استفان كاوی:
راهبری کنید ، موفق شوید!
موفقیت خوب است و كیست كه دوست نداشته باشد موفق باشد. هر كسی دوست دارد فردا، از جایی كه امروز در آن واقع شده، یك قدم جلوتر باشد. شما دوست ندارید؟ واقعا كیست كه دوست نداشته باشد؟
برترین ها: موفقیت خوب است و كیست كه دوست نداشته باشد موفق باشد. هر كسی دوست دارد فردا، از جایی كه امروز در آن واقع شده، یك قدم جلوتر باشد. شما دوست ندارید؟ واقعا كیست كه دوست نداشته باشد؟ حتی روشنفكرترین آدمها كه با این مباحث مشكل دارند، دوست دارند كه فردا از امروز، روشنفكرتر باشند و در روشنفكری خودشان، موفقیت بیشتری به دست بیاورند. برای موفق شدن هم، راههای زیادی وجود دارد؛ كار زیاد كردن، خوب كار كردن، ارتباطات موثر و سازنده، خلق ایدههای بكر و... اما قبول كنید كه در هیچ كدام از این راهها، به اندازه راهبری، منافع و موفقیت به دست نمیآورید.
موفقیتهایی كه در دل راهبری نهفته است، به ندرت در جاهای دیگر وجود دارد. البته راهبری كردن، از جنبههای دیگر هم مهم است؛ اینكه بیشتر و بیشتر میتوانید بر دیگران تاثیر بگذارید و اطراف خودتان را بیشتر و بیشتر تغییر دهید. به قول روانشناسان اجتماعی، هم محیط بر انسان اثر میگذارد و هم انسان بر محیط خودش. تاثیرگذاری انسان بر محیط خودش هم، از این بابت است كه میتواند به درجههای بالای شغل، حرفه و اجتماع خودش برسد و از این بابت، تاثیرگذارتر از گذشته باشد. حالا كه فهمیدید راهبری چقدر مهم است و چقدر در موفقیت شما میتواند اثر بگذارد، پس معطل نكنید و ادامه این مقاله را بخوانید تا به شما نكتههای فوقالعادهای از راهبری كردن بگویم؛ نكتههایی كه شاید جای دیگر، كس دیگری به شما نگوید. لطفاً همراهم باشید...
البته قبل از هر چیزی، بگذارید از بحث مورد علاقه خودم شروع كنم؛ زندگی مبتنی بر اصول. ببینید، آدمها مثل آسیابی هستند كه با محورهای مختلف كار میكنند. محور آسیاب یك نفر، پول است، برای دیگری شهرت است و محور آسیاب آن دیگری، خانواده است و دوستان و... گاهی وقتها كه محور زندگی شما، پول، ثروت، شهرت، دوستان، موقعیت اجتماعی و... میشود، خیلی بالا و پایین میروید. فرض كنید كه محور اصلی آسیاب زندگی شما، مبتنی بر شغلتان است. طبیعی و بدیهی است كه بازار كسب و كار، بالا و پایین زیادی دارد. وقتی كه این بازار بالا و پایین برود، پس زندگی شما هم بالا و پایین خواهد رفت. از آنجایی كه این روال در جایی مثل بازار كار طبیعی است، پس باز هم طبیعی است كه زندگی شما هم، بالا و پایین همیشگی داشته باشد.
در مورد اصل قرار دادن خانواده هم موضوع چنین است و در مورد باقی موارد نیز، پس چه باید كرد؟ باید این محور آسیاب زندگی را بر اصول مبتنی كنیم، یعنی چه؟ اصول، معمولا ثابت و تغییرناپذیر هستند. وقتی، اصول زندگی شخصی، عدالت و محبت باشد، زندگی این فرد ثابت خواهد بود. عدالت و محبت، مفاهیمی هستند كه به همین راحتی جابهجا نمیشوند، پس زندگی شما هم به همین راحتی جابهجا نخواهد شد. ضمن اینكه این امر، به زندگی شما تعادل هم خواهد داد. كسی كه محور زندگیاش خانواده است، وقتی كه در محل كار باید بیشتر كار كند، طبیعی است كه این امر را توهین بهخود تلقی خواهد كرد و از زیر بار آن، شانه خالی خواهد كرد. این شخص، تعادل ندارد، دارد؟ زندگی مبتنی بر اصول، به او اجازه میدهد كه این تعادل و ثبات قدم را حفظ كند، ضمن اینكه زندگی بر مدار اصول، مبتنی بر منش است نه شخصیت. شخصیت، تصویری است كه دیگران از شما دارند، اما منش چیزی است كه واقعاً دارید، در اختیار شماست و از درون شما میآید. وقتی شما با اصول زندگی میكنید، نظم زندگیتان از درونتان ناشی میشود و این، به شما زیبایی و تمامیت میبخشد. قبل از بحث درباره راهبری، لازم دیدم این نكته را بگویم. این نكته درباره راهبران، بیشتر از دیگران صدق میكند؛ زیرا باید مبتنی بر اصول راهبری كنند؛ یك رهبری واقعی.
تا حالا از خودتان پرسیدهاید كه چرا بعضیها راهبر میشوند و بعضیهای دیگر از آنها پیروی میكنند؟ شاید این سؤال برای خودتان هم پیش آمده باشد، نه؟ شما هم در حوزههای مختلف، راهبرانی داشتهاید و از آنها پیروی كردهاید. حالا این گوش به فرمان بودن و پیروی كردن، میتواند علتهای مختلف داشته باشد. برای پیدا كردن جواب این سؤال، اول باید مدلهای راهبری را بشناسید. احتمالا شما هم شنیدهاید كه مدلهای راهبری زیادی داریم. نخستین آن، مدل زوری است. زیردستها، به این علت از رهبر اطاعت میكنند كه میترسند اگر اطاعت نكنند، كار و موقعیتشان را از دست بدهند. پس تا چشم راهبر را دور میبینند، هر كاری كه دلشان میخواهد انجام میدهند. در بیشتر ادارهها و سازمانها، این مدل راهبری را میبینیم. اصلا انگار كه جوی از سوءظن و بدگمانی در این محل كارها وجود دارد و دوطرف، یعنی راهبران و پیروان، هیچ احترامی برای هم قائل نیستند.
راهبری هم از آن دست اتفاقاتی است كه دربارهاش، نظرات مختلفی وجود دارد. بعضیها میگویند همین كه بچه به دنیا آمد، كنار قنداقش انگار چیزی به اسم راهبری كردن را به ودیعه میگذارند؛ یعنی هر كسی قادر نیست كه این كار را انجام بدهد و اساسا باید در خون آدم باشد. بعضیهای دیگرمیگوینداصلا هم اینطور نیست؛ میتوان راهبری كردن را هم یاد گرفت و تمرین كرد. شاید بهترین حرف را در اینباره، مهاتما گاندی، رهبر بزرگ هندیها در كسب استقلال از استعمارگران، گفته كه از حد متوسط مردم، برتر و بالاتر نیستم. حتی معتقدم تواناییهایم در بعضی از قسمتها، از مردم متوسط هم كمتر و پایینتر است. شایستگی خاص و مادرزادی هم ندارم. خودم را یك آرمانگرای اهل عمل میدانم و بس. باور كنید هر كس دیگری هم جای من بود، میتوانست این كار را انجام بدهد. تنها كافی بود تلاش كرده و به دیگران، ایمان و امید به پیروزی را هدیه كند.
فرض كنید كه شما میخواهید راهبر جایی شوید چهكار میكنید؟ اگر مشكلی برایتان پیش بیاید، چه كار میكنید؟ مثلا كارمندی یا زیردستی، كاری را كه باید انجام میداد، انجام نداده یا به شما بیاحترامی كرده است. در این صورت چه میكنید؟ میتوانید به روش اول برخورد كرده و او را اخراج یا توبیخ كنید یا به روش دوم برخورد كنید و از منافع و نتایج او بكاهید. یا اینكه... در مدیریت آرمانی یا اصولی، این افتخار فرد است كه خدشهدار میشود و همین، برای او بدترین نتیجه و اتفاق ممكن است. زیردستی كه نافرمانی كرده، از توجه راهبر بالادستی خودش كنار رفته یا موقت كنار میرود و همین امر، برای یك پیرو كافی است تا همه سیستم روانیاش به هم بریزد. در این صورت، البته میشود از مدل سودمندی هم بهصورت موقت و تركیبی استفاده كرد اما اصل بر شرمندگی فرد خاطی است نه بر توبیخ و كاهش منافع او.
در مدل بعدی، این سود است كه باعث میشود یك زیردست، به حرف بالادست خودش گوش دهد. این زیردست، با خودش چرتكه میاندازد و میبیند كه اگر فلان كار را بكند، فلان نتیجهها و منافع نصیبش میشود. پس این ارتباط ادامه پیدا میكند. این روش، البته بیش از حد نفعمحورانه است. هر كسی به منافع خودش فكر میكند و اگر منافعش به خطر بیفتد، همه چیز را به هم میریزد. حالا اخلاق، تعهد و... محلی از اعراب ندارد كه ندارد. مدل بعدی راهبری هم به راهبری واقعی بازمیگردد. در این حالت، زیردستها نه به دلیل ترس و نه به دلیل منافع كه به دلیل ارزش واقعیای كه خود راهبر دارد، دور و برش جمع میشوند و از او اطاعت میكنند. در واقع راهبر، به جهت تواناییهایی كه دارد، احترام و عظمتی نزد زیردستهای خودش پیدا میكند كه حتی اگر هم نخواهد، پیروان دور و برش هستند و رهایش نمیكنند. حتی به این افتخار هم میكنند كه از او پیروی كنند و گاه تا پای جان نیز در این پیروی كردن، پایدار میمانند.
ارسال نظر