انتقام پیمان معادی از ناظم دوران مدرسهاش جنجالی شد
قسمت هشتم سریال افعی تهران با یک سکانس تکاندهنده همراه است.
برترینها: قسمت هشتم سریال افعی تهران با یک سکانس تکاندهنده همراه است. آرمان بیانی (پیمان معادی) در لوکیشن فیلمبرداری پس از سالها با ناظم دوران مدرسهاش مواجه میشود. ناظمی که خاطرات کتکهایش پس از گذشت سالها از ذهن آرمان پاک نشده و حالا او این ملاقات را به مثابه یک فرصت انتقامجویی میداند.
اما بازخوردهای مرتبط با این سکانس متفاوت بوده. برخی این رفتار او را پسندیدند و برخی دیگر نسبت به این طرز برخورد، انتقاد صریح داشتهاند. حالا در این مطلب قصد داریم به بررسی ابعاد رفتار آرمان بیانی در مواجهه با تلخی گذشته بپردازیم. با ما همراه باشید.
محاکمه در خیابان
فرهاد خالدی نیک، منتقد در وبسایت سینما سینما مینویسد: تماشای بخشهایی از هشتمین قسمت سریال “افعی تهران” عجیب دلمان را خنک کرد. به خصوص آن جا که آرمان بیانی (پیمان معادی) هر چه در دل دارد به ناظم دوران راهنمایی اش (آقای شکوهی) می گوید و او را با خواری و خفت از ماشین پیاده می کند. ماشینی که به اتاق محاکمه و بازجویی آقای شکوهی و سایر ناظم هایی که بی دلیل یا به هر علتی، دانش آموزان را تنبیه میکردند، تبدیل میشود. ناظمهای گاه بیرحم و بیمنطقی که به خودشان حق میدادند با خطکشهای چوبی و فلزی یا شیلنگهای پلاستیکی برای دانشآموزان زهر چشم بگیرند و نمیدانستند با این کار چه نفرت عمیقی را در اذهان بچهها ایجاد میکنند.
جالب اینجاست که آقای شکوهی به جای اعتراف به اعمالش و اظهار ندامت از رفتارش، خودش را به کوچه علی چپ میزند و از اساس منکر همه چیز میشود. او بیشرمانه میگوید که خودش با تنبیه بدنی مخالف بوده، در حالی که شاهد زنده تنبیهاتش، کنارش نشسته و تاثیرات آن تنبیهات هنوز در روح و روان آرمان بیانی به جای مانده است.
اوج این سکانس جایی است که آرمان بیانی، آقای شکوهی را تهدید به زدن می کند و شکوهی با مظلوم نمایی می گوید: “آخه من پیرمرد، زدن دارم؟” پیرمردی که برای پرسش بعدی آرمان بیانی هیچ پاسخی ندارد: “اون بچههای ده، دوازده ساله معصوم، زدن داشتند؟”
پیاده کردن ناظم سالخورده در اتوبان، به سرعت سکانس سیلی زدن لیلا به پدرش در “برادران لیلا” را در ذهن متبادر می کند. شاید در “افعی تهران” شاهد و ناظر آن سیلی معروف و صدای مهیبش نباشیم ولی از این حیث که در اینجا نیز بزرگ مدرسه همچون بزرگ خانواده آنجا زیر سوال میرود، این دو سکانس قابل مقایسه هستند. بزرگانی که به گمانم نه تنها شایسته احترام نیستند، بلکه باید با چنین واکنشهایی رو به رو شوند تا شاید کمی به فکر فرو روند و به خود آیند. آنها که با اعمال و رفتار سوال برانگیزشان، خانواده خویش و نسلهای مختلف یک جامعه را دچار مشکلات و چالشهای عدیدهای کردهاند و حالا حتی حاضر نیستند به اشتباهاتشان اعتراف کنند.
تماشای این سکانس از هشتمین قسمت سریال “افعی تهران” عجیب دل بچههای دهه پنجاهی و دهه شصتی را خنک کرد. بچههایی که دامنه تنبیهات به اصطلاح انضباطی دوران مدرسه را به خانواده نمیکشاندند چرا که میدانستند از ناحیه خانواده نیز آن چنان که باید مورد حمایت واقع نمیشوند. نسل تنها و بیپناهی که حالا گوشههایی از واقعیتهای زندگیاش را در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی جستجو میکند. آثاری نظیر “افعی تهران” که به لطف فیلمنامه و بازیِ پیمان معادی و کارگردانیِ سامان مقدم، سریالی قابل تامل از آب در آمده تا هر بار به نوعی داغ دل این نسلهای سوخته را تازه کند.
دلمان برای آقای شکوهی هم سوخت!
رضا صائمی، خبرنگار حوزه سینما اما دلش کمی با ناظم مدرسه همراه است: مواجهه و برخورد تند آرمان با ناظم مدرسهاش (آقای شکوهی) در «افعی تهران»، فقط یک سکانس نبود، احضار یک خاطره تلخ جمعی از حافظه زخمی بچههای دهه پنجاه و شصت بود که کودکی و نوجوانیشان در زمانهای گذشت که نظام آموزشی و آموزش نظامی آن، دو روی یک سکه بود: اطاعت و تسلیم... یکی سرباز میخواست و دیگری سر به زیر تا هر دو بر طبل فرمانبری بکوبند. تربیت کردن؛ چیزی جز همان ادب کردن نبود و مدرسه را به دارالتادیب تقلیل میداد. نسلی که همیشه چوب الف را بر سرش و ترکه بیداد و ستم را بر تنش حس کرده و کولهبار زخمهای نهانش را همواره بر شانههای حافظه و عاطفهاش بر دوش کشیده.
حالا این نسل سرکوب شده وقتی با این سکانس مواجه میشود، آرمان را یار دبستانیاش می داند و با او همذاتپنداری میکند و همدل میشود تا دست کم در دنیای درام، انتقامش را از آن دردهای کهنه بگیرد و از تلاطم و تراکم تروماهایش خلاص شود. نسلی سرخورده از کودکیهای نزیسته و بدزیسته حالا که بزرگ شده، بزرگتر را به مرام بزرگی و شرافتش میشناسد نه سن شناسنامهاش. این است که چرک زخم تحقیر آرمان در رویارویی با ناظم ظالم سر وا میکند تا رودربایستی را کنار بگذارد و با تحقیر او، بر زخم ناسور خود مرهم بگذارد. لحظهای تلخ برای آقای ناظم که احضار گذشته برای او، از نوستالژی مدرسه به تراژدی یک محاکمه و مخمصه در ماشین تبدیل می شود.
راستش را بخواهید عقلم با آرمان بود اما دلم برای آقای شکوهی هم سوخت، همچنان که دلم برای پدر لیلا( برادران لیلا) و سیلی خوردن از دخترش هم سوخته بود که تماشای شکستن و خرد شدن یک بزرگتر و عزت و حرمتش رنجم میدهد یا شرمگینم میکند. (گاهی حق داشتن با درست بودن مماس نمی شود). گاهی گمان میکنم آنها نه شاید بانی که خود قربانی تاریخ و محیطی بودند که در آن زیسته اند و قربانی، قربانی میکند که بسیاری از آنها بد نبودند، بلد نبودند. «شکوهی» هم به عنوان ناظم، تابع همان نظم معیوبی بود که برای او تعریف شده بود! با این همه اما زخمهای آدمها به جبر تاریخ خودآگاهی ندارند. زخمها نه به ترحم که به مرهم، ترمیم میشوند. زخمی که التیام نیابد به زخمه انتقام بدل می شود. به ویژه زخم تحقیر که چرکش گاهی به انتقام هم تطهیر نمیشود. سوزش به جان میماند و روح را می ساید و ما وارثان زخمهای بیشماریم که شکوهیها نگذاشتند باشکوه بشکفیم!
واکنش کاربران چیست؟
مسافر: همیشه باخودم فکر میکردم اگر با مدیر و ناظم ظالم دوره مدرسه مواجه بشم چطور برخورد خواهم کرد، بعید است بتوانم کاری که پیمان معادی انجام داد را انجام بدهم. هم دلم برای ناظم سوخت و هم خوشحال شدم، حس دوگانهای بود.
داوود: مهمترین بخش این مواجهه: نمیشود کاری کنید و بعدا گردن نگیرید.
سیاوش: این که ما رفتار نسلهای قبل را نقد و تخطئه کنیم یک مسأله است ولی در تحلیل رفتار آنها نباید فراموش کرد که تنبیه بدنی جزئی از فرهنگ و عادت نظام تربیتی بود و مسأله در حدّ رفتار فرد نبوده. از سویی بیانی خودش تعهّد لازم به رسیدگی به دختربچّه ضربهخورده از شوتش و عذرخواهی را ندارد.
مانی: جدی جدی یک عده سندرم استکهلم دارن! معلمی تو زمان داشتن قدرت به بچه های نحیف و ضعیف ظلم کرده، آزارشون داده و تنبیه بدنیشون کرده. الان بعد از سالها مورد سوال قرار میگیره، وقیحانه دروغ میگه، میزنه زیرش و عذرخواهی هم نمیکنه. بعد یک عده گفتن نه! گناه داره! این رفتار حقش نبود!
علیرضا: اگر قرار بر مقابله به مثل و تلافی باشد، اشخاص متعددی به ما بدهکارند.
امید: بعد از سیلی درست لیلا به پدر بیلیاقتش تو برادران لیلا، این درستترین واکنش یک دانشآموز قربانی به ناظم بیوجدان و نفهم مدرسه بود.
فرهاد عشوندی، روزنامهنگار: تقریبا متنفر بودم از هفته اول مهر و از سوم راهنمایی هیچوقت زودتر از ده مهر مدرسه نمیرفتم. چرا؟ چون درشتترین بچه کلاس بودم، اون هم تو بدترین دبیرستان منطقه پیروزی و ابوذر. هر کی میخواست که کلاس ازش حساب ببره باید با کتک زدن بیدلیل من شروع میکرد از ناظم گرفته تا معلم.
و در نهایت شکوفه: به نظر من باید زنجیر خشونت را برید و پاره کرد. کارگردان در این سکانس ترویج و انتقال خشونت رو به نمایش گذاشته و برای جامعه کنونی ایران که مردم مملو از خشم هستند، تصمیم بسیار اشتباهیست.
نظر کاربران
یعنی دستم به اون مدیر و ناظم و معلم برسه که در دهه ۶۰ و ۷۰ با چوب کف دست ما میزدنند
این جمله رو هم دوره ای های من یادشونه ••• بگیر بالا، بالاتر... دستتو نکش .... بیشتر میزنما.... مگه نمیگم دستتو نکش.... (سیلی) ..... و دوباره چوب کف دست... و .... خودکار لای انگشتان
پاسخ ها
در دهه پنجاه خیلی بدتر بود و دورانی که پدران ما مدرسه می رفتند یعنی دهه سی و چهل خیلی خیلی بدتر.اونهایی که شما رو کتک زدند خودشون در مدرسه و خانه بیشتر خشونت دیدند
قبول کنید شماها که کتک میخوردین نظم و انضباط رو به صدها بار گفتن و تکرار رعایت نمی کردین. باعث آزار و اذیت در مدرستون بودین.
بچه های تنبل، بی تربیت، حرف نشنو، خطاکار که به هیچ صراطی مستقیم نیستن. دیگه چه راهی میمونه؟
دهه چهل از همه بدتر بود
اینقدر بی دلیل از مدیر و معلم سالهای دهه شصت کتک خوردیم که حق میدم به کارگردان این فیلم
بعضی از بچه ها تا چوب نباشه درست نمیشن
تو کلاس ما اون سالی که معلممون بداخلاق بود حتی شاگرد اول کلاس بارها کتک خورد، چون میگفت تشویق یکنفر تنبیه همه، حیوون فکر میکرد پادگانه
خواستم بگم که واقعا حق این آقای شکوهی وامثال اون هست که باوجود پیر شدن کتک بخورن و تلافی اون روزها رو سرشون دربیارن.من بچه دهه شصت هستم واقعا بچه ها رو بی جهت کتک میزدن،باچوب ،بادست ،باشلنگ .خداهیچ کدوم از معلم ها وناظم ها رو که بچه ها روکتک میزدن نبخشه. حقه الان تلافیشون روسرشون دربیاری
لطفا نظر نده،حتی اگه بچه ها شلوغ هم بودن حقشون کتک نبود وباچوب و شلنگ کتک خوردن.صدرحمت به یزید و شمر و حرمله
خجالت بکش .بچه خودت روهم کتک بزنن اینطوری میگی
معلم دوران دبستان ما فوت کردن و من من حلالش نکردم و نمیکنم
رفتار غیر اخلاقی داشتن با دانش آموزان و کتک میزد و تحقیر میکرد. خدا رحمتش نکنه جاش تو جهنم
من همونم که کامنت اول رو نوشتم
در یک خانواده ی پدری با پیشینه نظامی در مقامات بالای ارتش در پهلوی اول و دوم دنیا اومدم
پدرم مهندس عمران از دانشگاه امریکایی لبنان داشت.
در زمینه کار و اقتصاد در رشته خودم بسیار بسیار موفق هستم و هر انچه نیاز زندگی نسبتا خوب هست رو دارم .... اما همیشه بر بی نظمی نبود
اگر در اون دوران تحصیل کرده باشد کسی، متوجه میشه وگرنه اونی که در دهه 60 و 70 تحصیل نکرده نظر در مورد چی میدی
مو با نمره 4 زده جز تحقیر کجاش بی نظمیه ؟
سر کلاس ناخواسته حرف زدن برای هیچکدوم شما پیش نیومده؟
نبردن کتاب
فراموش کردن تکلیف
نبردن لباس ورزشی
دیر رسیدن به مدرسه
و سایر موارد برای هیچکدومتان پیش نیومده؟؟؟
پاسخ ها
فقط دهه شصت و هفتاد؟ قصه های مجید یادته؟ داستانش قبل انقلاب می گذره.اون دوران والدین هم بچه ها رو می زدند و با استانداردهای الان نمیشه در مورد اون زمان حرف زد
تو که کتک خوردی دلیل کتک خوردند را هم بگو من یادم است در شلوغی مدرسه کاغذ میزدن پشت معلم و روی آن نوشته بود ...... قضاوت همیشه با ما خواهد بود
خدا لعنت کنه ناظم دوره راهنمایی من .خانم زیانی.لعنت برنو ای زن
به نظرمن در اون دوران اکثر والدین هم با کتک بچه هاشونو تربیت می کردن ناظم که دلسوز تر از پدر ومادر نبودند
بچه اگر در مدرسه اشتباهی می کرد به غیر از تنبیه ناظم نگران تنبیه سخت از طرف والدین هم بود
من بهت میگم
ما خونمون تقریبا 5کیلومتر فاصله داشت تا مدرسه
بماند این 5کیلومتر آسفالت نبود خاک گل
با پای پیاده میرفتیم
ناظم ساعت 7دقیق دم درب می ایستاد
بعد از هفت هرکسی میرسید
باید با شیلنگ اول صبح سرد زمستون کتک میخورد
به چ دلیل ؟
سلام، من در دبستان نمونه مردمی شهید رجایی شیراز درس خوندم،اکنحا مدیری بنام رئ... و ناظمی به نام حس... داشت ،خدا رو گواه میگیرم این دو نفر خصوصا ناظم عین یه گاو وحشی میوفتادن داخل بچه ها،به هرجای شون که میخورد با شلنگ میزدن، وای اگر یه جایی ببینمشون
تنبیه بدنی فی نفسه چیز خوبی نیست اما در جامعه ما بدون تنبیه میشود وضعی که الان نظام تعلیم و تربیت ما دارد من دست معلم و ناظمی که مرا تنبیه کرده میبوسم
و منی که برای به روز مشق ننوشتن از ناظم مدرسه سه تا چک بد خوردم هنوز چشم دنبالشه بگیرمش
یادم میاد مدیر مدرسه مون خانم طیاری ی خط کش چوبی داشت که خیلی درد داشت و بی دلیل میزد ی روز خواب موندم و تا رسیدم مدرسه بچه ها رفته بودند سر کلاس من یک دختر ۹ ساله بودم وبی گناه من و خیلی بد زد فقط به این دلیل که دیر آمدم ولی هیچ وقت هم نگفتم حلالش نمیکنم ولی از یادمم نمیره چون اولین بارم بودم وشاگرد اول کلاس بودم
آخ داغ دلم تازه شد.همین بلاهاسرمنم اومد .برف داخل دست ها.یک پابالا هوایخبندان
افرین دقیقا دورد به شرفت بقول اون هنر پیشه نون خ
😂😂😂
همه کسانی که الان فاز روشن فکری برداشتن اگر بچه داشته باشن خودشون بارها بچه شون رو تو خونه تنبیه کردن یا بارها توسط پدر و مادرشون تنبیه شدن. نمیگن در مدرسه چه کردن که تنبیه شدن. فقط دوست دارن دیگران رو مقصر جلوه بدن
شخصیت آرمان بیانی توی این فیلم در از نقص و تناقضه. مسولیت رفتار اشتباه خودش و بچه اش رو به عهده نمی گیره بعد مانیفست می ده نمی شه کاری بکنی و گردن نگیری
منم یه معلم داشتم کینه دارم ازش دستم برسه انتقام میگیرم جون حقم بگیرم بد جوری منو زد
اخه استاد یه بچه ده دوازده ساله غیر از شیطونی کردن کار دیگه ای باد نیست
زمستان سال ۷۶
کودک ۱۰ ساله زلزله زده در سرعین اردبیل بخاطر دلیل واهی کودکانه ای که به شیطنت تبدیل شده بود با تنبیه سخت معلم روبرو شد. تنبیه هم این بود ک زیر بارش سنگین برف ۵ دقیقه دستهای کودکان معصوم زیر برف نگه داشته میشد و بعد با شیلنگ قرمز رنگ به هر دست چند ضربه محکم زده میشد و همان دستها زیر برف دوباره مدفون میشد
خاطره تلخی که با گذشت بیست و اندی سال با دیدن مدرسه جلوی چشمام میاد.
نه خبر بنده که خیلی بچه مودبی بودم فقط تودرس ریاضی ضعیف بودم با خط کش کف دستم زدن درد کف دست یکطرف درد تحقیر شدن یه طرف دیگه ،یه بارم بخاطر نمره ۱۳ ریاضی ناظم زد توگوشم که چرا درس نمیخونی من هیچ کودم اینارو نمی بخشم منو خیلی تحقیر کردن بعداین اتفاق نگاه بچه ها خیلی به ادم فشار میاره من دیگه اون شاگرد درسخون که فقط تودرس ریاضی یکم ضعیف بودم نشدم همه منو به چشم یه بچه تنبل نگاه میکردن
هرچقدرم شلوغ باشن اسمش روشه بچه. باید تواین سن شیطنت کنن تا ذهنشو خلاق بشه این حرفا کدومه فقط میزدن ،یعنی نمیدونستن زدن حق الناس باید اون دنیا جواب پس بدن .خودشونو کار بلد میدونن یعنی راهکاری برای مهار بچه بلد نبودن
قبل.ازانقلاب.کلاس.هفتم.مدرسه.منطریه
بودم.معلمی.داشتیم.که.بچهارو.فلک.
میکرد.پارامیزاشت.رومیز.جلو.با.چوبی.
کهداشت.محکم.میزد.کف.پا.ب.بیشتر
دانش.اموز.فقیرهارو.میزد.جورابم.پاره
بود.خجآلتی.که.میکشیدم.ازدرد.چوب
بدتر.بود.خدا.نیامرزش
بچه خودتم بود همینو میگفتی ؟
هر چیزی یه راهکاری داره کتک زدن بچه چیزی رو درست نمیکنه
ما یه ناظم داشتیم مدرسه باهنر شهرک ولیعصر که اسم این ناظم همین شکوهی بود بخدا سر هر موضوعی یه چک هایی میزد که گوش بچه ها تا یک هفته سوت میکشید یدونه از این چکها به من هم زد که واقعا بدجور بود ولی انتقام این ناظم رو خدا ازش گرفت چون بعد از سه سال که از اون مدرسه رفتم یروز اعلامیه فوتش رو دیوار مدرسه زده بودن مریضی گرفت مرد.من تا اعلامیه رو دیدم گفتم اینم عاقبت اون کتک هایی که میزدی به بچهها.
همه شماهاکه رفتین رومنبروکارمعلم وناظم رودرحدگشتاپوهای نازی جلوه میدین خداشاهده اگه جای اونابودین به مراتب بدتربودین، همین آقافرهنگ عذرخواهی رونداره ومیگه اگه ناراحتتون کردم!!...،لطفا اول ازخودتون شروع کنید، به قول حضرت مسیح(ع) سنگ اول روکسی بزنه که گناهی مرتکب نشده!!(موقع اقدام مردم به سنگساریک زن که منجربه منتفی شدن موضوع میشه)بجای الگوگیری ازیه آدم روان پریش نلسون ماندلا روبیادبیارین!!!!
من دانش آموز ساکت اون دوره رو چندین بار با خط کش بی هیچ دلیلی ناظم ومعلم ومدیر کتک زدند اون دنیا باید جواب بدن
سيستمي كه فقط آموزش بود نه پرورش. سيستمي كه سياستش غربالگري بود هر كس 20 مي گرفت بهشتي و هركس زير 15 مي گرفت جهنمي. معلمان چقدر سلطه طلب و عقده اي بودند. تنها به خاطر درس رياضي كه ضعيف بوديم ولي بقيه درسها عالي بوديم به شديدترين وجه ممكن تحقير و كتك خورديم.
واقعا خود این بچه پرروها بچه های مظلوم رو اذیت می کنند تو مدرسه جز ناظم هم کسی حریفشون نمیشه
مادراشون هم قربون صدقه شون میرن که بچه من زرنگه
آیا عوامل سریال و جناب معادی میدانند که با تحقیر معلم و سایر سرمایه های اجتماعی ،نسل جدید چه کسی را باید بعنوان الگوی خود انتخاب کنند؟
آیا شما نمیتوانستید از یک جامعه شناس یا روانشناس خبره برای ساخت این فیلم مشاوره بگیرید؟ تا چنین خطایی را مرتکب نشوید؟
در حالیکه من کلیپ آقای معادی را دیدم و گوش دادم. وی از ناظم دوران مدرسه خود کینه به دل گرفته و برداشت و کینه شخصی خود را در این سریال پیاده کرده و به خورد نسل جدید داده است و با این منوال عقده نهفته خود را خالی کرده است و غافل از اینکه چه ضربه مهلکی به پیکره اندک سرمایه اجتماعی این مردم زده است.