خانواده متعادلی دارید یا نه؟
میزان سلامت عاطفی هر خانواده ای با خانواده ای دیگر فرق می کند. این مقیاس که نام دقیق آن «مقیاس عملکرد خانواده بیورز» است از نام «رابرت بیورز»، روان پزشکی که آن را تهیه کرده، گرفته شده است.
مجله راز - بهاره میرزا محمدنیا، روان شناس بالینی و مشاور: میزان سلامت عاطفی هر خانواده ای با خانواده ای دیگر فرق می کند. این مقیاس که نام دقیق آن «مقیاس عملکرد خانواده بیورز» است از نام «رابرت بیورز»، روان پزشکی که آن را تهیه کرده، گرفته شده است.
خانواده، یک سیستم است، مجموعه یا سیستمی از روابط عاطفی، این مقیاس، پنج سطح از الگوی رشد و ارتباطات درون خانوادگی را معرفی می کند. ابتدا از پایین ترین سطح الگوهای ارتباطی در مجموعه خانواده شروع می کنم:
سطح پنجم: خانواده های همیشه در رنج
این سطح، آسیب دیده ترین و مختل ترین سیستم ارتباط در خانواده است و از نظر رفتاری و بازده هم در پایین ترین سطح قرار دارد. این خانواده ها بی نظم و آشفته اند، اعضای آن مدام احساس دلهره و ترس دارند و منتظر وقوع اتفاقی ناگوار یا خبری بد هستند. در چنین خانواده ای، تعارضات حل نشده و سوگ های به حالت تعادل در نیامده، وجود دارد، اغلب گذشت زمان انکار می شود و همه خانواده فاقد قدرت یا رهبری شفاف است. از طرفی، ارتباط درون خانواده قابل اعتماد و قابل اتکایی بین اعضای خانواده وجود ندارد.
مثال: مادر مارال در کودکی خانه را ترک کرد و به قصد جدایی به منزل برادرش رفت. مارال مجبور بود مدتی را همراه پدر و عمه هایش زندگی کند. بعد از مدتی مادر برگشت و پدرش که حالا معتاد شده بود، او و مادرش را مورد آزاد قرار می داد. همیشه ترس و وحشت بر زندگی مارال سایه افکنده بود.
سطح چهارم «خانواده مرزی»
خانواده مرزی یا Border Line نسبت به سطح قبلی، پیشرفت کمی را در ارتباطات و بازده رفتار خود نشان می دهند، ارتباط در چنین خانواده هایی محدودتر است. در راستای تلاش برای تسلط بر خانواده های پر از هرج و مرج و عاری از ساختار و نظم درونی، این مجموعه عاطفی به قطب متضاد و مقابل خود چرخش پیدا می کند و آن وجود یک سری قوانین سفت و سخت و انعطاف پذیر در خانواده است. اختلال خانواده در سطح قبلی با دیکتاتوری جایگزین شده است. فقدان قدرت سالم به شیوه صحیح در خانواده، راه را برای تسلط ظالم که براساس اجبار و ترس قانون گذاری می کند، باز می کند.
این الگویی قدرتمند از سلطه گری و سلطه پذیری است که نه تنها بر اعمال بلکه بر افکار و احساسات تمام اعضای خانواده، به صورت سفت و سختی نظارت می کند. این گونه خانواده ها توسط تعبیر و تفسیرهای سیاه یا سفید و ادبیات متعاصبانه هدایت می شوند. هرکدام از اعضای خانواده به دو حالت در نظر گرفته می شوند؛ یا عالی و بی نقص هستند و یا هیولایی ترسناک.
مثال: آقای جعفری پدری دیکتاتور است. او استاد دانشگاه است و همسرش دیپلم دارد. همه قوانین را او در خانه وضع می کند. او توقع دارد که همه اعضای خانواده بدون چون و چرا از حرف هایش اطاعت کنند. هر فردی از او اطاعت کند، خوب و دوست داشتنی محسوب می شود و در غیر این صورت بد و بی اخلاق! فرزندش فقط از روی ترس به او احترام می گذارند.
سطح سوم: خانواده مقید به قوانین
این خانواده نسبت به سطح قبلی، از رشد بالاتری برخوردار است؛ در حالی که همانند خانواده مرزی، تحت امر قوانین سخت گیرانه رفتاری عمل می کند اما این قوانین در بین اعضای خانواده، درونی شده و به اجرای آن ها تاکید می شود و برخلاف خانواده مرزی که توسط یک شخص قدرت را تعیین می کند، تحمیل نمی شود. به عبارت دیگر، کنترل های رفتاری توسط خود افراد خانواده اعمال می شوند نه توسط یک نفر نیروی حاکم زن و مرد در داخل سیستم خانواده.
اعضای خانواده به بایدها و نبایدهای اجباری پایبندند. این بایدها و نبایدها و قوانین هرگز در خانواده به مشورت گذاشته نشده و مورد توافق همه قرار نگرفته اند، اما همه به عنوان یک سبک رفتاری به آن معتقد و ملتزم هستند: آنچه هر یک از اعضای خانواده به واقع فکر کرده و احساس می کنند قربانی آن چیزی که باید فکر کنند یا احساس کنند، می شود.
هیجانات افراد خانواده به خاطر خیر و صلاح کل خانواده، سرکوب می شود و بنابراین ارتباط درونی هرکس با احساساتش قطع می شود.
مثال: سارا همیشه در مدرسه شاگرد اول بود با نمراتی عالی. وقتی وارد مقطع پیش دانشگاهی شد تصمیم گرفت به خاطر بیماری های جسمی مادرش، از دانشگاه رفتن انصراف دهد تا به مادرش در نگهداری از برادر کوچکش کمک کند. او همیشه حسرت دوستانش را می خورد که وارد دانشگاه شده اند. برادر بزرگ تر او هم به خاطر اختلاف پدرش با خانواده خاله اش از ازدواج با دخترخاله اش که عاشقش بود، منصرف شد.
سطح دوم: خانواده متعادل
این خانواده و خانواده سطح یک ویژگی های مشترک زیادی دارند و بالاترین پیشرفت ها را در رشد خانواده نشان م یدهند.
هر دو این سیستم ها ساختارهای انسانی ای دارند و قادرند به دقت به اطلاعات دریافتی از کلیت اجزا توجه نشان دهند. در «خانواده متعادل» قوانین روشن و شفاف هستند اما سخت گیرانه و انعطاف ناپذیر نیستند. هدف تمام قوانین تنظیم شده، فراهم کردن بهترین حالت رفاه و رضایت در اعضای خانواده است و البته این هدف بالاترین اولویت را در تمام فعالیت ها و تصمیم گیری های این خانواده دارد. بنابراین وقتی نتایج به دست آمده از تجربه های زندگی، قوانین وضع شده را به چالش می کشد، آن ها قابل بازنگری و اصلاح هستند. براساس گفته های بالا، خانواده متعادل، مجموعه عاطفی قابل انعطافی است که از ظرفیت خوبی برای رشد زیربنایی و تغییر برخوردار است.
سطح اول: خانواده باکیفیت
این خانواده نسبت به تمام سطوح قبلی، بهترین سازگاری را در مقابل تغییرات در خانواده و تغییرات در رویدادهای چرخه زندگی دارد. دلیل این سازگاری اغلب به خاطر احساس عمیق امنیت و اعتماد نسبت به ارتباطات عاطفی در بین اعضای خانواده است. وقتی تضادها و تعارض ها در خانواده بالا می گیرد، اعتقادی قوی در بین اعضای خانواده به وجود می آید که «می توانیم مشکلات را حل کنیم» یا در صورتی که حل نشود، «می توانیم به تفاوت در دیدگاه احترام بگذاریم».
اعضای این نوع خانواده ها هر دو احساس عشق و تنفر را در خودشان و در دیگر افراد سیستم می پذیرند. احساسات به صورت کامل ابراز می شود و هر یک از آن ها به عنوان بخشی از موجودیت انسانی هرکدام از اعضا در نظر گرفته می شود. به تفاوت های فردی به عنوان «رشددهنده» نگاه می شود و هرگز از آن ها به عنوان تهدیدی برای زندگی گروهی یاد نمی شود. تفاوت ها، به عنوان روند دفاعی «ضدخانواده» در نظر گرفته نمی شود بلکه یک توان بالقوه خوشایند در سلامت زندگی است. در خانواده های باکیفیت، همکاری و همراهی افراد با هم لذتی حقیقی و اصیل را در هر کدام ایجاد می کند.
مثال برای سطح دوم و اول: در خانواده آقای کمالی، پدر کارمند است و مادر روان شناسی خوانده است. دختر خانواده علاقه دارد در رشته بازیگری ادامه تحصیل دهد و پسر خانواده مهندس مکانیک است. افراد علایق مختلفی را دنبال می کنند و گاهی علایقشان با یکدیگر تناقض دارد. افراد خانواده در روزهای تعطیل دور هم جمع می شوند تا با یکدیگر درباره تفاوت هایشان صحبت کنند.
ارسال نظر