با دخالتهای والدین در زندگی مشترکتان چه کنید؟
رفت و آمد زیاد با خانوادهها ممنوع
گاهی دخالتهای نا به جای والدین موجب اختلاف و دلخوری در زندگی مشترک ما میشود، چگونه به آنها بگویید این کار آنها به شما آسیب میزند بدون آنکه ناراحت شوند
برترین ها: زوجهای جوان باید ضمن عشق و احترامی که برای والدینشان قائل هستند با هم توافق کنند که به دلیل هیچ کس و هیچ حرفی نباید رابطهشان به هم بریزند وقتی این توافق وجود داشتهباشد، هر اتفاقی که در خانوادههای طرفین بیفتد یا هر حرفی که زده شود، 2 طرف شروع به دعوا و جر و بحث درباره آن حرف و اتفاق نمیکنند و حساسیت نشان نمیدهند. بارها دیده شده است، زوجها خودشان 2نفر هیچ مشکلی با هم ندارند و رابطهشان هم با هم خوب است اما به دلیل حرفهای اطرافیان یا سوتفاهمها با هم دچار مشکل میشوند یعنی دچار حواشی زندگی میشوند. هم زوجها و هم پدر و مادرها باید بدانند، ارتباط میان زن و شوهر مهمتر از هر چیز دیگری از جمله حرفها و خواستهها و فکرهای دیگران است و هیچچیزی نباید به رابطه مثبت آنها خدشه وارد کند.
وقتی والدین یکی از زوجین در زندگی آنها دخالت میکنند خیلی خوب است که هرکدام با خانواده خود صحبت کنند یعنی اگر والدین آقا دخالت میکنند آقا خودش این مسئله را مدیریت کند به عبارتی مدیریت والدین شما با خودتان است و اگر نیازی بود در آخر همسرتان وارد شود. البته بهتر است اصلا همسر شما وارد این ماجرا نشود، هرچقدر کدورتهای داماد یا عروس با والدین همسر کمتر باشد بهتر است؛ به عبارتی اگر شما بخواهید رابطه با خانواده همسرتان را مدیریت کنید در نهایت شما، شخص بد ماجرا خواهید بود و ممکن است شما و والدین همسرتان روبهروی هم قرار بگیرید.
همچنین اگر مسئلهای وجود دارد خوب است والدین با فرزند خودشان صحبت کنند و پای عروس و دامادشان را به ماجرا باز نکنند چون در غیر این صورت ممکن است به جای حل مشکل، لجبازی بهوجود بیاید و کدورتها مشکلات بیشتری بهوجود بیاورد.
پدر و مادرها باید به این امر واقف باشند، وقتی فرزندشان را دوست دارند خواهان خوشبختی او هستند و خوشبختی او در گرو رابطهای خوب با همسرش است. پس هیچ عاملی نباید باعث شود، رابطه آنها خراب و فضای بین آنها آلوده شود. متاسفانه بعضی از خانوادهها متوجه نیستند که با بعضی از خودخواهیها یا موضعگیری نسبت به خانواده طرف مقابل و با حق به جانب نشان دادن خودشان رابطه بین فرزند و همسرش را خراب میکنند و به زندگی آنها آسیب میرسانند، گاهی حرفهای پرغرض و متلکآمیز خانوادهها تنها با این قصد گفته میشود که احساساتشان تخلیه شود و اصلا توجه نمیکنند که همین حرفها میتواند رابطه بین زوجین را خراب کند و حتی ممکن است به جدایی برسند.
اگر خانواده شما اهل دخالت در زندگی شما و همسرتان هستند باید بهعنوان فرزندشان این پیام را با احترام به آنها بدهید که در حال دخالت در زندگی شما هستند و عملا همین دخالتها در رابطه شما مشکل بهوجود میآورد. یک زمانهایی بچهها جرات این را ندارند که به والدینشان بگویند دخالت آنها زندگیشان را به هم ریخته است یا حتی شرم میکنند یا... اینجا صحبت بیاحترامی نیست ولی خوب است به آنها گوشزد کنید و حتی در جاهایی مقابل آن بایستید.
گاهی پدر و مادرها حرفهای خودشان را میزنند و هرچقدر هم به آنها گوشزد میکنیم، آنها توجهی نکرده و کار خودشان را ادامه میدهند، در اینجا باید ضمن احترامی که به پدر و مادرتان میگذارید کار خودتان را بکنید و به هیچ وجه در مورد این حرفها و دخالتها نه فکر کنید و نه حرف بزنید. مسئله اصلی زوجها از جایی آغاز میشود که بهدلیل دخالت والدین با هم شروع به جر و بحث میکنند و مثلا اینکه چرا بابای تو این را گفت؟ یا چرا مادرهایتان چنین رفتاری کردند؟ و... اگر این گفتوگوها نباشد و شما و همسرتان هم این توافق را داشته باشید که قرار نیست هیچ حرفی رابطه شما را خراب کند، به راحتی از کنار دخالتها عبور میکنید و اصلا به آنها فکر هم نمیکنید چون به هر صورت این حرفها همیشه وجود خواهد داشت و لزومی ندارد رابطه شما را خراب کند.
اگر همسر شما مشکلی با دخالتهای والدینش نداشته باشد و به عبارتی خودش اجازه دخالت را به پدر و مادرش میدهد کار خیلی مشکل میشود مسلما در چنین وضعیتی شما بسیار اذیت شده، آسیب میبینید و این میتواند رابطه را هم خراب کند مثلا اگر مادر همسرتان گلهای از شما داشته باشد و همسرتان هم این موضوع را به شما منتقل کند و پاسخ بخواهد، بحث آغاز میشود. در این لحظه از همسرتان بخواهید ببیند چه چیز برایش مهمتر است؟ به او بگویید والدینش را دوست نداشته باشد یا به آنها احترام نگذارد بلکه میخواهید اولویت اولش حفظ و مثبت نگه داشتن رابطه زناشویی باشد وگرنه چرا ازدواج کردهاست؟! به او یادآوری کنید قرار نیست شما به واسطه همسرتان نه با او بلکه با خانواده او زندگی کنید.
درکشور ایران چون روابط نزدیک و همگرایی بین خانوادهها وجود دارد و با همه حرف زیاد میزنیم به همین دلیل وقتی زمان دیدنها زیاد میشود، بر همان منوال هم مشکلات نیز زیاد میشود مثلا اگر شما یکی از دوستانتان را زیاد ببینید، بالاخره یا از هم خسته میشوید یا ممکن است یک دلخوری کوچک بین شما بهوجود بیاید. وقتی دیر به دیر یکدیگررا ببینید هم حرف بیشتری دارید، هم سعی میکنید آن فرصتهای کوتاه را با حرفهای بهتر و زیباتری بگذرانید. این موضوع در مورد ما و پدر و مادرهایمان هم صادق است. پیشنهاد من این است که رفتوآمد با خانوادهها هفتهای یکبار یا 2هفتهای یکبار و نهایتا 2 ساعت باشد. حالا هر کدام از طرفین اگر میخواهند بیشتر خانواده خودشان را ببینند خوب حق دارند ولی رفتن 2نفره بهتر است کمتر باشد. وقتی قرار باشد هر روز به خانه پدر و مادرها بروید بالاخره دلخوری پیش خواهد آمد. مثلا مادر شوهر از عروس چیزی میبیند که نمیپسندد مثل اینکه هر روز سفره را جمع میکرد ولی یک روز این کار را انجام نداده و... ولی وقتی رفتوآمد کم باشد اصلا صحبتها به این حیطهها وارد نمیشود.
نظر کاربران
rast mige
پاسخ ها
تو واقعا همه این مطالب رو خوندی که میگی راست میگه
من که ازدواج کنم خونه فامیلای شوهرم نمیرم اوناهم میفهمن که خونم نیان یااصلابی محلی بهترین راهه شوهرمم اگه منودوس داشته باشه طرف منومیگیره -
ازدخترخانم های دیگه هم میخوام به خانواده شوهرروندین به هیچ وجه
پاسخ ها
والا ما نمیریم اونا میان خانواده ای که نخواد بفهمه رو هم ندی میاد و نمیفهمه
واقعا برای این طرز تفکرت متاسفم ، هر چیزی رو که برای خودت میخوای برای همسرت هم بخواه
خانم سارا شما که میگی به خونواده شوهر رو ندین منم موافقم ولی به شرطی که خونواده خانم ام پاشنه درو از جاش نکنن و همیشه چتر خونه دوماد باشن یعنی عدالت برقرار باشه
شما ازدواج نکردی و نمیدونی الان قضیه تغییر کرده خانواده خانم پاشنه درو از جا در اوردن از بس میرن میان خانوم هم که همش زنگ و دعوت بدبخت مردها وقت ندارن بیان اینجا نظر بدن وگرنه متوجه میشی چه خبره درضمن
شمام اگر شوهر گیرت اومد حتما این مطلب رو باهاش در میون بذار که اون بدبخت هم بدونه
تو اون ببین شوهر گیرت میاد بعد بیا نظر بزار شما زنا انگار از دماغ فیل افتادین مرد مگه بردتونه که هرچی بگی حرف تو باشه بشین بینیم بابا بوی نرشید از همینجا هم داره میاد نکبت تو بزار اول ترشیت جا بیفته بعد اظهار فضل کن بدترکیب
سلام. اگه خونه خودم تهران باشه و مادر شوهرم کرج چه مدت باید خونشون باشم؟ 2 ساعت که نمیشه
سارا خانوم تو اگه شوهرت گیرت اومد بی محل کن خانوادشو
مطالب خيلي مفيدي بود ممنون
اما من مادر شوهرم هر روز اجبار ميكنه كه بريم خونشون و وقتي من به شوهرم ميگم اينقد زياد دوست ندارم بريم ميگه تك پسرشونم وظيفمه كه برم و اونا والدينمم و من تا حالا باهاشون زندگي مكردم و يك سال ازدواج كرديم اين روابط كم نشده
از نظرات کسانی که میگن نزارین خاندان شوهر بیان خونتون وشما هم نرید واقعا بی عقلی میباره.صله رحم واجبه
پاسخ ها
بیعقلی چیه؟....صله رحم با خاندان شوهر واجب نیست
صله رحم با خاندان شوهر واجب نیست
خونواده خانم ام پرجمعیت اند ،4تا پسر دو تا دخترن من تک دامادشونم ،خانواده خانم ام سالی یکبارم جرات ندارن خونه پسراش برن اما روزی یه وعده رو تو خونه ما نگذرونن انگار صله رحمشون قضا شده،کی رو میده بهشون؟خانم با سیاس بنده،احتمالا هر روز زنگ میزنه بهشون میگه اگه نیایید دومادتون قهر میکنه ،در حالی که دوماد(خودمو میگم) روحشم خبر نداره
انسان عاقل احترام پدر و ماد رو در نظر میگیره و اگر خداترس باشه نسبت به همسرش در ارتباط با والدینش حساس نمیشه، البته طبق احادیث ائمه انسان باید در روابط میانه رو باشه و همسرش رو دوست داشته باشه و طوری دوست داشتنش رو ابراز کنه که همسرش در ارتباط با خانوادش و دیگران حساس نشه، در هر حال از خدا در قبال کارهایتان بترسید
مادر شوهرم طبقه پایین ما زندگی میکنه. از اونجایی که تنهاست. دم به ساعت به خونه ما رفت و آمد میکنه. اگه بخوای باهاش صمیمی بشی که دیگه دراز میکشه روی کاناپه و ساعتها از جاش تکون نمیخوره. اگه هم رو ترش کنی افسرده میشه و هی گله و شکایت میکنه. اوایل تحملم زیاد بود و سعی میکردم درکش کنم و بهش حق بدم. اما الان دیگه نمی تونم. به این فکر میکنم که من مسئل پر کردن تنهایی های نیستم. همسرمم منو درک میکنه اما واقعا هردوتامون موندیم چطوری باهاش برخورد کنیم. لطفا کمکم کنید.
پاسخ ها
به نظرم سعی کن خونواده خودتم یک روز درمیان بکش خونه تون ببین ظرفیت شوهرتو و مادر شوهرت د رچه حدی است اگه صداشون در اومد توهم جواب بده
منم درشرایط شمام خونم نزدیک خونه پدرمه ومادرم زرتی میاد خونمون وشرم دارم چیزی بگم گفتم هم از اون یکی گوشش داده بیرون شما تونستید حل کنید؟
به نظر من جدازندگی گنید
سلام من با همه فامیل قطع رابطه کردم رفت و امد با فامیل مزخرفه مسخره ست یکی از اقوام ما که تو سرعین خونه خریده از ترس اینکه فامیل خونشون نرن گفته که من بعد از صفیه علی و ولی نمیشناسم. یعنی کسی هوس نکنه بره شهرستان خونشون. ذیگه با کسی رفت و امد نمیکنن.
من دوساله ازدواج کردم خونم نزدیک مادرمه مادرم دوست داره همیشه ناهاربرم اونجاولی شوهرم دوست نداره میگه هفته ای۲بارموندم چه کنم؟بعضی وقتایواشکی میرم کمکم کنین
پاسخ ها
خوش به حالت من از وقتی ازدواج کردم اصلا نهار خونه مادرم نرفتم .برای اینکه مادرم زن خسیسی است. و او همیشه خانه ما می آید. با توجه به اینکه من مستاجرم و اول زندگیم است. و مادرم زن پولدار خسیس می باشد.
من اصلا موافق قطع ارتباط با خانواده همسرم نیستم.با مادر شوهرم مشکلی ندارم.مشکل من با برادرهای شوهرمه که خیلی سیاستمدار و مفت خورن.شوهرم هم نمیدونه دارن ازش سوء استفاده می کنند.
پاسخ ها
شوهرمنم مصه شوهرشماس منم ازبرادرشوهرو جاری زیاد خوشم نمیاد چون خیلی دخالت دارن تو زندگیم سعی دارم ک دور باشم واگه شوهرادم زندگیشو دوس داشته باشه متقابلا فاصله میگیره
کاش خدا یه ذره وجدان به خانواده شوهرم میداد می فهمیدند اگه دارم به اونها محبت می کنم وظیفه ام نیست.براشون عادت شده که مزاحم زندگیم بشن.خدا ازشون نگذره خیلی عذابم میدن.مقصر شوهرمه که خیلی به اونها بها میده.کارمند هستم آرزو میکنم 5 دقیقه استراحت کنم ولی افسوس وقتی که از سر کار خسته و کوفته برمیگردم باید در خدمت اوها باشم.خانواده همسرم توی یک شهرستان دیگه زندگی می کنند که 100 کیلومتر فاصله داره.ولی ماهی بیست روزش خونه ما هستن.هرچه حقوق میگیرم خرج خورد و خوراک اونها میشه .مفت خورهای بی وجدان
پاسخ ها
سیاست نداری خواهرم
شماهم مهمونی زیاد برید خونه فامیلای خودت خاله عمع
دایی و... که اونام بیان بعد اینا وقتی ببینن که خونه شما مهمون هست من بعد آمار میگیرن میان شماهم هر موقع حوصله شونو نداشتی آمار غلط بده بذار کنترل بشن
خدا بهت صبر بده.
میدانی چی کار کن . نفرینشان کن.
من خودم خیلی زجر کشیده هستم و نفرینم میگیره.
هر کسی که واقعا اذیتم کرده باشه را نفرین کنم میگیره.
سلام. ببخشید سؤالم اینه آیا شما وظیفه تأمین خوراک اقوام همسر رو دارید؟
شما به چه هدفی سر کار میرید؟ یعنی از وقت، انرژی، عمر و زندگیتون مایه میذارید که به سر کار برید و تو این راه پولاتون رو خرج کنید؟
آیا کسی شما رو مجبور کرده یا خودتون انتخاب کردید؟
لطفا به سؤالاتم فکر کنید و رویه زندگیتون رو آروم آروم عوض کنید. ؟
توی هر چیزی متوسط خوبه دیدار بیش از حد دیگه اذیت و آزار هست شوهرم روزی ۵ دفعه یا بیشتر که به مادرش زنگ می زنه موقعی که سرکاره وقتی هم می آییم خونه از سر کارهایمان نهار می خوریم و می رویم خونه مادرش هر کاری هم داره انجام میدهیم برایش با وجود ۸ تا فرزند که داره ما جور کش شدیم ظلم نیست واقعا . من با سه تا بچه کوچک بچه هایم را مادرم نگه میدارد و نهار هم میخوریم خونش بعد فداکاری ها برای مادر خودش باشه مگه ما رو از توی جوب پیدا کردن مادر هایمان چرا اینطور هستن بعضی مردها . من که دیگه خسته شدم به خودم میگم مادرش هست بذار انجام بده ولی اونا باید درک داشته باشه که منم آدم هستم برای منم وقت بذاره
میخواستم بگم یک زن مجرد صاحب یه دختر ده ساله داره به یک خانواده یکه بچه دار نمیش عقل شوهراین این خانواده گرفته الان باعث برنامه طلاق شده لطفا راهنمای کنید چیکار کنیم شوهر بره دنبال خانواده خودش
من طبقه پایین خونه مادرشوهرم زندگی میکنم من وهمسرم خیلی همدیگرو دوس داریم.2ساله ازدواج کردیم حتی برا غذاخوردن هم باید بریم طبقه بالا پیش اونا خیلی اذیت میشم اگه منم نرم شوهرم دم ب دقیقه میره ومنم تنها میمونم بعد چن ساعت ک میاد پایین کلا عوض میشه معلوم نیس چی بهش میگن خیلی اذیت میشم توروخدا کمکم کنید بیماری روده تحریک پذیری گرفتم فقط ب اعصابمم ربط داره تاوقتی این مشکل رو دارم اصلاخوب نمیشم
پاسخ ها
منم از اول زندگی همین مشکلات رو داشتم وابستگی بیش از حد شوهرم باعث شد مبتلا به بیماری روده بشم. مشکل روده سالهاست درگیرم کرده و شوهرم هم روز به روز بدتر شده... گاهی اونقدر خسته ام از زندگی که فکر خودکشی به ذهنم خطور میکنه، فقط به خاطر بچه ام دارم به زندگی ادامه میدم
کاش خانم من این مشکلات شما رو میخوند میفهمید که من چه زندگی توپی براش ساختم حیف که نمک نشناس قهاریه،من یکسال کنار خانواده ام زندگی کردم بعد خانم ام از اونجا مه نمیتونست هر روز بره خونه باباش الکی دعوا راه انداخت منم یه خونه جدا خریدم مستقل شدم.الان مادر و خواهر و خاله امجردش به قدری پر رو شدن که حتی در حضور من میرن رو تخت خواب منو همسرم میگیرن میخوابن ،الان تو فکر اینم که خونمو انقدر دور کنم که اینا هر دفعه میان و میرن 4 ساعت تو راه بمونن تو راه زخم بستر بگیرن
خانه ات را عوض کن. اصلا برو یک شهر دیگه.
وای آقا سعید چقدر بدبختی داری .
چه دل پری.
آره خانه ات را جای دور دور ببر.
سعی کن سیاست داشته باشی.
منم ازدست خانواده شوهرم عاصی شدم 8ماه ازدواج کردیم علاوه بررفت امدزیادی هرجابخوایم بریم اوناهم بایدهمراهمون باشن شوهرمم اصلاحالیش نیس هرچی بهش می گم طرف اوناست
سلام به همگی بنده سه ساله ازدواج کردم و خونه مادر شوهرم اوایل زندگی هفته ای سه چهار بار میرفتم چون آدم عاطفی هستم ولی به مرور زمان دیدم بهم بی احترامی میشه اصلا به شوهرم نگفتم دیگه خونه مادرت نمیرم با شوهرم بسیار مهربون بودم و به مرور زمان رفت و آمد و کم و با مهربونی به شوهرم گفتم هر موقع دوست داشتی میتونی بری پیش پدر مادرت من بهانه های مختلف میگرفتم مثلا میگفتم کار دارم نمیتونم برم خونه مادرت علتی که شوهرم به حرفم گوش میکرد این بود که به هیچ عنوان تو خانواده شوهرم دخالت نمیکنم حتی تو کار شوهرم دخالت نمیکردم فقط کارم مهربونی بود حالا هم با بهانه های مختلفی که آوردم براشون عادت شده هفته ای یه بار میرم و هیچ کسی ناراحت نشد چون جز مهربانی از من چیزی ندیدن
پاسخ ها
نمی ترسی از اینکه شوهر تو پر کنن؟؟چجوری تنها میفرستیش آخه؟؟؟؟
نباید با خانواده شوهر زیاد رفت و آمد کرد. توقعشون از عروس تاحد توقع خدمتکار بالا میره. و نباید با هیچکدام صمیمی شد.
تجربه ی من.
پاسخ ها
آره . درسته .
دوری و دوستی
دوری و دوستی .دوری دوستی
دوری دوستی
سلام من چندروز دیگه عروسیمه پدرشوهرم فاصلشون یه ساعتی میشه تا خونه ما منو شوهرم دوس داریم مجلسمونو تو باغ بگیزیم پدرشوهر نمیزاره میگه روستا باید بگیرید تورو خدا کمکم کنید چکارکتم باهاش اخه عقدی نزاشتن بگیریم الانم دارن اینجوری میکنن ادم مگه چندبار عروسی میگیری
سلام من تازه چند ماهه ازدواج کردم. و21 سالمه 16سالم بود که عاشق شوهرم شدم والانم خیلی عاشقشم. فعلا توان مالی نداریم که عروسی بگیریم ولی دلم ميخواد زودتر برم تو خونه خودم چون خونواده خودش و خانواده خودم بیشتر تو رابطمون دخالت میکنن. من واقعا عاشق شوهرمم دلم نمیخواد این حرفا تاثیر بذاره رو زندگيمون. هرکسی راهنمایی داره جواب بده ممنون
عزیزم.کیمیا اگه هیچ مشکلی برای ازدواج سد راهت نیست میتونی ی مراسم کوچک آبرومندانه در حد فامیل درجه یک بگیرید با خیال راحت سر زندگیت بری عزیزم بازم میگم اگر از لحاظ شغل و مسکن مشکلی ندارین بخدا توکل کن
من خواهر شوهرم که 50 سالشه و مجرده تو زندگیم دخالت میک.نه
اون خانمی که گفته بود پدرشوهرش گفته مراسمو باغ نگیرین بدونن که از الان تکلیفشونو مشخص
کنن چون فردا پس فردا همین پدرشوهر تا رنگ لباس عروس نظر میده به شوهرش بگه استقلال فکری خیلی براش مهمه
اون خانمی که گفته بود پدرشوهرش گفته مراسمو باغ نگیرین بدونن که از الان تکلیفشونو مشخص
کنن چون فردا پس فردا همین پدرشوهر تا رنگ لباس عروس نظر میده به شوهرش بگه استقلال فکری خیلی براش مهمه
اون خانمی که گفته بود پدرشوهرش گفته مراسمو باغ نگیرین بدونن که از الان تکلیفشونو مشخص
کنن چون فردا پس فردا همین پدرشوهر تا رنگ لباس عروس نظر میده به شوهرش بگه استقلال فکری خیلی براش مهمه
اون خانمی که گفته بود پدرشوهرش گفته مراسمو باغ نگیرین بدونن که از الان تکلیفشونو مشخص
کنن چون فردا پس فردا همین پدرشوهر تا رنگ لباس عروس نظر میده به شوهرش بگه استقلال فکری خیلی براش مهمه
سلام من با مادرشوهرم زندگی میکردم ولی خیلی دخالت میکرد تصمیمگرفتیم جدا زندگی کنیم از روزی که جدا شدیم زندگی برام نزاشتن همش زنگ میزنن جیغ و داد و برامحرف در میارند به شوهرم علنا میگن زنت خرابه چون من مانتوییم بهم میگن تو لختی هستی مادرشوهرم زنگ زده خونه بابام سر فوش و کشیده بهشون. مادرشوهرم منو بهشت زهرا بودم دید اینقدر جیغ زد و نفرینم کلی من چیزی جوابش ندادم برادر و خواهرای شوهرمم طرفدار مامانشونن کلا میگن رییس اونه هر چی اون بگه اوایل شوهرم خیلی طرفداریشونو میکرد ولی الان یه کم دلخوره ولی میدونم ته تهش مامانیه دیگه خسته شدم از بی احترامی از اینکه خانوادمو هر چی از دهنشون در اومد گفتن الانم با شوهرم توافق کردم دیگه هیچوقت نمیخوام مادرتو ببینم الان شوهرم گیر داده بچه میخواد من ۲ ساله عروسی کردممیگه من تنهام و هیچکسیو ندارم تورو خدا کمکم کنید با این وضع بچه دار بشم یا نه؟ شوهرم میگه قول میدم نزارم دیگه تو زندگیمون دخالت کنن موندم چیکار کنم من اونموقع که پیش مادرشوهرم بودم براش همه کار میکردم روز اسباب کشی اینقدر خودشو زد و جیغ و داد کرد و پدر و مادر منو نفرین کرد و اینکه خانواده شوهرم کلا حرف در بیارند مثلا من یه بار گفتم پسر داییم ۲ سالشه پاهاش هیچی مو نداره به شوهر من گفتن زنت خرابه آمار بدن پسرداییاشو داره درصورتی که پسر دایی من فقط دوسالشه همینطوری حرفشو زدم این حالا یه نمونش بود خیلی حرفا دیگه برام درآوردن فقط توروخدا کمکم کنید
پاسخ ها
من 4ساله عروسی کردم ،99درصد دعواهای منو و همسرم عاملش مادر من بوده یعنی دعوای ما فقط دعوای عروس و مادر شوهر از مسایل بسیار بچه گونه تا مسایل فوت پدر خانمم همین تیر97،علتشم حسادت ماده منه ،من با صداقت دارم میگم که مادر من هم جز اون مادرایی هست که عشق دعوا و خونریزیه و تو محل به زن بی اعصاب معروفه،همسرمم تنها عیبش اینه که وابسته ی تک تک اعضای خونواده و محل زندگی شه یعنی حتی به گربه محلشون که فاصله خونه هامون 2 تا کوجه است هم دلش تنگ میشه،مادر من وقتی دید که همسرم به خاطر این قضیه داره حرص منو در میاره تا جایی پیش رفت که همسرمو به سکته بندازه و من طلاقش بدم،منم بارها با پدر و مادرم سر دخالتاشون دعوا کردم منی که قبل عروسی از گل نازکتر بهشون نگفتم خلاصه اینکه با مشورت دوستای قدیمی به زور خونه موجدا کردم رفتم یه محله دیگه که مستقل باشم بعد از 3 سال جدا شدم الان خداروشکر هر دو عروس و مادر شوهر آتش بس دادن و الان که رفت آمد میکنن میشنن واسه خودشون دعواهاشونو تعریف میکنن و به جهالت خودشون میخندند و منهم از آنجا که آدم بسیار کینه ای هستم برای تلافی اون بیخوابی هایی که دعوای ما از 2 شب شروع میشد تا 4 صبح دنبال نقشه بودم که خدا یه بچه ناخواسته در شریطی که من در حال کنکور دادن بودم انداخت دامنمون و این بچه خداروشکر خواستنی شد و الان داره تلافی اون روزهایی که من عذاب کشیدمو رو سر همسرم میاره و من دلم خنک میشه ،بچه بیش فعال و فوق العاده حساس و باهوش مادرشو در حد یه کارگر افغانی ازش کار میکشه شب تا صبح ام شیر میدوشه و نمیذاره همسرم بخوابه ،البته خداروشکر دعواها جمع شد هر چند مسئولیت من زیادشد.در نتیجه شما که مستقل شدید با یه آشتی جنگ و تموم کنید و بچه رو بیارید بذارید روزی اش زندگی تونو سروسامون بده ایشالله-
شما یه مسئله حساس ام دارید و اون اینکه به شما تهمت خیلی بدی میزنن این مسئله رو باید پدر شما با خانواده شوهرت به طور جدی در حد جنگ جهانی مطرح کنه تا اونا دهنشونو با این حرفا نجس نکنن،
سلام.مشکل من اینه که من نمتونم ب شوهرم بگم پاشویه لیوان اب برام بیار اگه بگم مادر شوهرم دخالت میکنه خودت چرا نمیری این نمونشه.و منم دیگه اخلاقشونو فهمیدم فقط دوسدارن پسرابالازور باشن.منم از اونجایکه یه جاری دارم کلا حرف حرف اونه براشوهرش واوناهم حتی قبول دارن این موضوعوازش میترسن.منم دوسدارم قوی بودن خودمو بهشون اثبات کنم تا بلکه ازمنم حسابی ببرن اما نمدونم انگار ازشون میترسم نمتونم اخه چون شوهر منم باز باطبع میخاد جلو پدر مادرش بگه اینجور نیست برای همین پشتوانه ای نیست.شوهرم اگه در مغازش نباشه میگن کجا بودی نکنه تو باز توخونه بر دل زنت بودی.راستشو بخاین دیگه دارم عادت میکنم اما وقتی میام خونه خودخوری میکنم و تودلم میگم کاش این جوابو میدادم کاش اینو وروسر شوهرم خالی میکنم میدونمم اشتباهه نباید ب شوهرم بگم اما نمتونم تو دلم داشته باشم.چیکار کنم که از این فکرا خلاص شم.باتشکر
هر چی رابطه با خانواده شوهر کمتر باشه مشکلات و حرف حدیث کمتره این تجربه منه که واقعا تاثیر داشته.دوهفته ای یکبار میرم خونشون.و هفته ای یکبار هم تلفنی احوالشون میپرسم.خیلی حیفه ادم عمر و جوونیش رو با افکارو چیزایی که ارزش ندارن هدر بده.
سلام من27سالمه 1سال ازدواج کردم با رفت امد بیش ازحد همسرم با خانوادش خسته شدم هفته3الا چهار بار میره یا تنهای یا با هم از نظر من خیلی مزخرفه من خودم کلا فامیلامون نمیان خانواده خودم هم خیلی کم ارتباط دارم 2هفته یکبار الان3ماهه همسرم خونه خانوادم نمیاد یه دل خوری های بوده و من اصلا سر زنشش نکردم و احترام میزارم کلا هر دوطرف نمیخوان یکدیگرو ببینن. الان کلا زندگیم شده ارتباط با خانداده زنم هی برو بیا تنها با هم بارها تذکر دادم منتقی ولی....
پاسخ ها
سلام آقا رامین منم دقیقا همین مشکل و داشتم من 4ساله ازدواج کردم یه بچه ام دارم،شما نباید با خونواده خودت رابطه ات رو قطع کنی خدای نکرده برا سلامتی پدر و مادرت اصلاخوب نیست دلیللش هرچیزی بود قطع نکن،اگه خانم ات نمیاد خودت از سر کار برو بهشون سر بزن اونام تورو اتوماتیک پر میکنن شماهم اتوماتیک بیا هرجوری که ته دلت راحته با خانمت رفتار کن از هیچی ام نترس ،خانم ات وقتی میبینه که در غیاب اون میری یه چیزایی میشه مجبور میشه باهات بیاد اگر نیومد یا گفت توهم نرم توهم مقابله به مثل کن بگو چطور خونواده تو
بریم واسه منو نریم شما هم یا نرو سمت خونواده اش یا اگه میری نارضایتی تو تو قیافه و جواب دادنات نشون بده اینجوری خانم ات مجبور میشه که عدالت و رعایت کنه وگرنه شماهم موضع نشون خواهی داد.فقط حواست باشه یه موقع خونه دعوا کردی سر خانم ات داد نزنی،فحش به کسی ندی ،بد دهنی نکنی ،دست تام به روش باز نشه فقط بترسونش ،خانم ها دوست دارن وقتی دعوا میشه شوهراشونو به حرف بکشونن و حرف دلشو از زیر زبونش بکشن بیرون شماهم نترس هرچی دل تنگت میخوادآروم و با ادب و رسمی انگار داری به کارفرمات یا مشتری ات صحبت میکنی بهش بگو اون لحظه فقط حفظ میکنه ببینه چی میگی ولی شما بگو بالاخره یکسال ازدواج کردی باید همدیگرو بشناسید ،اینجوری اون اوتوماتیک خواسته های ذاتی شمارو میشنوه و بعد برای خوشحال کردن شما ازشون استفاده خواهد کرد و قطعا رعایت میکنه چون اگه رعایت نکنه دوباره دعوا میشه و هر دوتون حالتون بد میشه پس هیچ چیزی و پنهان نکن و بهش بگو که دقیقا کی و چی داره شمارو آزار میده.موفق باشید
من برعکس خیلی از شما از امدن و بیرون نرفتن خانواده زنم ذله شدم
اگه مادر زنم بیاد خونمون دوشب رو شاخشه اصلا فک میکنم نقشه میکسن
من چقدر بدبختم
پاسخ ها
شک نکن این دودا از کنده خانمت بلند میشه خانم مثله داور مسابقه است که هر کی و بخواد از زمین فوتبال میندازه بیرون و به هرکی عشق اش میکشه پنالتی میده طرفداری شم در حد داورای عرب هست.شما خانواده خودتو دعوت کن هفته ای دو بار بیان اینجوری خودشون نم نم مهمونی و کمش میکنن
ینی هرچی کامنت خوندم با( خانواده شوهرم )شروع شده،خانوما التماس تفکر.
چرا همه با خانواده شوهر مشکل دادن
من الان شوهرم شش ماهه از پدرش ناراحته و رفت و امد نمیکنه
من خودم میرم هر روز بهشون سر میزنم واقعا خانواده ی شوهرم عالی ان
۶ تا خواهر شوهر دارم که اونام خوبن اصلا مشکلی باهم نداریم درسته بعضی موقع ها ناراحتی پیش میاد ولی بازم اونام مثل خانواده ی خودمم
فقط دوست دارم هر چی زودتر شوهرم با پدرش آشتی کنه تا بلکه رفت و امد داشته باشه.لطفا خانواده ی شوهر و مثل خانواده ی خودتون ببینید.زندگی ارزش ناراحتی رو نداره.شاد باشید
پاسخ ها
درود خدا برشما
انسان دانا وبافهم
اره موافقم نباید زیاد صمیمی شد چون احترامت رو نگه نمیدارن
سلام منم ۶ ماهه عروسی کردم خونمون به مادرشوهرم نزدیکه وشوهرم منومجبورمی کنه بریم خونه مامانش یااونابیان یک شب نمی تونم راحت باشم خیلی دوربودن خوبه من واقعادوسشون دارم ولی ازاین خسته شدم ک یک شب راحت نیستم
سلام من تک دامادم از زندگی خودم راضی هستم ولی مادر خانمم برادر خانوم هام زندگیمو دستی دستی خراب کردن خانومم پشت اوناست ۲ سال پیش سر یه قضیه الکی اومدن دمه خونمون آبرو ریزی کردن واقعا آدم های بی فرهنگی هستن بازم با این حرکات خانومم پشت سر اوناست واقعا خسته شدم هروز دعوا داریم هر روز کل کل از روزی که اونا اینکارو کردن خانومم بد هن شده یکی راهنماییم کنه چیکار کنم
پاسخ ها
اخخخخ که چی بگم واقعا ... به زندگی منم الان دیشب خانمم به قصد طلاق قهر کرد سر دخالت خانواده ش،واقعا خجالت اوره
انقدر مشکلات داری . باز از زندگیت راضی هستی ؟؟!! . آفرین به تو .. باریکلا به تو . چه صبور و مقاومی .. معلومه مرد زندگی هستی .
هرکس ازمردم دورماند به سلامت ماند
آقا سعید تعجب میکنم ازشما از پقابله به مثل درزندگی و لجبازی و کینه ای اخروعاقبت نداره .درضمن کسی ک زنشو پاره تنش بدونه و دوستش داشته باشه دنبال تلافی نیست و از گرفتار شدن زنش شاد نمیشه .متاسفانه یه سری اخلاقهای بد آدم خواه ناخواه از خوانواده به ارث میبره و براشم عادی هستن ولی دیگران متوجه میشن
پاسخ ها
دمت گرم
سلام من ۱ماهه ازدواج کردم اقوام شوهرم شهر دیگه ای زندگی میکنندخانواده من نزدیک محل زندگی ما هستند و وابستگی شدیدی بین ما هست.من هرروز صبح بارضایت همسرم به منزل پدر میروم و شب برمیگردم.مشکلی تو رفت و آمدها ندارم.فقط اینکه مادرم خیلی نکته بین هست.باکوچکترین حرفی واکنش شدید نشون میده. هفته ای یکبار الکی الکی اوقاتم تلخه.مادرم خیلی به سختی خونه من میاد بااینکه من هرروز دارم میرم.همش حرفای تلخ و تند میزنه من واقعا مقصر نیستم.نمیدونم چیکارکنم
بچه ها چرا بعضی عروس ها با زبونش میکشتتد مثلا نمیدنم چه کاریه که زنش الکی خانوادشو بیش از حد تبلیغ میکنه مثلا چند روز پیش برادرم اتاقشو خودش تمیز کرده قبل از مادر خانومش بیاد و بعد زن داداشم میگه مادرم تمیز کرده نگاه کردم همون جوری که برادرم چیده و... همونجوریه یا هر چی برادرم خریده خود داداشم میگه سوتی میده بعد زن داداشم میگه مامانم خریده نمیدونم چه مرضیه برادرم بی احترامی به خانواده خودش خیلی میکنه ولی خانواده زنش فوق العاده احترام
خانوما شما بعضیاتونم خانواده شوهر محسوب میشید
یعنی عروس خانواده تون همین نظر رو نسبت به خانواده شوهر دارن
یه خورده سیاست داشته باشید اصلا مشکلی پیش نمیاد
کدوم مادری راضی زندگی پسرش تلخ بشه
من خودم بشخصه خانواده شوهرمو دوست دارم
پاسخ ها
عزیزم بعضی از مادرها ناخواسته زندگی پسرشون رو خراب میکنن مثال دوستی خاله خرسه که خیلی از این رفتارهاشون به خاطر کمبودها و عقده حسادتشون به عروس هست مثلا خود بنده قبل اینکه وارد این خانواده بشم انقدر مادر شوهرم چرندیات و حرفهای نامربوط پشت من به فامیل و اطرافیان گفته بوده که من بعد عروسی فهمیدم
اگه خانواده شوهرت دوبار دلتو خورد میکردن الان این حرفای مفتو نمیزدی خب تو رابطت خوبه باهات خوبن دوسشون داری پس دیگه بقیه رو قضاوت نکن
مادر شوهر من يه روز قبل عقدم دعوا را انداخت گفت يا اين دختر يا من تو آرايشگاه كلي فحشم داد دو روز بعد عقدمون فرستادش تهران به بهانه اينكه خواهرت مريضه رفت تلفني پرش كرد ما با هم دعوا كرديم منو پا گشا دعوت كردن رفتيم هيچ كادويي نداد كه هيچ بازم پرش كرد دعوامون شد با مادر شوهرم رفتم عروسي اومدم پرش كرد كه اونجا به خالت سلام نكرد دعوا كرديم رفتيم بيرون اومديم بازم پرش كرد هميشه وقتي من ميشينم بدمو ميگه منو از چشم انداخته تيكه ميندازه بهم به من ميگه
مادرشوهرم به من فحش ميده سگ ميگه هيچ كدوم از مراسم نو عروس و اجرا نكرده دو ساله عقدم هيچ خريدي نداشته بكنيم هميشه ما ٢ ٣ ماه قهريم بخاطر حرفاي مادرش من زياد هم نميرم همينكه منو ميبينه شروع ميكنه به گله و شكايت فك ميكنه كنيزشم انتظار داره برم خونشو تميز كنم آژانسش باشم با مامان خودم قطع رابطه كنم نامزدمو نميزاره خونه ما بياد وقتي با منه همش ز ميزنه همش عروس بزرگشو تعريف ميكنه به من ميگه پول جيبيات كه بابات ميده كجاس خسته شدم خجالت ميكشم
من ميخواستم حلقه بگيرم نزاشت امار لباسامو ميگيره نامزدمو پر ميكنه به من ميگن دوس نداريم ماشين به نام زن باشه دوس نداريم ٨ ميليون بدي به ساعت منم ميگم به شما چه پول خودمه نامزدمو پر كرده بود نبايد پدر مادرش بهش ز بزنن من واقعا شدم يه دختر بي روح عصبي اين در حاليه كه از صدقه سر من ميخورن ماشين منو سوار ميشن بابام شوهرم كار داده انگار نه انگار كاري كرده اون پسري كه عاشقم بود ماهها سراغمو نگيره عيدم تبريك نگفتن واقعا موندم بابام هم مخالف طلاقه موندم
من مشکلم مادر شوهرم نیست بلکه مادرم بیش حد واندازه با نامزدم صمیمی شده نه از لحاظ بد بلکه به نیت مادر و پسری خیلی زیاد تلفنی حرف میزنن و کلا خیلی وضع بدیه و باعث شده عصبی بشم بنظرتون چیکار کنم ک این صمیمیت کمتر بشه با مادرم ک نمیشه حرف زد
انگار مادرم و اون نامزدن کلا برعکسه جریان