تقابل اقتصاد وال استریتی و گفتمان ثروت واقعی
روز به روز، بر شمار مخاطبان جنبشهای اجتماعی مخالف سیستم بازار آزاد و اقتصاد وال استریتی، در سراسر جهان افزوده میشود. به نظر میآید، مدل گفتمان ثروت واقعی ملل، که همان اقتصاد مبتنی بر جامعه و محیط زیست است، در حال شکوفایی است.
به نظر میرسد، راه علاج، در یک جمله نهفته است: توجه شهروندان دهکده جهانی و شرکتها، به مقوله اقتصاد واقعی. اقتصاد واقعی چیست؟ آیا اقتصادی هست که وال استریت و سرمایه داران بورس نیویورک و لندن تعریف میکنند که پول، هدف را توجیه میکند، یا آن که اقتصادی است که تکریم محیط زیست، جامعه و ذی نفعان را، به عنوان مؤلفههای سودآوری محصولات و خدمات بنگاهها در نظر میگیرد؟ جیم استنفورد، اقتصاد دان بزرگ آمریکایی، در کتاب خود به نام "اقتصاد به زبان خودمان"، صراحتاً اعلام میکند که اقتصاد دان ها، البته با عرض معذرت، دروغ میگویند!
این که چرا و به چه دلیل، اقتصاد دانانی که سال به سال، برترینهای آن ها جایزه نوبل میگیرند و زندگی خیلی از ما ها، بر پایه نظرات و روشها و سیستمهای آن ها پایه ریزی و مدیریت میشود، دروغ گو هستند، موضوعی است که در کتاب وی که توسط نشر پژواک، سال گذشته منتشر شد، تصریح شده است.
سخن استنوفورد را، به نوعی دیگر، دیوید کورتن در کتاب "سرمایه داری فردا" بیان میکند. ثروت خیالی یا ثروت واقعی؟ مساله این هست. این یادداشت، نگاهی خواهد داشت به این 2 کتاب که در واقع تاملی است بر مسئولیت اجتماعی اقتصاد جهانی. اقتصادی که به دنبال پوست اندازی اقتصاد کهنه وال استریتی و مک کینزی، یافتن راه حلهایی برای طرح افقهای نوظهور، در مدلهای اقتصادی جهان شمول سبز است. آری! اقتصاد سبز. اقتصاد سبز دانش بنیان. این، موضوعی است که اقتصاد آینده، باید به سمت و سویان حرکت کند...
اخیراً دو کتاب در زمینه اقتصاد به بازار کتاب کشور توسط انتشارات پژواک عرضه شده است که مخاطبش نه تنها دانشجویان و اساتید اقتصاد خرد و کلان دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی، بلکه عموم شهروندان میباشد. منظور از عموم شهروندان، همه کسانی است که به نوعی با اقتصاد در سطوح مختلف در زندگی روزمره در ارتباط هستند. چه شهروندانی که درجه دکترای اقتصاد دارند، و چه شهروندانی که تا سوم راهنمایی درس خواندهاند.
فرقی نمیکند شما در کدام دسته قرار دارید، به نظر میرسد فقط سواد خواندن و اطلاع جزئی از مفاهیم اقتصاد و کسب و کار امروزی، برای خواندن و درک مطالب مهم و آموزنده این دو کتاب کفایت میکند. جین استنفورد، از اقتصاددانان شهیر غربی به شمار میرود که سالها تجربه گران قیمتش در حوزههای گوناگون اقتصاد، سرمایه داری و مدیریت بنگاههای تجاری را در کتاب "اقتصاد به زبان خودمان" ارائه کرده است.
با آن که خود اقتصاد دان است، اما در این کتاب به زبان ساده به مخاطب میگوید که "به اقتصاد دانان اعتماد نکنید!". این تیتر جالبی است که در طرح روی جلد این کتاب نیز ارائه شده است. جین استنفورد در این کتاب که با ترجمه روان آرش حسینیان نیز برگردان فارسی شده است، معتقد است لازم نیست که شما یک اقتصاددان باشید تا بتوانید دربارهٔ علم اقتصاد چیزی بدانید. ویدئویی از اظهارت ایشان را مشاهده کنید.
همچنان که در فرهنگ ما ایرانیان، اقتصاد را علم یا هنر تدبیر منزل میدانستند. یعنی تأمین معاش و برنامه برای رفع نیاز. هر انسانی اقتصاد را تجربه میکند. هر انسانی به نوعی در آن نقش ایفا میکند. هر انسانی در نظام اقتصادی دارای منافعی است: در چگونگی عملکرد نظام اقتصادی، در میزان کارایی آن و اینکه نظام اقتصادی به سود چه کسی عمل میکند. از نگاه استنفورد هر فرد درکی عامیانه از جایگاه خود در نظام اقتصادی و همچنین از نحوهٔ عملکرد خود (در مقایسه با دیگران، در مقایسه با گذشتهٔ خویش و در مقایسه با انتظاراتش) دارد.
اینها چیزهایی هستند که باید علم اقتصاد را بسازد. نویسنده در این کتاب به این موضوع مهم خرده میگیرد که چرا باید مفاهیم معمولی اقتصاد را که مردم کوچه و خیابان با آن سر و کار دارند، در قالب فرمولها و بستهها و مفاهیم ثقیل اقتصادی ارائه کرد که فهمش برای عموم، دشوار و پیچیده باشد. وی چنین روشی توسط اقتصاد دانان و مراکز تولید و انتشار اخبار و گزارشات اقتصادی را تنها ترفندی برای گرفتن پول بیشتر از مردم و گردش دادن اقتصاد به سمت و سوی هدفهای از پیش تعیین شده میداند.
وی بارها در این کتاب به معیار رشد ناخالص داخلی (GDP) خرده میگیرد و معتقد است که این معیار، معیار درستی برای بررسی رشد ارزشهای اقتصادی و توسعه در یک کشور نیست و باید تغییر کند. چرا که این معیار که متاسفانه فراگیر نیز شده است، تولید پول و ثروت را بدون در نظر گرفتن شاخصهای مهم مستقر در توسعه پایدار (Sustainable Development) معرفی میکند. یعنی تولید ثروت و رونق اقتصادی از منظر GDP، بدون در نظر گرفتن شاخصهای زیست محیطی، مسئولیت اجتماعی شرکتها (CSR) و بهداشت و سلامت عمومی میباشد.
این خرده گرفتن به یکی از شاخصهای مهم در اقتصاد بین الملل، که چارچوب گزارشها و بیانیههای مهم بین المللی نیز میباشد، در کتاب "سرمایه داری فردا- طرحی برای یک اقتصاد جدید" نوشته دیوید کورتن (David Korten) نیز منعکس شده است. کورتن نیز که خود دانش آموخته دکترای بیزنس از استنفورد آمریکا و از فعالان نامدار جنبشهای اجتماعی و عمومی در عرصه اقتصاد و مدیریت بنگاهها و نشریات این حوزه در غرب بوده است، در کتابش، اقتصاد نوین جهانی را نیازمند شاخصها و معیارهایی بهتر و دقیق تر از قبل میداند.
ویدئویی از پروفسور کورتن را در ادامه ملاحظه کنید.
کورتن نیز همانند جین استنفورد (Jin Stanford)، با آن که خود زاده آمریکا و تحصیل کرده این کشور میباشد، شدیدترین انتقادها را به سبک و روش اقتصاد امروز جهان که تا حد زیادی متکی بر اقتصاد آمریکایی شده است، معطوف میکند. کورتن، GDP را به چالش میکشد که رقم حاصل از این شاخص، نشان دهنده توسعه مسائل زیست محیطی، حقوق شهروندی و فهم مسئولیت اجتماعی نهادهای تولیدی در رفاه اجتماعی و توسعه کشور نیست.
برای همین، اقتصاد وال استریتی که نمادی از اقتصاد سرمایه داری غرب و در پایتختی به نام نیویورک است را اقتصاد ثروت خیالی میداند که تلاش دارد تا هزینههای اجتماعی و زیست محیطی هنگفتی را به اکثریت قابل توجهی از مردم تحمیل کند و در این وسط، سفته بازان وال استریت و مدیران بنگاه های تجاری و پول شویی، درآمد افسانه ای به جیب بزنند و ما بقی مردم فقیر بمانند.
کورتن، بازار اول اقتصاد جهان را با این سؤال به خرده میگیرد که چرا خرید و فروش سهام ابر شرکتها با هدف کسب سود خصوصی، کسب و کاری ویرانگر و اساس ضد بازار است. اهمیت تمایز گذار بین اقتصاد وال استریت (Wall street) و اقتصاد مین استریت (Main street). وال استریت، همان اقتصادی است که هر روز در شاخصهای سهام و تالارهای بورس با آدمهای پریشان بر روی صفحههای تلویزیون مشاهده میکنیم و بزرگترین رسانه اقتصادی جهان به نام وال استریت ژورنال را نیز برای مکتوب کردن نظرات و تئوریها و یافتههایش در اختیار میلیونها مخاطب قرار میدهد. اقتصاد وال استریتی، اقتصاد سرمایه داری است. اقتصاد سفته بازی مبتنی بر پول سازی بر اساس یک کلیک.
پول سازی بر اساس شیوههای مرسوم در بازارهای بورس و سرمایه. به قول کورتن، پول سازی بر اساس یک کلیک بر روی صفحه رایانه که میتواند میلیونها دلار سود به جیب صاحب این کلیک روانه کند. این نوع اقتصاد، ثروت جهانی را در اختیار شمار معدودی قرار داده است و میلیونها نفر را در سرزمین آمریکا فقیر کرده است. البته قضیه ابر شرکتها و کنسرسیومهای عریض و طویل صنعتی و اقتصادی، که به چپاول ثروتهای زمین مبادرت میکنند، فقط معطوف به آمریکا نیست و در غرب و شرق عالم، نمونههای زیادی از آن مشاهده میشود.
کورتن در کتابش، می کوشد ما را با این مفهوم در اقتصاد نوین جهانی آشنا کند که اهتمام بشر در هزاره سوم باید تغییر نگرش به شیوههای تولید ثروت باشد و ثروت از ثروت خیالی به سمت ثروت واقعی که همانا مبتنی بر المانهای سه گانه جامعه، محیط زیست و سود خالص است، تغییر مسیر دهد. در واقع ماموریتی که برای ثروت آفرینی و کارآفرینی در دنیای جدید قابل تصور است، با توجه به افزایش جمعیت کره زمین و کاهش منابع تجدید پذیر، نگرشی است به سمت و سوی اقتصاد مبتنی بر نهادهای مسئولیت اجتماعی.
همان مسئولیتی که در گزارش سالانه مسئولیت اجتماعی شرکتها (Corporate Social Responsibility) منعکس میشود. عنوان CSR، قریب به دو دهه است که در پرتال شرکتهای بزرگ مشاهده میشود و بخشی از رفتار سازمانیان ها را در قبال محیط زیست و جامعه، به طور واقعی یا مصنوعی منعکس میکند. کشوری مانند سوئد، در زمینه مسئولیت اجتماعی شرکتها و الزام نهادهای دولتی به انتشار گزارش سالانه در این عرصه، نمونه خوبی از نگاه مسئولانه یک اقتصاد پیشرفته، به توسعه پایدار است.
کورتن در سرمایه فردای خود، میگوید ما انسانها وقتی از سفته بازی در بازارهای سهام و قمار و تولید ثروت خیالی متمول میشویم، می گوییم دیگر استطاعت کافی دارم، اما سؤال اینجاست که آیا اکوسیستم هم همین استطاعت را دارد؟ آیا منابع زمین هم توانایی برآورده کردن نیازهای ما در هر سطحی را دارد؟ آیا صحیح است که انگوری که در شیلی تولید میشود، با صرف هزینههای مختلف و تخریب محیط زیست و آلایندگیهای دیگر، وارد هزاران کیلومتر دور تر شود تا ما در شرق دنیا، هر روز انگور برای خوردن داشته باشیم؟ آیا جوراب یک دلاری تولید شده در کارگاههای جنوب شرق آسیا که نقض حقوق کارگر دران مشاهده میشود، ارزش خریدن را دارد؟ از این گونه مثالها زیاد است.
کورتن در بخشی از کتاب، دو نظریه را با هم بررسی میکند. نظریه ساکس و اسپث. ساکس معتقد است که رشد GDP، شاخص معتبری برای سنجش ترقی و شکوفایی و افزایش بهزیستی انسان است و هر چه بیشتر باشد، بهتر است. اما اسپث عقیده دارد که رشد اقتصادی، موجب از هم گسیختگیان دسته از ارزشها و سیستمهای حامی حیات میشود که برای بهزیستی انسان ضروری هستند. اسپث توجه ویژه ای به جنبشهای اجتماعی دارد.
جنبشهایی که میتواند بازارهای محلی را به تکاپو وادارد و سیستم خرد و فروش سنتی را جایگزین شیوههای مدرن و امپریالیستی امروزی کند. جنبشی که وی از آن مین استریت نام میبرد، جنبشهایی هستند که جوامع محلی آینده را از پایین به بالا ایجاد میکنند و دموکراسی مشارکتی را تمرین میکنند و اقتصادان ها، بر مبنای احترام و الزامات زیست محیطی و کار مشارکتی و در نهایت اقتصاد اخلاق محور و نه اقتصاد وال استریتی میباشد.
کورتن در فصل نهم کتابش، مبلغان وال استریت را متهم میکند که جمله مشهور مارگارت تاچر را که میگفت: بدیل دیگری نیست، را تبلیغ میکنند تا بیشتر چپاول کنند. کورتن این گفتمان را، نگرش تبلیغات یک امپراطوری دروغگو میداند که چاره ای جز به رها شدن از آن نیست و تلاش برای گذار به اقتصاد نوین. کورتن در کتابش، به شاخص جالبی اشاره میکند و آرزو دارد که روزی جایگزین شاخصهای بی هویتی مانند GDP شود. شاخصی که وی از آن نام میبرد، شاخص سیارهٔ خرسند یا (HPI: Happy Planet Index) نام دارد. یعنی طول عمر شما و سطح رضایت از زندگی در برابر تاثیراتی که بر محیط زیست (footprint) میگذارید، تعیین کننده رونق و بهره وری اقتصادی و رفاه شهروندی میباشد.
نتیجه حاصل از شاخص سیارهٔ خرسند، نظام اقتصادی است که میتواند سطح معینی از سلامت روانی را برای اعضای جامعه فراهم کند و بر خلاف اقتصاد وال استریتی، رفاه اجتماعی را در برابر رفاه انحصاری و خصوصی ایجاد کند. این نگرش، همان نگرشی است که جین استنفورد در کتاب "اقتصاد به زبان خودمان" به آن تاکید دارد. یعنی تلاش برای ایجاد شاخصی جایگزین رشد ناخالص داخلی به عنوان راهکاری برای مسئولانه تر اداره کردن اقتصاد و صنعت و درامد زایی.
این شاخص، ما را از ثروت خیالی وال استریتی به ثروت واقعی موجود در مین استریت ها یا همان بازارهای محلی معروف در کشورها و روستاها و شهرهای مختلف سوق میدهد که نه از کارمزدهای آنچنانی صاحبان کارتهای اعتباری خبری هست و نه از چپاول اخلاق و... ..
هر دو گفتمان غالبی که در کتاب سرمایه فردا و کتاب اقتصاد به زبان خودمان به آن اشاره شده است، نگاه به مسئولیت اجتماعی در اقتصاد نوین بینالملل است که الزامات رویکرد توسعه پایدار را در کانون توجه قرار میدهد. این دو مؤلف و بسیاری از فعالان اقتصادی و صنعتی جهان به این موضوع تاکید دارند که:
اقتصاد هزاره سوم، باید اقتصادی مبتنی بر گذار از SBL به TBL باشد.
یعنی نگاه تک بعدی (فقط سود) به نگاه سه بعدی (سود+جامعه+محیط زیست) تغییر کند.
مفهوم TBL را اول بار، John Elkington در سال 1994 ارائه کرد و تمرکزی بود بر نگاه مسئولانه به اقتصاد و تولید. به معنی عام، یعنی در گزارش سالانه اقتصادی شرکتها و ملتها، خط نهایی، فقط سود محور نباشد و سود خالص را با توجه به رونقی که برای ذی نفعان (stakeholder) ها و نه فقط سهامداران (share holder) ها ایجاد کرده است، مشخص کند.
کارآفرینی اجتماعی (social entrepreneurship) و کسب و کار سبز (Green Business) و شاخص پایداری زیست محیطی (Environmental Sustainability Index) تا حدودی منعکس کننده چنین درکی از اقتصاد نوین سه بعدی میباشد که به قول کورتن، ثروت واقعی را ایجاد میکند و در تقابل با اقتصاد وال استریتی است و به زعم استنفورد، با معیارهای قرن بیستمی اقتصاد، قابل حصول نیست.
کلام آخر
از ماحصل این دو کتاب خواندنی، میتوان چنین برداشت نمود که:
مسئولیت اجتماعی اقتصاد و تولید در قرن بیست و یکم، باید بیش از گذشته شکل بگیرد و جوامع و دولتها، به بازگشت به مؤلفههای مهم در اقتصاد سنتی هزاره دوم که همانا اعتماد سازی، اخلاق، اقتصاد مشارکتی در بازارهای محلی و منطقه ای بود، بیش از پیش بها دهند.
زمین به رغم فعالیتهایی که ناسا برای کشف کرات دیگر و تلاش برای اعزام انسان به فضا میکند، حداقل تا ۵ میلیارد سال آینده که هلیوم خورشید منفجر شود و کره خاکی را به مکانی غیر قابل سکونت تبدیل کند، قابل زیستن است. البته تا زمانی که ما به این کره خاکی احترام بگذاریم و هر روز را روز زمین بدانیم و بنامیم.
منابع زمین، روز به روز در حال از بین رفتن است و افزایش جمعیت کره خاکی که تا سال ۲۰۵۰ میلادی، تقریباً یک میلیارد نفر دیگر به آن افزوده خواهد شد، تهدیدی برای منابع موجود برای نسل آینده میباشد. ما وارثان امروزی زمین، باید مسئولانه تر به عواقب رفتارهای اقتصاد و تولیدی خود نگاه کنیم تا آیندگان، همانطور که مغول و امپراطوری روم را بخاطر لشکر کشیهای بی رحمانه و فجایعی که به بار آورد، محکوم میکنیم، ما را سرزنش نکنند.
ما بشر امروزی که در دهکده جهانی مبتنی بر فیبرهای نوری و شبکههای اطلاعاتی زندگی میکنیم، هیچ حقی بیش از آن چه که گذشتگان و آیندگان از منابع زمین داشته و خواهند داشت، نداریم. ما نمیتوانیم برای به جیب زدن پول بیش تر، حقوق شهروندان را نقض کنیم، درختان را قطع کنیم تا کتاب و نشریه بیشتری تولید کنیم و برجهای ۵۰ طبقه درست کنیم و اسم این رفتار را، مدرنیته و پیشرفت بگذاریم که در واقع ثروت خیالی است برای حال و آینده.
اقتصاد امروز، نگاه مسئولانه تری را طلب میکند با توجه به شرایطی که دران قرار داریم. اگر واقعاً باید کم مصرف کنیم، باید کم مصرف کنیم، اگر باید متعادل تر انرژی را هدر دهیم، متعادل تر این کار را انجام دهیم تا سرمایه و منابع مورد نیاز نسل آینده که با امکانات محدود تری نسبت به ما دست و پنجه نرم خواهند کرد، فراهم باشد. مسئولیت اجتماعی اقتصاد و شرکتها، باید به گفتمان روز شهروندان تبدیل شود و خواسته ای باشد که همانند بهداشت و برنج و شکر و روغن و یارانه، از دولتها و شرکتها بخواهند و آن ها نیز مسئولانه در این را بکوشند.
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این دو کتاب به سایت ناشر در نشانی http://www.pejvakpub.com مراجعه کنید.
ارسال نظر