شیدایی؛ درست و غلط ازدواج "طاها و ليلا"
شايد داستان عشق «طاها» و «ليلا» و شرايط به هم رسيدنشان، براي شما هم پيش آمده باشد يا شايد در گذشته ازدواج ناموفقي داشتهايد و از شكست دوباره در آن هراس داريد؛ صحبتهاي پوريا پاكرو، مشاور ازدواج و روانشناسي را در این مورد بخوانید.
«طاها» از بيماري قلبي رنج ميبرد و هر لحظه امكان دارد هر اتفاقي برايش بيفتد، او چند سال پيش بدون اطلاع پدرش با زني ۱۵ سال بزرگتر از خود ازدواج كرده و ماحصل آن ازدواج شكست خورده، فرزندي به نام «شيدا»ست، در اين گيرودار او به «ليلا» علاقهمند ميشود و با وجود مخالفتهاي پدرش، خيلي زود با او ازدواج ميكند؛ «ليلا» نيز يك ازدواج ناموفق را تجربه كرده. شايد داستان عشق «طاها» و «ليلا» و شرايط به هم رسيدنشان، براي شما هم پيش آمده باشد يا شايد در گذشته ازدواج ناموفقي داشتهايد و از شكست دوباره در آن هراس داريد؛ پس صحبتهاي پوريا پاكرو، مشاور ازدواج و روانشناسي را درباره ازدواج «طاها» و «ليلا» بخوانيد تا اگر شما هم در ۲ راهي تصميمگيري گير افتادهايد، اين صفحات راهگشاي شما باشند.
ازدواج به خودي خود پديده خوشايندي است، كما اينكه در بسياري از فرهنگها و مذاهب نيز توصيه به انجام آن شده است، زيرا ميتواند به نوعي نجاتدهنده و تكاملبخش آدمها باشد اما اگر اين انتخاب اشتباه صورت بگيرد يا در زماني اتفاق بيفتد كه نبايد، همين ازدواجي كه خيلي به آن توصيه شده است، تبديل به يك مسئله بزرگ و عذابآور ميشود! معمولا آدمهايي هستند كه در زندگي قبليشان (چه در زندگي مجرديشان و چه در زندگي مشتركشان) روابطي داشتهاند كه زماني كه قصد دارند وارد زندگي جديدشان شوند، هنوز مسائلي از رابطه قبليشان حل نشده باقي مانده و هنوز خلأهايي احساس ميشود و ارتباط كوچكي وجود دارد. معمولا توصيه ما به چنين افرادي اين است كه قبل از ازدواج، تا حد امكان اين گرفتاريها و درگيريها را از بين ببرند و تنها بعد از حل اين مسائل، وارد يك رابطه جديد شوند، زيرا ازدواج مسائل و تعهدات خاص خودش را دارد و اگر از گذشته مسائل حلنشدهاي باقي مانده باشد، ممكن است روي رابطه جديد تاثيرات منفي زيادي بگذارد. «ازدواج» راه فرار از اين مسائل نيست! بارها شده افرادي به ما مراجعه ميكنند كه به دليل مشكلاتي كه در خانهشان با پدر و مادرشان دارند، ميخواهند ازدواج كنند تا بهواسطه ازدواج، زندگي مستقلي شروع كنند و از مسائل فرار كنند! اين خيلي خطرناك است، زيرا باعث ميشود حواس فرد را براي يك انتخاب ايدهآل پرت كند و ازدواج ايدهآلي صورت نگيرد! بارها و بارها زوجهايي بودهاند كه براي فرار از مشكلات زندگيشان، ازدواج كردهاند اما بعد از چند وقت متوجه شدهاند نهتنها بعد از اين اتفاق باري از روي دوششان برداشته نشده، بلكه به دليل نداشتن شناخت كافي قبل از ازدواج، با مشكلات بيشتري روبهرو شدهاند!
اهميت شناخت كافي قبل از ازدواج آنقدر بالاست كه در سريال «شيدايي» در رابطه با ازدواج اول «طاها» با «افسانه» ميبينيم؛ به چه دليل يك مرد بايد با زني ازدواج كند كه ۱۵-۱۰ سال از خودش بزرگتر است؟ امروز ميبينيم اين پسر با تبعات ازدواج اول و اشتباهش دستوپنجه نرم ميكند. معمولا آقاياني با خانمهايي بزرگتر از خودشان ازدواج ميكنند كه به لحاظ عاطفي (چه از سوي مادر و چه پدر) خلأهايي در زندگيشان وجود دارد كه تصميم ميگيرند با ازدواج با چنين خانمهايي، آن خلأها را جبران كنند يا عدهاي هم هستند كه براي تامين مالي به سراغ چنين ازدواجهايي ميروند؛ به هر حال ازدواج با زني كه چند سال از مردش بزرگتر است، تنها يك دليل ميتواند داشته باشد و آن هم، حس حمايتگري است كه مرد از قبال ازدواج با او دريافت ميكند.
نميگويم ما آدمها عاشق نميشويم، چرا اتفاقا اين حس براي خيليها به وجود ميآيد؛ بودهاند مرداني كه عاشق خانمهاي بزرگتر از خودشان شدهاند و به دليل غالب شدن احساسات بر منطقشان، چنين ازدواجهايي را صورت دادهاند اما سوال اينجاست كه آيا لزوما بايد براساس احساس يك ازدواج را رقم زد؟ در جلسات روانشناختي به اين نتيجه رسيدهايم كه ذهن انسان يكسري خطاها دارد كه يكي از آن خطاها، تصميمگيري و انتخاب براساس احساسات است. مانند افرادي كه به دليل ضعيف بودن چشمانشان مجبورند عينك بزنند و اگر اين كار را انجام ندهند، دنيا را تيره و تار و اشتباه ميبينند اما اين به آن معنا نيست كه فلسفه «دنيا» اشتباه است! افرادي كه خطاي تصميمگيري براساس احساسات را در ذهنشان دارند، ممكن است هر جايي كه باشند، برمبناي يك هيجان يا احساس خاص دست به يك تصميمگيري اشتباه بزنند! معمولا اين افراد تبعات منفي زيادي را در زندگيشان متحمل ميشوند و همواره چوب احساساتشان را ميخورند! بهترين راه براي چنين افرادي، درس گرفتن از اشتباهات گذشتهشان است تا ديگر تكرار مكرر نشود! خوب است شخصيتهايي مانند «طاها» و «ليلا» از اشتباههايي كه در ازدواج اولشان كردهاند درس بگيرند؛ ببينند كجاي راهشان را خطا رفتند و اگر انجامش نميدادند چنين اتفاقاتي برايشان نميافتاد.
زن يا مردي كه در ازدواج اولش شكست خورده و تصميم دارد زندگي دوبارهاي تشكيل دهد، بايد ابتدا تمام مسائل و مشكلات رابطه قبلياش را حل كند و بعد وارد زندگي جديدش شود، در غير اينصورت بايد منتظر شكست در زندگي جديدش نيز باشد! معمولا آدمها بعد از تجربه چند شكست، دچار افسردگي، ناكامي و پوچي ميشوند، نسبت به خود احساس بدي پيدا ميكنند و زخمهاي زيادي روي روحشان باقي ميماند. هميشه وقت براي ازدواج كردن هست، بنابراين خشت اول يك رابطه را بايد درست گذاشت، وگرنه شكست در راه است.
پيشنهاد من به «طاها» كه دوست ندارد «ليلا» از زندگي و ازدواج قبلياش بويي ببرد، اين است كه اگر احساس ميكند ممكن است «ليلا» در آينده برحسب هر اتفاقي از اين ماجرا خبردار شود، خودش همان اول موضوع ازدواج با «افسانه» را بگويد، وگرنه در صورتي كه از اطرافيان يا بدخواهان طاها اين موضوع به گوش «ليلا» برسد، ممكن است هر اتفاقي رخ دهد اما اگر «طاها» فكر ميكند اگر اين موضوع را نگويد، ديگراني هم به «ليلا» نخواهند گفت، لزومي براي بازگوكردن همه جزئيات نيست؛ بارها مراجعاني داشتهايم كه وقتي درباره روابط گذشتهشان به همسرانشان توضيح دادهاند، رابطهشان دستخوش اتفاقات بدي شده و تا مرز جدايي نيز پيش رفته است! زيرا طرف مقابل روي فرد حساس ميشود و حتي ممكن است شك سراسر وجودش را بگيرد؛ همين براي متلاشيشدن يك رابطه كافي است! يك موقعهايي صلاح اين است كه يكسري رازهاي زندگي قبلي را به طرف مقابل نگفت، زيرا ممكن است با بيان آنها، رابطه بعديتان هم نابود شود. بهترين راه اين است كه خيلي شفاف به طرف مقابلتان بگوييد «من قبلا ازدواج كردهام يا رابطهاي داشتهام اما بنا به دلايلي به شكست منجر شد و اكنون براي هميشه از آن رابطه بيرون آمدهام.» همين كفايت ميكند، ديگر لازم نيست جزئيات رابطهتان را به فرد مقابل بگوييد و حساسيتهايي را موجب شويد.
دسته ديگري از افراد هستند كه طرف مقابلشان در رابطه قبليشان را دوست داشتهاند و هنوز هم دارند و بعد از شكست در آن رابطه، بهدنبال فردي جايگزين نفر قبلي در زندگيشان هستند! اسم اين كار يكجورهايي «سوءاستفاده» است. نبايد ازدواج را نوعي برطرفكننده خلأهاي زندگيمان بدانيم و به آن، تا اين حد خودخواهانه نگاه كنيم! مگر نه اينكه ميگوييم زندگي مشترك؟ اين يعني به اشتراك گذاشتن و تقسيم كردن هر آنچه در زندگيمان داريم اما اگر قرار باشد من ازدواج كنم تا طرف مقابلم خلأها و كمبودهاي زندگيام را پر كند، آنقدر خطرناك است كه احتمالا رابطهام با او دوام زيادي نخواهد داشت، زيرا اين نگاه خودخواهانه و يكطرفه، بعد از مدتي احساسات بدي را در طرف مقابل من پديدار خواهد شد. بهترين شيوه براي تداوم و ماندگاري يك ازدواج، در صورتي اتفاق خواهد افتاد كه من به عنوان همسر چيزي در چنتهام داشته باشم و همسرم نيز همينطور تا بعد بخواهيم داشتههايمان را با يكديگر تقسيم كنيم، نه اينكه هدفمان از ازدواج، رسيدن به آنچه نداشتهايم باشد و پر كردن خلأهاي زندگيمان! در اين صورت است كه يك زندگي، براي يك زوج زيبا خواهد شد.
همانطور كه در مجموعه «شيدايي» ميبينيم، رابطه «طاها» و «ليلا» بر اساس يك احساس عاشقانه به وجود ميآيد و احساس بر منطق هردوي آنها غالب شده است اما بايد ببينيم آيا اصلا اين ۲ نفر بهم ميخورند يا نه؟ طبيعتا اگر يك فرد بيمار است و يكسري علائم دارد كه ممكن است هر لحظه اتفاقي براي او بيفتد كه از دنيا برود، بايد مراقب اين هم باشد كه به خاطر خواستههاي خود، با زندگي كسي بازي نكند. بالاخره انسان احساسات دارد و اين به آن معنا نيست كه يك انسان به دليل بيماري بايد تمام عمر را تنهايي زندگي كند، نه! اما اين حق طبيعي طرف مقابل است كه بداند ممكن است زندگياش دستخوش چه اتفاقاتي شود و همه چيز را پيشبيني كند. وظيفه ما در قبال همسرمان شاد و خوشبخت كردن اوست نه غمگين و بدبخت كردنش! «طاها» اول بايد مطمئن شود در اين دنيا ماندني هست يا نه؟ وگرنه اگر قرار است مثلا يك سال ديگر از اين دنيا برود، بايد حقيقت را به «ليلا» بگويد تا او با آگاهي كامل دست به انتخاب بزند. متاسفانه در اكثر اوقات، احساس بر منطق اين دسته آدمها غالب ميشود و بر اساس آن، دست به تصميمي عجولانه ميزنند! قبل از هر اتفاقي، «طاها» و «ليلا» بايد موضوع را كاملا منطقي حلاجي كنند و ببينند اگر اين ازدواج صورت بگيرد، ممكن است چه تبعاتي برايشان داشته باشد. «طاها» بايد به اين موضوع فكر كند كه اگر با «ليلا» ازدواج كرد و بعد از مدتي به دليل بيمارياش از دنيا برود، چه بر سر «ليلا» و زندگي نابود شدهاش خواهد آمد اما اگر «ليلا» تمام شرايط و بيماري «طاها» را پذيرفت، انتخاب خودش است و بايد پاي آن نيز بايستد.
درباره «طاها» بايد نيمه پر ليوان را نيز ديد؛ چه بسا اين عشق، باعث بهبود قلب او شود، چون معتقدم «عشق» معجزهگر است و شاهكليدي است كه ميتواند هر قفلي را باز كند. به نظرم يك زمانهايي يكسري اتفاقات در زندگي ما آدمها بيدليل نيست و شايد بتواند تحول و دگرگوني ايجاد كند. دوست دارم «طاها»ها و «ليلا»ها در زندگي واقعيشان آگاهانه تصميم بگيرند و زود سمت ازدواج نروند كه بخواهند خيلي زود همه چيز را سفت و سخت كنند. بهتر است اول مسائلشان حل شود و بعد سراغ ازدواج بروند اما موافق اين هم نيستم كه اين عشق پايمال شود، حتي اگر به سرانجام هم نرسد، ميتواند تحول بزرگي در «طاها» موجب شود.
اگر فرض كنيم «طاها» از نظر جسماني هيچ مشكلي نداشت و قصد داشت با «ليلا» ازدواج كند، بايد براي يك انتخاب آگاهانه و صحيح چند فاكتور مهم را در نظر داشته باشد تا ببيند «ليلا» به او ميخورد يا نه؟ از نظر شخصيتي؛ به اين معنا كه «طاها» و «ليلا» حرف مشتركي براي گفتن دارند يا نه؟ مثلا اگر يك فرد آدم شوخ، اجتماعي، برونگرا، اهل مهماني و سفر رفتن است، نبايد سراغ كسي برود كه تنهايي را دوست دارد، درونگراست يا سطح انرژي پاييني دارد. دومين فاكتور، ميزان تحصيلات است؛ مثلا اگر فرض كنيم مردي فوقليسانس دارد و برود خانمي كه مدرك تحصيلياش ديپلم است را براي زندگياش انتخاب كند، فردا با يكسري مشكلات روبهرو خواهد شد. فاكتور بعدي بحث شغل است كه بايد زن يا مرد ببينند ميتوانند با شغل يكديگر كنار بيايند يا نه؟ به عنوان مثال بارها اتفاق افتاده زني به ما مراجعه كرده و گفته هر وقت همسرم وارد خانه ميشود، بوي روغن يا دود ميدهد! يا فرد ديگري ميگويد همسرم هر وقت به خانه ميآيد، با تلفن راجع به يكسري مسائل كاري صحبت ميكند كه من هيچ چيزي از آنها سر درنميآورم و اين اذيتم ميكند! فاكتور بسيار مهم ديگر اينكه بايد ديد خانوادهها از نظر اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي به يكديگر ميخورند يا نه؟ در ايران تنها ۲ نفر با يكديگر ازدواج نميكنند، بلكه ۲ خانواده با هم وصلت ميكنند، بنابراين دختر و پسر بايد حواسشان به اين باشد كه اگر فرداروزي خانوادهها يكديگر را ديدند، از نظر شرايط فرهنگي و اجتماعي با هم تناسب دارند و ميتوانند حرف مشتركي براي گفتن داشته باشند يا نه. فاكتور مهم بعدي «سن» است؛ معمولا توصيه ميشود خانمها از آقايان كوچكتر باشند زيرا سن عقلي خانمها بيشتر است و زودتر از يك مرد به پختگي ميرسند، بنابراين بهتر است آقايان به لحاظ سني بزرگتر باشند. فاكتور آخر نيز زيبايي ظاهري است كه بايد مطابق خواسته طرفين باشد. بارها افرادي را ديدهام كه بعد از ازدواج گفتهاند دوست داشتم همسرم مثلا لاغر بود و از چاقي همسرشان رنج ميبرند!
اعتقاد ما در بحث روانشناسي اين است كه فردي كه از يك ازدواج شكستخورده بيرون ميآيد، بايد بين يك تا ۲ سال بعد بايد سراغ ازدواج بعدياش برود زيرا توفانها و پسلرزههاي ازدواج قبلياش بايد به طور كامل از بين برود و سپس با آرامش بيشتر دست به انتخاب نفر بعدي زندگياش بزند. زماني كه فرد پر است از خشم، غم و تنفر چگونه ميتواند انتخاب درستي داشته باشد؟! در اين صورت، احتمال ارتكاب يك اشتباه بزرگ ديگر نيز وجود خواهد داشت. چه بسا ثابت شده ازدواجهاي دوم يا سومي كه بلافاصله بعد از ازدواج اول اتفاق ميافتند، ازدواجهاي درستي نيستند و اغلب با شكست دوباره روبهرو ميشوند. به اعتقاد من، «ليلا» بعد از شكست در ازدواج اولش بايد بين يك تا ۲ سال صبر ميكرد تا ازدواج موفقي را تجربه كند، چون به واسطه زخم عميقي كه در روح او ايجاد شده، ابتدا بايد مشكلاتش را حل ميكرد، احيا ميشد و در يك شرايط عادي، به ازدواج با «طاها» فكر ميكرد تا احتمال شكست دوبارهاش را پايين ميآورد. اگر «ليلا» تنها به دليل تنهايي و احساس خلأ در زندگياش تن به ازدواج زودهنگام داده باشد، بعد از كمتر از يكي، ۲ سال شكست ديگري انتظارش را خواهد كشيد. اگر همين الان «طاها» و «ليلا» با شرايط امروزشان به من مراجعه ميكردند، بيشك اجازه نميدادم ازدواج كنند و پيشنهاد ميكردم زمان بگذرد و بعد به فكر ازدواج بيفتند.
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
نظر کاربران
طاها نمنوه یک مرد ایرانی است که متاسفانه برای رسیدن به هدفش دست به هر کاری می زند حتی دروغ به این بزرگی
man in seryalo mididam kheyli mozakhraf bud