دوره پیش داوری و قضاوت تمام شد!
پاول بلوم (Paul Bloom) روانشناس، معلم و استاد دانشگاه است. او در آخرین کتابش که «لذت چگونه کار می کند؟» نام دارد، درباره موضوع اسرارآمیز خوش بودن، لذت بردن از زندگی، هنر، غذا، داستان ها و ... صحبت می کند.
مجله موفقیت - ر ها اصلانی: پاول بلوم (Paul Bloom) روانشناس، معلم و استاد دانشگاه است. او در آخرین کتابش که «لذت چگونه کار می کند؟» نام دارد، درباره موضوع اسرارآمیز خوش بودن، لذت بردن از زندگی، هنر، غذا، داستان ها و ... صحبت می کند و در کتاب دیگرش که عنوان آن «فقط بچه ها» است، به کاوش ذات و فطرت کودکان در خوب بودن و اخلاق مداری می پردازد.
تقریبا همه آنهایی که از طریق وب سایت دانشگاه «ییل» کلاس روانشناسی رایگان 110 او را دنبال می کنند، با او و تسلطش به علم روانشناسی آشنا هستند. وی اخیرا دومین دستورالعمل اخلاق مداری در زندگی روزمره را برای ده ها هزار نفر از دانشجویان روانشناسی منتشر کرده است و در مجلات مشهوری مانند «نیویورکر»، «نیویورک تایمز» و «آتلانتیک» قلم می زند. در این مقاله مطلبی از او را بانام «پیش داوری ناخودآگاه» می خوانیم.
به نظر می رسد اخیرا همه روشنفکران و تحصیلکرده های نسل جدید، علیه قضاوت و پیش داوری قد علم کرده اند. حرف حساب آنها این است که در برخورد با دیگران و آدم هایی که می شناسیم و نمی شناسیم، حق نداریم پیشاپیش قضاوت کنیم و آنها را بدون شناخت کافی، در گروه های خوب و بد یا دوست و دشمن دسته بندی کنیم. کار به جایی رسیده است که آدم های قضاوت کننده را افراد خوب و درست نمی دانیم و به همه پیشنهاد می کنیم که از این افراد فاصله بگیرند.
اما از سوی دیگر همین کسانی که به شدت مخالف پیش داوری هستند، وقتی تحت آزمایش های روانشناسی قرار می گیرند، بدون آنکه بخواهند، نسبت به کسانی که حتی نمی شناسند، ناخودآگاه پیش داوری می کنند؛ مثلا وقتی تصویر یک صحنه تصادف را به آنها نشان می دهید و از ایشان می خواهید حدس بزنند یک راننده زن مقصر است یا یک راننده مرد، همین اشخاص روشنفکر، غالبا راننده زن را مقصر می دانند؛ در حالی که ادعا می کنند اهل قضاوت کورکورانه نیستند. وقتی هم می خواهند نزد پزشک متخصصی بروند، پزشک مرد را انتخاب می کنند و حتی زمانی که می خواهند جنس دست دومی را از اینترنت خریداری کنند، به جای خرید از یک فروشنده سیاه پوست، همان جنس را به قیمت گرانتر از یک فروشنده سفید پوست می خرند.
به نظر می رسد پیش داوری، به شکلی ناخواسته، در عمق وجود ما لانه کرده است و ما بی آنکه بدانیم نسبت به کسانی که در گروه ما هستند، احساس تعلق و همبستگی می کنیم و نسبت به کسانی که خارج از گروه ما هستند، بی رحم و بی توجهیم.
در یکی از آزمایش های علمی به عده ای از اشخاص گفته شد که شما طی آزمایش های مکرر دچار ویژگی «کاندینسکی» هستید که البته این اسم، یک اسم بی معنا و تصادفی بود. نکته جالب در این آزمایش این بودکه بعد از مدتی اعضای گروه «کاندینسکی» که هیچ وجه تشابهی جز یک اسم بی معنای مشترک نداشتند، از یکدیگر حمایت می کردند و با جدیت می گفتند که نسبت به هم احساس رفاقت، دوستی و حتی خویشاوندی عجیبی پیدا کرده اند!
این افراد گروه های دیگر را غریبه می پنداشتند و حتی بعضی اوقات خصمانه با آنها برخورد می کردند. شاید به همین خاطر است که هر وقت کسی رئیس می شود، دوستان، آشنایان و هم حزبی های خود را اطرافش نگه می دارد و پست های مهم معاونت را به آنها می دهد. وقتی از این مدیران بپرسید که بهترین و نابغه ترین فرد در جهان کیست به شکل مضحکی می بینید که در میان گروه خود دنبال چنین کسی می گردند!
به راستی اگر پیش داوری و تفکر قالبی خواسته و ناخواسته بخشی از تفکر ناهشیار ماست و از سوی دیگر قرار است به عنوان انسان های عصر اطلاعات و ارتباطات همه آدم ها را یکی ببینیم و حقوق یکسان برای همه قائل باشیم، چگونه می توانیم بدون پیش داوری با افراد و اشخاص برخورد کنیم؟ به نظر می رسد باید بر روی بخش هایی که توانایی کنترل داریم، کار کنیم. شاید گروه گرایی و قضاوت های کلیشه ای بخشی ناخواستنی از وجودمان باشند اما ما می توانیم با کمک نیروی هشیاری و ذهن آگاهی خودمان این قضاوت های غیرمنطقی و بی پایه را رصد کنیم و قبل از اینکه پیش داوری ها ما را هیجان زده و از خود بی خود کنند و بر روی تصمیمات ما اثر بگذارند، به کمک نیروی عقل آنها را مهار کنیم و خود را از درون چرخه مارپیچی و فریبنده پیش داوری ها بیرون بیندازیم. به نظر می رسد برای این کار باید در حالت هوشیاری ذهنی همیشگی به سر ببریم.
ارسال نظر