشانش دادند كه چطور از گلوكومتر (دستگاه اندازهگيري قند خون) استفاده كند. كمي آرامتر و اميدوارتر شد و قبول كرد كه دياليز را هم امتحان كند. برخورد اميدوارانه و آشكار، براي هر پزشك و بيماري، ميتواند درها را بهسوي تغييرات مثبت باز كند.
- ياد يك اسطوره: به دليل شوك ناشي از تشخيص بيماري، دروازهبان اول تيم ملي ايران در دهه 50، ناگهان چند كيلو وزن كم كرد اما... خيلي زود بهخودش مسلط شد و با شروع شيميدرماني، سعي كرد دوباره به زندگي طبيعي برگردد.
روح خود را تقويت كنيد
به فراتر از جسم فكر كنيد تا منبع معنا را دريابيد
پزشكان موسسه ملي سرطان از بابي كه ملانوماي بدخيم (تومور بدخيم سياه رنگ قشر عميق پوست) داشت، قطع اميد كرده و گفته بودند هركاري لازم بوده، انجام دادهاند؛ حالا او بايد به خانه ميرفت و منتظر مرگ مينشست. او تصميم گرفت از يك درمانگر كرهاي كه از روشي به نام Moxabustion استفاده ميكرد، كمك بگيرد؛ اين شفاگر روي پوست بابي چوبهاي عود را ميسوزاند. بعد از اين ماجرا، آثار سوختگي دچار عفونت شد و او دوباره براي درمان بيشتر، سراغ درمانگر رفت؛ زيرا معتقد بود در مراسمي كه اين درمانگر كرهاي انجام ميدهد، او آرامش ميگيرد. بعضي بيماران، مثل بابي به درمان جايگزين نياز دارند زيرا طب غربي نميتواند باعث آرامش بيمار شود. بعضيها با انجام مراسم مذهبي آرامش ميگيرند؛ آرامشي كه پشت بيماريشان، حكمتي هست و با هر قضاوتي كه روبهرو شوند، خداوند در نهايت پذيرايشان خواهد بود.
- ياد يك اسطوره: ساعت هنوز 12 نشده بود. 2 ساعت پس از زماني كه ناصرخان چشمهايش را براي هميشه بر جهان فرو بست. او هنوز هم زيبا بود و با ابهت... هر چند مويي بر سر نداشت و رنج بيماري، قدرت تكلمش را گرفته بود... به سختي اما با همان زنگ صداي هميشگي گفت: «اين هم يك امتحان است؛ اميدوارم كه در اين امتحان موفق باشم.»
خود را دگرگون كنيد
بخشهاي كشفنشده خودتان را بيابيد و از آنها صحبت كنيد
فرانك كه استاد غواصي با تجهيزات اسكوبا بود، مجبور شد غواصي در اعماق دريا را رها كند چراكه دچار بيماري كليوي شد؛ او مخزن اكسيژنش را با يك دستگاه فلزياب عوض كرد تا در آمريكاي جنوب غربي بهدنبال گنجهاي مدفون زير خاكي بگردد كه متعلق به دوره سربازهاي استعمارگر اسپانيايي و پرتغالي بود. كاساندرا، يك نمونه ديگر است؛ يك خواننده اپرا كه به خاطر واسكوليت دچار شرايط بغرنجي در ريههايش شد و صداي خواندنش را از دست داد. او آنقدر مجذوب جزئيات بيمارياش شده بود كه در نهايت تصميم گرفت درس بخواند تا پزشك شود، نوعي خودبيانگري را با نوع ديگر عوض كرد. براي چنين بيماراني، وقتي دري بسته ميشود، هميشه در باز ديگري وجود دارد.
- ياد يك اسطوره: ناصر حجازي زماني مبارزه با بيماري مهلك سرطان ريه را آغاز كرد كه پس از سالها با نشستن روي نيمكت دياسترادا و حضور در فوتبال اروپا به روياهايش نزديك شده بود. با اين حال، آخرين حرفها و موضعگيريهاي او پس از آشكار شدن بيمارياش، او را از هيبت يك ورزشكار به يك مصلح و منتقد اجتماعي تبديل كرد.
نکته : واقعيت اين است كه بسياري از افراد رك و صريح، بعدها دچار بيماري و مشكلات پزشكي نميشوند، يا بيماريشان خيلي سريعتر به درمان جواب ميدهد
خود را فراموش كنيد!
درگيريهاي روحي را رها كنيد
جو بعد از اينكه يك عمل پيوند كليه را پشت سر گذاشت، مجبور شد تحت تعدادي جراحي صورت قرار گيرد؛ چراكه به خاطر كاهش پاسخ ايمني بدنش، دچار رشد سرطاني شده بود. او به جاي اينكه از انجام جراحيهاي پشت سر هم پريشان شود، به آنها بياعتنايي كرد. بعد از آخرين عملش، سبيل گذاشت چون فكر ميكرد جوانتر نشانش ميدهد! دركل، وقتي شرايط سلامتش پيچيده و دشوار ميشد، خودش را به كوچه عليچپ ميزد؛ به اميد اينكه شرايطش را فراموش كند. بسياري بيماران سعي ميكنند سرگرميهايي براي خود پيدا كنند كه بيماري را كنار بگذارند و فقط زندگي كنند. يا گاهي اوقات جايي هست كه همهچيز فراموش ميشود. بيمار مبتلا به مالتيپل ميلوما (تومورهاي متعدد و بدخيم سلولهاى مغز استخوان) صندلي راحتي دارد كه وقتي رويش مينشيند، احساس بيماري نميكند؛ تلفنهايش را ميزند، موسيقي گوش ميدهد و آرام ميشود.
- ياد يك اسطوره: دوازدهم ارديبهشت بود و ناصر حجازي روي تخت بيمارستان؛ حال چندان خوشي نداشت اما از آتيلا حجازي پرسيد: «امروز فولادگستر چه كار كرد؟» فولادگستر تبريز تيمي ليگ يكي است كه ناصر حجازي مديريت فني اين تيم را برعهده دارد. آتيلا حجازي پسر ناصر حجازي هم به پدرش خبر داد كه اين تيم برنده شده و اسطوره باشگاه استقلال در همان حال لبخندي از روي رضايت زد. لبخند رضايت او براي لحظاتي باعث خوشحالي اطرافيان ناصر حجازي شد.
خود را ببخشيد
پشيماني و ندامت را كنار بگذاريد
مايكل كه به خاطر اعتياد قديمياش، مبتلا به هپاتيت C است، دچار بيماري نادري به نام كرايوگلوبولينميا شده كه باعث رسوب پروتئين در تمام بدنش ميشود؛ شرايطي كه احتمالا به خاطر اعتياد به كوكائين برايش پيش آمده است. او وقتي هر بار پشت هم بد آورده، بارها گفته كه همه اين ماجراها فقط زير سر «شانس» بوده- تا بتواند خودش را به خاطر اشتباههاي جوانياش ببخشد- و بيمارياش را بپذيرد.
واقعيت اين است كه بسياري از افراد رك و صريح، بعدها دچار بيماري و مشكلات پزشكي نميشوند، يا بيماريشان خيلي سريعتر به درمان جواب ميدهد. «شانس» چه خوب و چه بد، اسمي است كه ما براي چيزهايي كه خارج از كنترلمان هستند، گذاشتهايم و از آنجا كه ما كنترل كلي بر شرايط نداريم، بخشيدن خود و پذيرش شرايط، به مهمترين مفهوم «زندگي خوب» تبديل ميشود، حتي در دوران بيماري.
- ياد يك اسطوره: اثرات مخرب دود سيگار كار خودش را كرده و سرطان لعنتي در پيكر دروازهبان تكرارنشدني فوتبال ايران ريشه دوانده بود... سال 88، بعد از اطمينان از ابتلايش به سرطان ريه، در ديداري كوتاه با هواداران نگرانش، گفت: «نترسيد! مشكلي نيست. همه عمرم مبارزه كردم، حالا هم با اين بيماري ميجنگم.» «من همه عمرم را در مبارزه بودم، اين بار هم همين كار را ميكنم؛ ديگر هر چه كه خدا بخواهد، همان ميشود.»
ارسال نظر