عجیبترین ممنوعیتهایی که روزگاری در ایران اعمال میشد
این بار توئیت حسین شنبهزاده را بهانهای قرار دادیم تا نگاهی کنیم به متنهای به اشتراک گذاشته کاربران درباره تمام چیزهای عجیبی که در گذشته ممنوع بوده از پیراهن آستین کوتاه گرفته تا...
برترینها: این بار توئیت حسین شنبهزاده را بهانهای قرار دادیم تا نگاهی کنیم به متنهای به اشتراک گذاشته کاربران درباره تمام چیزهای عجیبی که در گذشته ممنوع بوده از پیراهن آستین کوتاه گرفته تا ویدئو و لاک و جوراب رنگی و... این نگاه به گذشته البته بیتناسب با اوضاع فعلی نیست، لازم به گفتن نیست که برخی از جریانات این روزها در تلاش هستند که برخی ممنوعیتهای عجیب را به سبک زندگی مردم معمولی تحمیل کنند، ممنوعیتهایی که به جز ایجاد تنش، رهاورد دیگری نخواهد داشت و مطمئنا در بلندمدت جامعه پس خواهد زد. این مطلب را که با اتکا با متنهای نوشته شده توسط مردم در توئیتر است را همراه باشید.
در ادامه توئیت اصلی را ببینید و بعد هم واکنشها:
حسین شنبهزاده نوشت: اگه متولد دهۀ شصت به قبل هستید، شده سرِ پخشِ «ترانه» و آهنگای «غیرمجاز» و «صدای زن» از ماشین بهتون گیر بدن؟
و سایر گیرایی که الآن دیگه وجود نداره (الآن گیرای شدیدتر سر چیزای دیگه وجود داره.)
مثل آستینکوتاه، شلوار جین، موی بلند...
اگه خاطرهای در این زمینه دارید تعریف بفرمایید.
.........................................................................
رامتین همن ابتدا نوشت: اوایل دهه شصت یادمه دست برادرم را تو میدان شهرزیبا رنگ کردند چون آستین کوتاه پوشیده بود.
نسترن هم گفت: من یادمه مسافرت که میرفتیم بابام قبل از پلیس راه نوارهای کاست که آهنگای خوانندههای لس انجلسی بود رو جمع میکرد میداد مامانم تو کیفش قایم کنه. من کوچیک بودم همش میترسیدم بابامو بگیرن ببرن
شبیر با زبان شیرازی تعریف کرد: تا دلت بخواد. با مزهترینش موردی بود که بگیرَک گفت ضبطو روشن کن، موزیک متال بود ولی اولش شبیه سنتی شروع میشد، اونم گول خورد و گفت برو. :)
بگیرک: اصطلاح شیرازی، موجودی که بر گذرگاهها مستقر، آدم را میگیرد
نخطه از ترومای کودکیاش گفت: من یادمه خواهر رو به خاطر داشتن فوکل به شهربازی راه ندادن من یه ریزه بودم ولی واقعا تروماتایز شدم چون اون مجبور شد تاکسی بگیره برگرده خونه تنها.
شاهین از سالهایی نوشت که ویدئو ممنوع بود: ۴ سالم بود ریختن تو خونهمون ویدیو رو بردن. سال 76
لیلا از حراست دانشگاهش نوشت: هر روز ورودی دانشگاه آستون میدان لاکمو پاک کنم، اسمم مینوشتن تو بدهاشون که نمی دونم چیکار کنن. منم از رو نمیرفتم همیشه لاک داشتم ،گاهی تو شلوغی رد می شدم البته.
خورشید هم خاطره بامزهای داشت: تو مدرسه تقویم جیبی که رو جلدش عکس بازیکن تیم ملی فوتبال بود رو ازم گرفتن، یه بارم ناظممون آینه بازشو که داخلش عکس خودم بود رو ازم گرفت.
صفا به خاطر ظاهری که داشت متهم شده بود: تو میدون ونک موهام بلند بود بجرم شباهت به 'هوی متال'!! بردنم کلانتری موهام رو زدن، تو ماشین آهنگ 'ای ایران' پخش میشد نگه داشتن نوار هایده تو ماشین بود بردنمون کلانتری، تو درکه بجرم قدم زدن با دخترها سوار مینی بوس کردن بردنمون کلانتری، بازم بگم؟
لیلی درباره یکی از آشناهایش نوشت: یکی از بستگان که اواسط دهه ۶۰ جوانکی بوده سِت جین میپوشه و میره سر خیابون که دوستش از مدرسه برگرده و دیدار تازه کنه و بهش نامه بده گشت کمیته به خاطر لباسش بهش گیر میده، لباسش رو با کاتر پاره میکنن چند تا چک میزنن جیباشو میگردن و کاغذ رو پیدا میکنن
مرضیه گفت: دوم راهنمایی بودم سال هفتاد و دو اون موقع بیرون بودن زبانه کتونی از شلوار ممنوع بود . سر این بهم گیر دادن
هانیه هم در ادامه از دوران دانشجوییاش گفت: کوله پشتی رو تو دانشگاه نذاشتن روی دو تا شونه ام بندازم. گفت مدل غربی هاست دو تا بندش رو بنداز روی یک شونه.
میترا خاطره ای که شنیده بود را بازگو کرد: خالهم میگفت که با ذوق و شوق نشسته بوده وکفشهاش رو گلدوزی کرده بود، بعد که رفت مدرسه مدیرشون مامانبزرگم رو خواسته و گفته باید خانوادت بیان مدرسه، تکلیف این قرتی بازیهارو روشن کنن
راهینو از شیطنت کودکیاش نوشت: اون زمان داشتن ویدئو پخش جرم بود و من یدونه فیلم VHS کارتون از دوستم گرفته بودم و زیر تی شرت (روی شکم) مخفی کرده بودم، داشتم می رفتم خونه که گشت کمیته دید و افتاد دنبالم، فرار کردم خوشبختانه ولی الان که بهش فکر می کنم مغزم سوت میکشه!فقط یه بچه ۹ ساله بودم
و در آخر خاطره کسرا: من دبیرستانی بودم، زمستون بود و یخ بندان، به موهام کتیرا زده بودم. ناظم مدرسه گفت برو موهاتوتوی سرویس بهداشتی بشور وگرنه کلاس راهت نمیدم. من بیچاره هم تو اون سرما با آب سرد شیر روشویی سرمو شستم و خیس خیس رفتم سر کلاس. جرأت نداشتیم بگیم نه، سرده، نمیکنم.چون خانواده پشتمون نبود
نظر کاربران
همیشه در هر موردی تر و خشک با هم میسوزند
بعضی از این رفتارهاطبق نظر قران ممنوع است و باید انجام نشود و بعضی ها هم مطابق با شرایط انقلاب ها، سلیقه ای اعمال میشود و همین باعث میشود که انسان از نظر روانی حساس شده و حرمت اعمال ممنوعه هم برایش از بین برود که متاسفانه جمهوری اسلامی این اشتباهات را مرتکب شد و هنو.ز هم مرتکب میشود...به قول شاعر چشمها را باید شست...با آگاه سازی و بالا بردن سطح آگاهی است که میتوان انسان را نجات داد(روش قرانی)
پاسخ ها
نسل سوخته ای که جوانی نکرد متولدین دهه های چهل و پنجاه بودند وبخصوص پنجاه که اصلا فرصت بودن در شرایط نرمال رو داشتند بخصوص نیمه دوم پنجاه.بقیه دیگه توهم دارند.هر چی دیرتر بدنیا اومده باشی بهتر لباس پوشیدی و آزادیهای بیشتری داشتی
سال 87 کلاس ارشد ، استاد گفت دفعه بعد یه CD بیارید تا یه برنامه تحلیل دینامیکی براتون بریزم. من یه CD خام خریدم گذاشتم تو کوله م سوار قطار بشم. دم راه آهن یه گیت بود. کوله رو گذاشتم مثل بقیه تو گیت. بعد از اون ور گفتن کوله مال کیه!! گفتن مال کیه؟ گفتم من. CD رو در آورد گفت این چیه؟ برنامه ست یا آهنگه؟ گفتم آقا CD خامه. مگه مواد گرفتی؟ یه خورده فکر کرد گفت مطمئن باشم خامه؟ گفتم سرکار اصلا بردار مال خودت هر چی بود. گفت باشه عیب نداره برو!!
پاسخ ها
87 که خوب بود دهه 70 فاجعه بود
سال 87 برای من پنجاه و هشتی سال آزادی بود شماها دهه هفتاد و شصت رو ندیدید!
واقعا سالهای وحشتناکی بود همه دهه شصتی ها وقبلتر از این خاطرات مزخرف داشتن
پاسخ ها
شصتیها خیلی وضعشون خوب بود بدبختیهای پنجاهیها رو مصادره کردید و هر جا حرف محدودیت میاد باز شما می پرید وسط؟ ما چون گیر شما افتادیم سوخته تر هم شدیم! ما رو از همه جا حذف کردید
برای مفزهای پوسیده . یه سری افکار فقط باید خاک بشه تا تموم بشه .
من یه کاست معین به یکی از دوستان مدرسه ای قرض داده بودم . چند روز بعد تو کلاس و ردیف آخر تو یه لحظه و با سرعت تمام بهم تحویل داد و منم گذاشتم تو جیب کاپشنم. زنگ بعد ناظم مدرسه اومد دم کلاس و گفت فلانی بیاد بیرون. بعد بهم گفت نوار همراهته؟ منم دیدم مدرک جرم همراهمه گفتم بله. ازم گرفت و تا یک هفته بازجویی می شدم
برادرم یه کافه تو مسیر کوه داشت آهنگ محمد اصفهانی گذاشته بود یکی از اینا اومد گفت جمعش کن این چیه گذاشتی برادرم گفت جناب مجازه محمد اصفهانییست طرف گفتن از نظر من غیر مجازه باز بشنوم تو کافت درش رو می بندم شهرام ناظری و شجریان بذار
تو خیابان مدرسه راه رفتن ممنوع بود، یکبار بسیجی آمد و لی دلیل به من چک زد ، حالا همون شده معاون شهردار
شلوار جین تی شرت لباس سفید رنگی ممنوع بود
مقتعه چونه دار اِپل مانتو
من اول یا دوم راهنمایی بودم ،معلم پرورشی ،از بابت بلد نبودن تسبیحات اربعه، خیلی کتکم زد و خیلی گریه کردم
سال ها گذشت میخاستم برم سربازی، همون معلم ،اومده بود پسرشو معاف کنه ،می گفت برا کی بره خدمت
و باز سالها گذشت با پسرش همکار شدم، پسرش سر کار به من مشروبات تعارف کرد
دین داری برای ما بود،عشق و حال ما اونا
پاسخ ها
سرگذشت شما خیلی جالب بود ممنون از گفتنش
واکمن نوار کاست خود ویدیو و نوارش الان جاشو فلش مموری سی دی گوشی گرفته
ماهواره موی بلند پسرا کاپشن مدل آمریکایی
ماهواره موی بلند پسرا کاپشن مدل آمریکایی
خیلی ممنوعیت های مسخره داشتیم
الان هم یک سری ممنوعیت ها داریم اما جواب نمیده
بازی کردن والیبال بدمینتون فوتبال دختر پسر با هم در پارک و کوچه
شطرنج پاسور تخته نرد
برای ثبت در تاریخ خوبع نسل جدید بدونه گر چه مسخره شون میاد الان باور نمیکنن
انگار الان به دهه هشتادی بگی گوشی پخش موسیقی فیلم ممنوعه توی مدارس هم نمیذارن ببرن توی مدل بازترش بگن در جامعه هم ممنوع
حیف از بهترین سالهامون در ایران بیخودی هدر رفت
دهه شصت هفتاد خنده دارترین جوک دهه ها بود
همش دادن استرس حال بد به مردم هنوز هم ادامه داره
چه کردن با مغز روحیه ادم ها
گشت ارشاد ممنوعیت اینترنت مهمونی دورهمی که ادامه داره هنوز
جشن تولد هم ممنوع بود الان هم هست
حالم بد شد یادآوری شد
چه روزای تلخ مسخره ای
بعد بچه هاشون رو فرستادن امریکا اروپا کانادا جالبه
بخاطر از دست دادن کودکی ، جوانی و در واقع زندگیم هیچوقت ، هرگز این حکومت و مسبب هاش رو نمی بخشم .
من یادمه دوران راهنمایی همیشه وقتی ماشین های پاترول رنگ سبز شده رو میدیدم اینقدر میترسیدم که سریع راهمو کج میکردم از یک طرف دیگه میرفتم،چون فکر میکردم کاری کردم الآن بهم گیر میدن
بدبختی ما آمریکا نیست بلکه یک مشت گدا گوله مشکل دار جنسی و بیسواد و بیشعوره
الفاتحه
همون وقت به خدا بهتر بود. اقلا یک نظمی بود. قانون بود. بزرگتر احترام داشت. مدیر و معلم حرفش شنیده می شد. پلیس اقتدار داشت. پدر و مادر رییس بودند. تربیت واقعی بود. البته سختگیریها بعضی وقتها بیش از حد می شد ولی الان چی؟ هر جوجه ای خودش را بالاتر از همه کس می دونه همه هم فکر می کنند باید از این کشور برند به جای این که سازندگی داشته باشند و کار سخت را بپذیرند. راحت طلبی و هوسبازی و توقع بالا دمار از روزگار جوانها درآورده
من سوم دبیرستان بودم معاون مدرسه به جرم پوشیدن جوراب سفید اونم با کفش کتونی مجبورم کردن مامانم بیارم مدرسه ...
قرآن فقط کار به موی افراد داره؟
چه قرآن خوبی
بیخودی همه رو قاطی نکن ما هم دهه پنجاهی از این خاطرات تفریطی وداریم
واقعا چه کشور مزخرفی داریم ما. پدرمونو در آوردن با این عقاید پوسیدشون. مانتو میپوشیدیم تا مچ پا جلو بسته شلوار بلند رو کفش. روسری گره زده باز عقده ای ها گیر میدادن دو تا خال موت بیرونه کامل بده تو اگرم پا پیچشون میشدیم میبردن کلانتری. چقدر به غرورمون بر میخورد. خدا لعنتشون کنه
یادمه چون جنس مقنعم نخی نبود و خیلی لخت و افتاده بود یه جنس خاصی بود مدیر بهم گیر داد گفت این قرتی بازیا چیه مقنعه معمولی بپوش و یکبار هم دوستمو دفتر بردن چون کتونی سفید پوشیده بود میگفتن کتونی سفید جلفه واسه دختر
مثل اینکه یک 24ساعتی در برترین ها
پلمب بود
لطفا میشود یکی از این کارهایی که شما میفرمایید از نظر قران حرام است. ا بفرمایید
ممنون میشم
اگه نمیشه هم هر اراجیفی از دهنتون در میاد نزارید پای قران
شطرنج ممنوع بود حاجی
شاید جوونا باور نکنن حتی یه دوره معجون ممنوع بود
پاسخ ها
وای دقیقا :)))
پاسور ممنوع
پخش ویدئو ممنوع
واقعا سالهای وحشتناکی بود اول راهنمای بودم عکس بروسلی ازم تو مدرسه گرفتن مخواستن اخراجم کنن بابام خدا بیامرز آمد مدرسه کفت مگه ای عکس چی بوده ناظممان گفت عکس بروسلی لخت از بچت گرفتم یادم میفته زمینه چنگ مزنم
روزگار غریبی بود همه از هم میترسیدن چه قدر یواشکی زندگی کردیم بااینکه هیچ وقط حرمی انحام نداده بودیم ولی گذشت الان دیگه پیر زمونه شدیم از همه چیز محروم بودیم
این برخوردها در شهرهای کوچک بیشتر بود از عینک دودی استین کوتاه جرم بود تا تعقیب و گریز پاترولهای کمیته بخاطر نوار کاست و ویدیو.فکر کنی جهنمی بود که جوونی خیلیهارو پایمال کرد .
دیگه حالا راست و دروغ را قاطی نکنید . کجا بیرون گذاشتن زبونه کفش ممنوع بود ؟ من و دوستام می گذاشتیم ، هیچ وقت کسی چیزی نگفت
پاسخ ها
کلا کفش کتونی و جوراب سفید تو مدرسه ممنوع بود
ورزش بکس و بولینگ و گلف ممنوع بود و فوتبال و والیبال و کشتی مردان را به علت داشتن شورت در صدا و سیما نشان نمیدادن و ماشین سبز کمیته سر همه خیابانها برای لباس پوشیدن و موی سر و محتویات داخل جیب منتظر مردم بودن که بگیرن و ببرن و داخل ماشین نوار کاست ممنوع بود داشتن شطرنج و تخته نرد و پاسور هنگام سفر ضبط و خورد و پاره میشد و حمل و داشتن ویدئو و فیلم آن بازداشت میشدی کلا فقط یا رادیو یا صدای قرآن و اذان آزاد بود در مدرسه اجباراً باید در نماز جماعت شرکت میکردی اینها فقط در مورد مردان بود زنها هم باید یواشکی نفس میکشیدن
کمربند سفید،جوراب سفید،کفش سفید،ممنووووع،سه نفر یا بیشتر ایستادن سر کوچه ممنووووع،خندیدن در خیابان اگر چند نفر جوان بودی ممنووووع،موی پشت بلند یا زدن تاق جلو مو ممنووووع،نوار کاست ویدیو ،شطرنج،پاسور،بیلیارد ،ممنوووع،شلوار پاچه تنگ در مدرسه ممنوووع،رقص و دور همی و در خیابان چهارشنبه سوری در کنار دوستان و آتش بازی ممنووووع،عکس خواننده و هندی همراه داشتن ممنوووع،با دختر راه رفتن در پارک و خیابان ممنووووع،دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم،ابی دریا قدقن عطر خوش زن قدقن،تو قدقن من قدقن،لذت دنیا قدقن برای عشق تازه اجازه بی اجازه
فیلم هندی تعریف میکنی....
برای ما که از راهنمایی تا آخر دبیرستان کفش و جوراب سفید ممنوع بود. وزیر آموزش پرورش مون نجفی بود!!!!!! بعدا آب روغن خودش بیشتر از همه قاطی شد!!!!
بابت اینها چقدر ضربه های روحی روانی بچه ها و جوانان خوردند