چرا کارمان را دوست نداريم؟
جامعهشناسان تعريفهاي متعددي براي مفهوم رضايت شغلي ارائه دادهاند؛ براساس اين تعاريف رضايت شغلي مفهومي پيچيده و چندبعدي است که با عوامل اجتماعي، جسماني و رواني ارتباط تنگاتنگي دارد.
متاسفانه غير از آمار غيررسمي که خبر از رشد ميزان نارضايتي ايرانيها از حرفهشان دارد آمار رسمي و دقيقي که بتوان در اين زمينه به آن استناد کرد در دسترس نيست؛ اغلب تحقيقات دانشگاهي نيز که ظرف يک سال اخير در مورد رضايت شغلي انجام گرفته به صورت موردي و روي يک حرفه خاص بوده است. جديدترين اين تحقيقات هم براي نمونه، خبر از عدم رضايت بيش از ۶۵ درصد پرستاران از حرفه خود ميدهد. اينکه اين نارضايتي از کجا ناشي ميشود جاي بحث بسيار دارد اما آشکار است که تعميم نسبي اين آمار به ديگر مشاغل جامعه برابر است با کاهش بازدهي و رکود اقتصادي در سطوح کلان و عدم رضايت ارباب رجوع و مهمتر از همه روحيه کسل و چهره گرفته و درهم اعضاي جامعه در سطوح خرد.
جامعهشناسان رضايت شغلي را در گرو عوامل متعددي ميدانند؛ از عوامل سازماني گرفته تا عوامل محيطي مثل شرايط محل کار، روابط با همکاران، شيوه مديريت و... عوامل محتوايي از جمله ميزان استقلال در کار، احساس مسئوليت و بالاخره عوامل فردي که به علاقه، شخصيت، اعتماد بهنفس و عزم و اراده فرد برميگردد. اين تعابير متناسب با شرايط جوامع مختلف دستخوش تغييراتي هر چند جزئي ميشود. در اين گزارش به بررسي اين تعابير در جامعه کنوني ايران ميپردازيم.
لازم است اما کافي نه
اولين عاملي که به ذهن خطور ميکند و اتفاقا مورد تاييد جامعهشناسان نيز هست ميزان علاقه به شغل است . بررسي اجمالي اين موضوع در جوامع ايراني نشان ميدهد علاقه به حرفه هر چند عاملي لازم براي ميزان رضايت شغلي است اما کافي نيست. ميزان علاقه به کار وقتي دستخوش ناملايمات محيط، ساعات بالاي کار، فشار اقتصادي و... ميشود به سادگي ميتواند رنگ ببازد.
درآمد پابهپاي تورم!
عامل تاثيرگذار دوم در ميزان رضايت شغلي سطح درآمد يا براساس تعاريف جامعهشناسان پاداش عملکرد است. اين پاداش در يک جامعه مدني قانونمند برابر است با حاصل ضرب توان علمي در ميزان کار افراد. جامعهشناسان به استناد اين فرمول معتقدند تا زماني که اين هماهنگي به شکل منصفانهاي برقرار است جايي براي نارضايتي شغلي باقي نميماند اما اين فرمول در جوامع جهانسومي و بهخصوص جامعه ما که تورم به بخش ثابت آن تبديل شده اغلب به جواب نميرسد.
در جوامع اينچنيني افراد براي کنار آمدن با شيب تند تورم از کارشان پاداشي بيش از توان علمي و حتي ميزان کاري که انجام ميدهند، طلب ميکنند در نتيجه اين فرمول براي ايجاد رضايت شغلي اينچنين تغيير ميکند. هرگاه پاداش عملکرد ما فارغ از توان علمي و ميزان کار با قدرت خريدمان همسو شد آنوقت است که احساس رضايت شغلي هم در پي آن ميآيد.
امنيت، مساله اين است
احساس امنيت عامل ديگري است که به رضايت شغلي منجر ميشود. اين احساس در جامعه ما گاهي از ميزان درآمد هم تاثيرگذارتر است چراکه حتي اگر پاداش عملکرد بالا هم هميشگي نباشد نميتواند فرد را به ادامه کار و به تبع آن گذران امور زندگي اميدوار کند. کارگر، کارمند، سرپرست و حتي مديري که ذهنش مدام درگير احتمال حذف است نميتواند به کارش احساس وابستگي چنداني داشته باشد. پرستيژ يا همان جايگاه اجتماعي نيز عامل ديگري است که هر چند محدود اما به نوبه خود در ميزان رضايت از کاري که انجام ميدهيم بيتاثير نيست.
اين عامل براساس مقياسهاي جامعه ما زماني تاثيرگذارتر عمل ميکند که ميزان درآمد يا شرايط دشوار کار نميتوانند فرد را از حرفهاش راضي نگه دارند. در چنين شرايطي هر چه جايگاه اجتماعي و اعتبار حرفهاي بالاتر باشد انگيزه براي ادامه کار با وجود شرايط سخت بيشتر ميشود.
محيط؛ از آرامش تا ارتقاي شغلي
محيط و فضايي که قرار است ما هر روز و به عبارتي نيمي از عمرمان را در آن سپري کنيم در جامعه ما پا به پاي جوامع ديگر در ميزان رضايت شغلي تاثيري چشمگير دارد. هر چه اين محيط آرامتر و از نظر بصري آراستهتر باشد احساس رضايت هم بيشتر است چراکه افراد آراستگي و آرامش اين فضا را در راستاي احترام به خودشان تعبير ميکنند. عامل محيطي تاثيرگذار ديگري که نبايد آن را دستکم گرفت امکان و شرايط مساعد براي پيشرفت در کار است. اين پيشرفت هم در راستاي جايگاه سازماني است هم ميزان درآمد. براي علاقهمند شدن به کار و محيط کار بايد اين اطمينان ميان اعضا ايجاد شود که با نشان دادن مهارت و توانايي خود قادرند به جايگاه و متعاقب آن مزاياي بالاتر دست پيداکنند.
۱۵ دقيقه کار مفيد!
و بالاخره اينکه کار هر چه باشد با هر ميزان سطح درآمد، جايگاه اجتماعي، آرامش محيطي و... زماني ميتواند ارزشمند تلقي شود که فرصتي هم براي رسيدن به علايق شخصي در آن لحاظ شده باشد.
درست برخلاف جامعه ما که افراد براي گذران زندگي به شکل بيمارگونهاي به کار مشغولاند کاري که ميکنيم نبايد فرصت (و مهمتر از آن توان مالي) رسيدگي به امور خانواده، رفتن به تعطيلات و... را از ما دريغ کند چراکه در اين صورت حتي دوستداشتنيترين حرفهها هم به کاري خستهکننده، تکراري و مهمتر از آن بيبازده تبديل ميشوند. آمار حداقل ۱۵ و حداکثر ۲۵ دقيقهاي کار مفيد در ايران هم هر چند به تنهايي جاي بحث و بررسي بسياري دارد اما ميتواند دليلي باشد بر همين مدعا.
نظر کاربران
اين 15 دقيقه را از كجا آورديد؟؟؟؟
من در سازمان دولتي كار مي كنم در زماني كه كاري نباشه حداقل 4 ساعت كار مي كنيم و روزهاي ديگه حداقل 6 ساعت مفيد.