۱۸۳۳۵۰
۴۳ نظر
۵۰۹۳
۴۳ نظر
۵۰۹۳
پ

پدر ۱۳ ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید

بهزاد می خواهد مردانه سفره دلش را باز کند. بی حوا این جملات را به زبان می آورد: من کارگرم. بنایی می کنم اما بیشتر وقت ها، مثل امروز، دست خالی باید به خانه برگردم...

پدر 13 ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید





مجله همشهری سرنخ - محمد صادق خسروی علیا: «مادر 12 ساله و پدر 13 ساله در اداره ثبت احوال، شناسنامه نوزادشان را گرفتند!» این شرح عکس برای عکسی نوشته شده بود که خیلی زود سر از بسیاری از سایت های ایرانی و حتی خارج از کشور درآورد. عکاس با تنها جمله ای که برای شرح این عکس نوشته بود، هزاران سوال بی جواب را در ذهن همه ایجاد کرده بود.

برخی همان اول گفتند «دروغ است! امکان ندارد.» خب، این حرف، گاهی برای پیچاندن حس کنجکاوی دردسرساز، خیلی خوب جواب می دهد اما برخی که موضوع را جدی تر گرفته بودند، مثل خود من، به دنبال یافتن سرنخی از این کلاف سردرگم برآمدند.

بالاخره بعد از کلی جستجو، پدر 13 ساله را پیدا کردم و پای حرف هایش نشستم. برای پی بردن به اصل ماجرا در ادامه با ما همراه شوید. نتیجه این پیگیری و جستجو، حیرت انگیز است.

پدر 13 ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید

چطور پیدایشان کردم؟

در دنیای مجازی، خبرهای مجازی و غیرواقعی بسیاری منتشر می شود که خیلی هایشان بی پایه و اساس است. اخباری که بی سر و ته و غیراصولی تنظیم می شود و همراه با یک عکس - جهت اثبات ادعایشان - مخاطب را سردرگم میان حقیقت و کذب رها می کند.

مخاطب اینگونه اخبار نمی داند که آیا این موضوع را باور کند یا نه. خبر پدر ۱۳ ساله ایرانی هم اینگونه بود، تنها سرنخ، یک عکس از زوج جوان بود. آن هم بی نام و نشان به علاوه همان جمله که در بالا نوشتم.

ابتدا حل کردن معما اینگونه بود که بنشینیم و حدس بزنیم چهره های آنها شبیه مردم کدام منطقه از کشورمان است! همه گفتند به جنوبی ها بیشتر شباهت دارند. چند روز بعد شایعه شد که کرمانی هستند و در یکی از شهرهای این استان پهناور زندگی می کنند. با این حساب باید در انبار کاه به دنبال سوزن می گشتیم. بهترین مکان برای شروع پیگیری استان کرمان بود و بهترین جایی که می شد از صاحبان عکس سرنخی به دست آورد اداره ثبت احوال شهر کرمان بود.

پدر 13 ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید

با اداره ثبت احوال کرمان تماس گرفتم. گفتند «چنین خبری نه دیده اند و نه شنیده اند! احتمالا آدم های عکس اهل شهرستان های استان هستند. شما هم خیلی وقت تان را تلف نکنید که جوابی نخواهید گرفت.»

با این جواب صاف و پوست کنده، دوباره برگشتم سر خط اول. باید از صفر شروع می کردم. لیست تمام ادارات ثبت احوال استان کرمان را درآوردم و با تک تک شان تماس گرفتم. سیرجان، بم، شهر بابک، کهنوج، بافت، عنبرآباد و ... اما باز هم بی نتیجه بود. هیچکس هیچ سرنخی از صاحبان عکس نداشت. به بن بست رسیده بودم که یکدفعه فکری به ذهنم رسید. تلفن را برداشتم و با صدا و سیمای استان کرمان تماس گرفتم. به این امید که اگرج چنین شخصیت هایی وجود داشته باشند و این قصه واقعی باشد حتما خبر آن به گوش بچه های صدا و سیمای استان رسیده است.

روابط عمومی سازمان صدا و سیمای استان کرمان می گفت: «کسی که سوژه ها را به ما معرفی می کند این آقا و خانم را معرفی کرد که ما موافقت نکردیم با آنها مصاحبه کنیم. به هر حال شماره سوژه یاب این است.»

پدر 13 ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید

شماره سوژه یاب را گرفتم. سوژه یاب همان عکاسی است که زحمت انداختن عکس های زیبای این صفحه را کشیده است.

او یک عکاس خبری است و شماره تلفن همراه یکی از آدم های عکس را در اختیارمان گذاشت، شخصی به نام «بهزاد آریش» که احتمالا همان پدر ۱۳ ساله است.

بی مقدمه از حالش می گوید.. .

ساعت یک بعدازظهر تماس می گیرم، مرد جوانی جواب می دهد. آقا بهزاد تازه از سر کار آمده است، البته بهتر است بگویم ناامید از سر کار آمده بود (!) و دل و دماغ درست و حسابی نداشت. تا خودم را به بهزاد معرفی می کنم و می گویم خبرنگارم، بهزاد از خانه بیرون می آید تا خانمش صدایش را نشنود.

بهزاد می خواهد مردانه سفره دلش را باز کند. بی حوا این جملات را به زبان می آورد: «من کارگرم. بنایی می کنم اما بیشتر وقت ها، مثل امروز، دست خالی باید به خانه برگردم. کارم این است که هر روز ساعت ۶ صبح بروم در میدان اصلی شهر منتظر بمانم.

این میدان صبح ها پاتوق کارگرانی است که جویای کارند. آدم هایی که نیاز به کارگر دارند هم صبح زود می آیند به این میدان تا از میان کارگران، آنهایی که مناسب کارشان است را برای یک یا چند روز استخدام کنند. کارگرها اول کمی چانه می زنند بعد که به توافق رسیدند، سوار می شوند و می روند به دنبال روزی شان. دست خداست و روزی آدم. یک وقت می بینی صاحبکار چند روز متوالی کار دارد و این یعنی تا چند روز خیالت راحت است که سر این کار می مانی و نباید دوباره در میدان منتظر کار بنشینی. بعضی وقت ها هم کار یکروزه تمام می شود.

پدر 13 ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید

از همه بدتر فصل زمستان است که کسی کار بنایی ندارد و اوضاع کار خراب می شود. مثل امروز. خیلی از کارگران رفته اند سر کار اما خیلی شان هم مانند من، دست خالی به خانه برگشته اند.»

بهزاد می گوید دلش نمی خواهد زینب - همسرش - بفهمد که او امروز کار نکرده و به همین خاطر ساعت یک بعدازظهر به خانه آمده تا بگوید امروز سر کار بوده. «ناهارم را می خورم و یک ساعت دیگر دوباره از خانه بیرون می زنم. در خیابان، پارک و کوچه پس کوچه های شهر پرسه می زنم تا هوا که گرگ و میش شد برگردم خانه. نمی خواهم زینب را نگران کنم. آخر اگر بفهمد من امروز هم دشت نکردم غصه می خورد.»

از ۵ سالگی روی پای خودم ایستادم

بهزاد، کرمانی است و در حومه شهر زندگی می کند. در کنار مادر همسرش که عمه اش هم هست. «درست است، من ۱۳ سالم است اما زینب ۱۷ ساله است نه ۱۲ ساله که در روزنامه ها نوشته اند. ما پارسال با هم ازدواج کردیم و نتیجه این ازدواج، پسرم «امیرصادق» است که الان ۴۰ روزی است به جمع ما پیوسته. من از بچگی به دختر عمه ام - زینب - علاقمند بودم. پارسال وقتی فهمیدم که او نیز به من علاقمند است، موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم. پدرم بدون هیچ مخالفتی قبول کرد. خانواده زینب هم موافقت کردند و ما با هم ازدواج کردیم.»

پدر 13 ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید

بهزاد آریش تک فرزند است از زن دوم پدرش.

۴ برادر دارد و یک خواهر که همگی شان برای بهزاد ناتنی اند. بهزاد می گوید مادرم وقتی خیلی کم سن و سال بودم مرا تنها گذاشت و نامادری ام مرا بزرگ کرد. بهزاد آنقدر در زندگی سختی کشیده که می گوید اصلا نمی خواهد با صحبت کردن در مورد روزهای گذشته، آن خاطرات را دوباره به یاد بیاورد. «تا چشم باز کردم فقر و بدبختی به من سلام کرد. ما آنقدر فقیر بودیم که من نتوانستم حتی یک کلاس درس بخوانم. تا پا گرفتم رفتم کارگری.

شاید تصویر کنید که من ۱۳ ساله، حالا به خاطر اینکه ازدواج کرده ام دارم می روم سر کار. نه اینطور نیست. من ۸ سال است که دارم کار می کنم. خرجم را خودم درمی آورم. درآمدم کم است، خیلی کم اما از کودکی من تنها بودم از همه لحاظ.»

آنطور که بهزاد می گوید، فقر در همه زندگی او ریشه دوانده، فقر مادی و فقر عاطفی.

روز و شب مان سخت می گذرد

بهزاد برایمان از امروزش می گوید. از اینکه چطور زندگی اش سپری می شود. «من و همسرم به همراه عمه ام و هفت فرزند قد و نیم قدش در یک پارکینگ ۱۰ متری زندگی می کنیم! در حومه شهر. این خانه سال هاست نیمه کاره است و نه عمه ام و نه من، هیچکدام مان توان ساخت آن را نداریم. این روزها خیلی سخت می گذرد. زمستان کرمان، سرمای خشکی دارد. ما اینجا بیشتر در معرض سوز سرمای کویر کرمان هستیم. خانه مان یکه و تنها در حاشیه کویر واقع شده بی هیچ حفاظ و عایقی. دیوارهای نازک، حریف سرما نمی شوند و بیشتر شب ها از ترس بیداریم! آخر این خانه گاز ندارد. بخاری هم نداریم.

پدر 13 ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید

مجبوریم اجاق گاز کوچکی را وسط اتاق روشن کنیم که از کپسول تغذیه می کند. این اجاق گازها شوخی بردار نیستند. تا چشم به هم بزنیم و یک لحظه غافل شویم، همه مان به کام مرگ فرو می رویم. مجبوریم به خاطر خطر گاز گرفتگی، شب ها را با ترس و لرز و شب بیداری سحر کنیم.»

خوشحالم که پدر شده ام فقط...

بهزاد از فرزندش می گوید و از اینکه حکمت بچه دار شدنش را فقط خدا می داند: «قصد بچه دار شدن نداشتیم. خدا امیرصادق را به ما داد. وقتی فهمیدم که قرار است پدر بشوم باورم نمی شد. راستش کمی ترسیدم. از مسئولیت، از اینکه بچه خرج دارد ولی گفتم خدا بزرگ است. نگرانی ام از این بابت بود که مبادا به خاطر سن پایینم فرزندم ناقص به دنیا بیاید. خدا را روزی صد هزار مرتبه شکر می کنم که فرزندم صحیح و سالم است اما نمی گذارم سرنوشت امیرصادق مثل من بوشد. امیرصادق باید درس بخواند و به مدرسه برود. امیرصادق نباید خیلی زود ازدواج کند. من شرایطم فرق می کرد. تنها بودم اما حالا یک خانواده دارم. خدا می داند که از ته دل خوشحالم.

پدر 13 ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید

ما خوشبختیم اما مشکلات مالی، امان مان را بریده. از خدا می خواهم جلوی خانواده ام مرا شرمنده نکند. من هیچ وقت دستم را جلوی کسی دراز نکرده ام و نمی کنم. نان بازویم را می خورم اما تنها دردم «کار» است. حتی اگر سخت ترین کار باشد اما باشد.

هر جا می روم سعی می کنم از همه بیشتر کار کنم اما باز هم برخی عقل شان به چشم شان است و نگاه به سن و سال و جثه کوچکم می کنند. می گویند تو نمی توانی خوب کار کنی. بچه ای. بعدش می روند سراغ کسی که از من بزرگتر است.»

تا ۲۰ روز پیش، به جز کرمان هیچ شهری را ندیده بودم!

تنها خوشحالی بهزاد این است که زینب به مدرسه می رود و درس می خواند. «همسرم کلاس دوم دبیرستان است و درسش هم خوب است، مثل من نیست که حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشته باشد. حداقل می دانم فردا همسرم می تواند به امیرصادق کمک کند در درس و مشق.»

پدر 13 ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید

بهزاد و خانواده اش تا به حال به یک مسافرت نرفته اند، بهزاد خودش پایش را از کرمان بیرون نگذاشته بود تا اینکه همین چند روز پیش، پسرعمویش آمد و آنها را برد به شیراز. «پسرعمویم مرد مهربانی است. تا فهمید بچه دار شده ایم، آمد و ما را برد به خانه اش. اولین باری بود که پایم را از کرمان بیرون می گذاشتم. چند روز آنجا بودیم. با اینکه خیلی اصرار می کردند آنجا بمانیم، اما بعد از چند روز خانواده ام را آوردم کرمان. به هر حال درست نیست مزاحم زندگی دیگران بشویم. می خواهم روی پاهای خودم بایستم. ما فامیل فقیری داریم. اگر کسی هم بخواهد به داد دیگری برسد چیزی ندارد که کمک کند. همه درگیر زندگی خودشان هستند.»

خواهر و برادر کوچک زینب هم به خاطر فقر به مدرسه نمی روند. عجیب است که در عصر تکنولوژی و دهکده جهانی، بچه های کوچک این خانواده، آرزوی داشتن یک دستگاه تلویزیون را دارند!
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • م فرهمند

    سلام به تحليل و نقد اين خبر و جامعه و نگاه روانشناسانه و ... كاري ندارم فقط ميدونم اين آدم ها نياز به كمك دارند . چطور ميشه بهشون كمك كرد ؟ كجاي كرمان هستند ؟ از چه كانالي ميشه دستشون رو گرفت. ضمنا يادمون نره فقر تجربه سختي هست.

  • بدون نام

    خوب حالا مثلا" اینها خوشبختند ! یا این پسر بچه کار خوبی کرده تو 12 سالگی ازدواج کرده و دو نفر دیگر رو هم بدبخت کرده

    پاسخ ها

    • علی

      خوشبختی را تو چی میبینید؟؟!!

      شاید اون کنار زن و بچه اش خودش را خوشبختترین آدمها حساب کنه . و یه آدم خر پول هیچ موقه نتونه احساس خوشبختی کنه

    • بدون نام

      کسی نگفته خوشبختن! یکی از هزاران مورد در جامعه مارو نشون میده. اگه سواد داشت که وضع زندگیش این نبود.

    • بدون نام

      سوادش میرفت واسش کار میکرد

  • negin

    کاش می تونستم کمکشون کنم ... کاش یکی پیدا بشه که به داد این خانواده برسه ... مگه حتماً باید به موسسات خیریه رفت و اونجا کار خیر انجام داد ؟؟!!! کمک کردن به این آدما هیچوقت و هرگز بی جواب نمی مونه .

  • ژاکلین

    من تو فقر بزرگ نشدم ولی وقتی ازدواج کردیم هیج کس هیچ کمکی بابت عروسی و اجاره خانه و غیره به ما نکرد منظورم پدر شوهرم و پدر خودم هست . اما اونقدر کار کردیم که بعد از 6 سال هم صاحب خونه شدیم هم ماشین . البنه این رو هم بگم که از صفر صفر شروع کردیم . و خیلی سختی کشیدیم خیلی صرفه جویی کردیم به خاطر همین نداری دچار مشکل شدیم . هر کسی نمی تونه این همه سختی رو تحمل کنه البته خدا هم کمکمون کرد . البته بگم ما بچه نداریم اگر می خواستیم بچه دار بشیم فکر نمی کنیم دیگه می تونستیم خونه بخریم چون تا همین الان هم همه حقوق شوهرم بابت قسط و وام می ره و باید حداقل تا دو سه سال آینده خیلی صرفه جویی کنیم .

  • vahid

    با عرض سلام من با دیدن این خبر قلبم درد گرفت و به عنوان یک ایرانی دوست دارم بن این خانواده محترم کمک کنم لطفا راههای کمک را اطلاع رسانی کنید

  • sara

    چی بگم....آخه آدم چه پولدار چه فقیر تو 12 سالگی ازدواج میکنه تو 13 سالگی بچه دار میشه؟؟؟ کدوم عاقدی اینا رو عقد کرده؟

    پاسخ ها

    • 150

      سریع بگرد و صورت مسئله رو پیدا کن و پاکش کن!!!

    • میلاد

      راست میگه دیگه سارا خانوم!

      خدا یه چیزی به نام عقل و منطق به انسان داده!
      توی این وضع خراب مملکت و اقتصاد واقعا کار درستیه ازدواج تو 12 - 13 سالگی؟
      هر کی خربزه میخوره باید پای لرزشم بشینه ... کسی که بدون فکر پا توی یه کار مهم مثل ازدواج بذاره توقع بیشتر از این خباید داشته باشه.
      ازدواج بازیای دوران بچگی آدم نیست که ...

  • بنفشه

    سلام . میخام بهشون کمک کنم . من و هر کی میشناسم . ما خوب زندگی میکنیم . باید در حا توانمون کمک کنیم . بیاید این خبرو به اشتراک بزاریم و بیاید به همه بگیم . درسته خیلی ها مث اینان اما ما حالا یکیشونو شناختیم و بچه ها بیاید کمک کنیم بهشون .گناه دارن طفلکی ها . اشتباه کردن اما جای دوری هم نمیره . من از سایت برترین ها میخام ما رو ی جوری به اونا وصلمون کنه بهشون کمک کنیم . منتظر جوابتونم .

  • بدون نام

    قبلا که گفتند دختر 16 سالشه پسره 13 سال ؟؟؟؟
    بعد چجوری دختره 12 ساله کلاس دوم دبیرستانه ؟؟؟؟
    یکی رفع ابهام کنه لطفا ؟؟؟؟

    پاسخ ها

    • بدون نام

      چی میگی؟ درست بخون متن رو! دختره 17 سالشه!

    • بدون نام

      تازه میگفتن اسم بچش علی اصغره ، ولی الان میگن امیر صادقه!
      منم گیج شدم

    • بدون نام

      خودت فهمیدی چی گفتی؟

  • بدون نام

    دوستان به جای دادن ماهی ، به این جوان ماهیگیری یاد بدهید !
    به جای دادن کمک مالی ، اگر براتون مقدوره براش کار پیدا کنید !
    پول پیش یک خونه رو براش بپردازید تا خودش اجاره بده !
    از رو ی دلسوزی براش خونه تهیه نکنید چون اونوقت قدر اون رو نمیدونه !
    در ضمن یاد میگیره بیشتر ناله کنه تا مردم بیشتر بهش کمک کنند !

  • علی

    خدا قوت مرد نوجوان ولی بزرگ؛آرزوی موفقیت از خدا برایتان دارم
    اینجاست که حرف وعمل دولت مردان مشخص می شود

  • ساحل

    از فقر مالی بدتر فقر فرهنگی!!!!!!!! چه میشه کرد به هر حال باید بهشون کمک کرد اگر شماره حسابی هست که بتونیم کمکشون کنیم لطفا بفرمایید

  • کاکو

    امیدوارم فرزند بعدیشون هم زودتر به دنیابیاد

    پاسخ ها

    • میلاد

      آرزوی بدبختی بیشتر براشون میکنی؟

  • بدون نام

    حتی به سک بلوغ هم نرسیده چندش اوره یه بچه ، بچه دار شه

  • بدون نام

    مجله جان چه فايده داره اين خبرو مي ذاري ولي هيچ لينك كمكي معرفي نمي كني؟ فكر كنم چون منبع خبر از همشهري سرنخه بايد با تحريريه اونجا تماس گرفت.

  • عباس

    آدم روح و روانش بهم میریزه بادیدن این تصاویر
    خدا خودش به دادشون برسه

  • حدیث

    خوش بحالش... منم پسر بودم الان ازدواج میکردمو حتما هم بچه داشتم....

  • محمد جواد

    منم چهارده سالم ميشه مرداد كأشكي بتونم ازدواج كنم .

    پاسخ ها

    • بدون نام

      شما چهارده سالت میشه برادر من ... اما با عرض معذرت (قصد توهین ندارما) فکر و عقل در حد همون 8-9 سالگی باقی مونده!
      ازدواج اسباب بازی نیستا ...

    • alreza

      فعلا ک شده اسباب بازی...

    • بدون نام

      پس مردم نباید توقع دوام ازدواجا رو مثل ازدواجای 40-50 سال پیش داشته باشن ...

  • زیبا

    من موندم تو این شلوغی خونه ؟؟؟؟؟؟بچه دار شدن ؟؟؟؟؟یکم نه البته خیلی خیلی هنگم ...هنگ

  • بدون نام

    دختر بدبخت آدم نیست با اون هم مصاحبه کنید؟! یا فقط اقاشون باید حرف بزنه؟!

  • ایدا

    یه شماره کارت بدید بیزحمت

  • زهرا

    سلام بهزاد زیر دست نامادری بوده.من اورا درک میکنم من هم یازده سالگی ازدواج کردم.باید شرایط ما را داشته باشند تا بفهمند. انسانهای مرفع وبی درد نمیفهمند.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      دوست عزیز|مرفه ن مرفع :|

  • آرزو

    آخه آدم فقير توی سن ۱۳سالگی چرا ازدواج کنه و دو تای ديگه رو هم بدبخت کنه اونم توی جامعه ای که ما داريم و برای نفس کشيدنم بايد پول داد!!!!!

  • بدون نام

    بخاطر سن پایین مادر بچه ناقص بدنیا میاد گلم !

  • فرناز

    نمیدونم اینایی که میگن تو این سن و سال چرا ازدواج کرده و بچه دار شده واقعا" متوجه این مساله نیستن که چقدر فقر و به نوعی فقر فرهنگی باعث باعث میشه با چنین مسائلی در جامعه روبرو شویم . .اگه سواد داشت یا تو یه خانوداده خوب رشد می کرد هم چنین اتفاقاتی می افتاد .عامل خیلی از مشکلاتی که در اکثر جوامع در جهان با آن مواجه هستیم فقققققققققققققققققر ه فقققققققققر

  • حی داور

    نمی دونم چرابااین خبریاد بعضی بازیگرای خودمون افتادم که توصفحه شخصی شون باماشین مدل بالاودستبندوساعت طلا وموهای افشونشون پزمیدن.........................

  • روزگارپست

    ای کاش خدا کند این خبرها ب چشم دولت مردان ما هم بخوره و ببینند که بعد از آنها که در اقیانوس پول زندگی میکنند همچین خانواده هایی هم زیاد هستند در جامعه.خدایا از تبعیض بندگانت خیلی شکایت دارم از دستت.یا خدا این تو نیستی که در شب اول قبرم مرا جوابوسوال میکنی منم خیلی سوالات دارم از تو ای خدا.

  • ابراهیم اسدی شایان

    من حاضرم یک تلویون 15 اینچ به ایشان بفرستم آدرس یا شماره تلفن بدهندشاید شد وسایل دیگر اگر قبول کنند.

  • باقری

    با سلام
    خواهش می کنم از طریق ادرس ایمیل اطلاع دهید تا از راهی که بشود بهشون کمک کنیم.ممنون میشم.

  • ehsan

    ی اطلاع رسانی کنین چجوری میشه پیداشون کرد؟؟؟؟

  • فاطمه

    وحشتناک بوووود. خدااااایااا کجای؟؟؟؟؟

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج