۱۲ ماجرای تلخ و حیرتانگیز که در اول مهر اتفاق افتاد
حالا و همزمان با بازگشایی مدارس، فکر کردیم از چه زاویهای به ماجرا نگاه کنیم که لوس و دمده نباشد.
برترینها: حالا و همزمان با بازگشایی مدارس، فکر کردیم از چه زاویهای به ماجرا نگاه کنیم که لوس و دمده نباشد، به هر حال مدرسه همهاش شیرین نبود و اتفاقا تلخیهایش خیلی بیشتر بود. توئیت یک کاربر بهانهای شد که نگاهی کنیم به متنهای به اشتراک گذاشته کاربران درباره خاطرات تلخی که در ایام مدرسه داشتهاند، در واقع آن بخش کمتر گفته شده از آن چه که در مدارس بر سرمان آمده
جاست محمد نوشت: بدترینش فکر کنم مال کلاس اول دبستان بود اون دوره مریض بودم جسمم خیلی لاغر بود و ضعیف یکم میدوییدم به نفس نفس میافتادم بچههای بزرگتر میزدنم و پولام رو میگرفتن و بدیش این بود سر ضعیف بودنم حتی نمیتونستم بدوام و فرار کنم این فکر کنم بدترینش بوده
اعظم خاطره تلخی داشت: زمستون بود منم کفشام مناسب اون روز نبود با صورت اومدم زمین و چهار تا از دندونام شکست
هانیه از تجربه دخترانهاش گفت: تو مدرسه کلاس ششم ابتدایی زنگ اول پریود شدم رفتم به مدیر گفتم چون فکر میکردن دارم دروغ میگم سر اینکه امتحان ندم الکی گفتن باشه برو زنگ میزنیم اولیات زنگ نزدن و منو تا آخر زنگ تو اون وضعیت وحشتناک نگه داشتن منم چون آبروم نره رو چادرم نشسته بودم. از مدرسه حالم بهم میخوره
یکی از کاربران از هدیه دانش آموزیاش گفت: یه هدیه رو اشتباهی به من دادن مال همکلاسیم بود بعد جلو یه گله آدم از یه بچه کلاس سومی هدیه رو گرفتن گفتن مال تو نبوده شاید ساده باشه ولی من واقعا تا چند سال اذیت میشدم از این قضیه
نسی با گلایه از مادرش نوشت: هروقت با یکی از بچههای مدرسه تو دوران دبستان دعوام میشد فردا مامانشو میاورد ولی من هرچقدر به مامانم میگفتم نمیومد دست آخر مامانش دعوام میکرد یه بار هم کلاس سوم مامان یکی از بچهها محکم بهم سیلی زد مثل ابر بهار گریه میکردم ولی بازم مامانم نیومد مدرسه:)
سمیرا از خاطره بدی که برای او ماندگار شده تعریف کرد: اینکه دوستام یادگرفته بودن از دکه مدرسه خوراکی دزدی میکردن و من بهشون لب نمیزدم!یه روز دلم برا اقاهه سوخت و خوراکی که بچهها دزدیه بودنٌ برگردوندم تو دکه، صاحبشم فکر کرد منم با بچه ها همدستم و به همه گفت که مچ منو حین دزدی گرفته و ابرومو تو کل مدرسه برد!هنوز یاداوریش اذیتم میکنه!
استوری هیستوری هم تجربه بامزهای داشت: یه روز کولمو نبرده بودم مدرسه تا مدرسه کاپشنمو بجای بند کوله پشتیم گرفته بودم تو دستم و معلممون گفت کتاباتونو در بیارین دیدم عه کیفم نیس رفتم حیاط و کلاس گشتم پیدا نکردم زدم زیر گریه رفتم خواهرمو ک چندکلاس بالاتر بود صدا کردم گفت شاید کلا نیاوردی
آقای کبیری از شیطنت کودکانهاش نوشت: سوم دبیرستان انضباطو افتادیم گفتن فرشای نماز خونه وبشورید انضباط ودرست می کنیم یه ناظم داشتیم اومد دراین امر خیر شریک بشه با ما فرش بشوره شرط بستیم من توحالت افتادن شلوارشو کشیدم پایین انضباظ پیش دانشگاهی ام اون منو انداخت
هانا گفت: کارنامه کلاس اولم رو بابام گرفت با مادرم دعواش شد جلوی من گفت میخوام خودمو بکشم تا صبح بالای سرش نشستم به قفسه سینش نگاه کردم... هیچ وقت یادم نمیره با ی دروغ الکی تا سالها ترس تو دلم کاشت... ازش نمیگذرم
ماه آبی موضوع را کلی نگاه کرد و گفت: من همیشه از همه چی مدرسه بدم میاومد، بچهها، حیاط مدرسه، زنگ تفریح، سرویس مدرسه؛ همه چیزش همیشه عذاب بود. از سال اول ابتدایی تا آخرین روز پیش دانشگاهی.
سانی اما خیلی خلاصه نوشت: معلم نزاشت برم دستشویی خراب کردم تو خودم
عموشون هم در نهایت با انتشار تصویر زیر نوشت: همین که میرفتیم مدرسه خودش بدترین خاطره نبود آیا
نظر کاربران
حس خوبی پیدا کردم اینا رو خوندم... فکر میکردم فقط خودم از مدرسه متنفر بودم...
به مادرم گفته بودم اگر برای رفتن و آمدن به مدرسه با من بیای دیگه مدرسه نمی رم برای اینکه همه دوستام تنها میامدن و منم نمیخواستم بگن مثلا فلانی بچه ننه است .مادرم که وقتی میرفتم یواشکی دنبال من میامد و من متوجه نمیشدم گاهی اوقات میگفت مثلا تو خیابان صبر کن خلوت بشه بعد از عرض خیابان رد شو یااز جوب نپر و.....منم تو عالم بچگی میگفتم از کجا فهمیدی میگفت کلاغ ها خبر آوردن!!!!!منم تا مدتها وقت رفتن و آمدن به مدرسه همه کلاغ ها رو هم زیر نظر داشتم تا خبر منمو برای مادرم نبرن!!!!!!
واقعا چرا باید بهترین خاطرات دوران مدرسه بشه بدترین دوران چرا باید بچه های اروپایی شوق رفتن به مدرسه رو داشته باشن اما بچه های ما نه چرا بچه های اروپایی تو مدرسه باید شاد باشن اما بچه های ما ترس و استرس درس و معلم و امتحان داشته باشن آیا وقتش نرسیده تو آموزش تغییرات اساسی بدیم
مدرسه برای منم همیشه غم انگیز بوده مخصوصا اگه دوستای خوبی نداشته باشی و بخاطر نگه داشتنشون باید از عزت نفست بگذری
لطفا شروع صبح روز پاییز را طلایی تر نشان بدهید.
حالا درس بخون تو سرما و گرما برو مدرسه این همه هزینه های سرسام آور برای خانواده ها امیدوارم تمامی دانش آموزان در آینده صاحب درامد بشند و ثمره تحصیلشونرو ببینند
از شنبه متنفر بودم .همیشه شتبه غیبت میکردم .هنوز از شنبه بدم میاد .یه بار بدجور کتک خوردم اون هم از مدیر مدرسه که پدرم بود به خاطر شیطنت.
کلاس چهارم ابتدایی که بودم یه معلم داشتیم که هرکسی ریاضیش خوب نبود و پای تخته از داتش اموز میپرسید و دانش اموز نمی تونست جواب بده سرشاگرد رو چندین بار به تخته میزد . با من هم همین کار رو کرد.
حالم از مدرسه بهم میخوره فقط کتک بود
این غصه هاو تنفر از مدرسه به خاطر سیستم اموزشیمونه داغونیم همگی
اکثر مشکلات اجتماعی و خونوادگی و کلا روحی روانی بزرگسالان امروز بخاطر اشتباهات و مرض ها و بی سوادی اشخاصی به نام معلم و ناظم و مدیر در دوران مدرسه اس
معلم نزاشت برم دستشویی خراب کردم تو خودم
تحقیر و توهین و ایجاد ترس و کتک . چرا ؟ چون یه ادم شاید مریض و نفهم کمبود هاشو خالی میکرد و در این حد توی کلاس قدرت داشت که نذاره بری دستشویی
این قشر ادمای خوبی نبودن . خدا لعنتشون کنه و البته کرده . همیشه فقیر و در حال ناله .
همیشه متنفر بودم ازش
چقدر از محیط مدرسه متنفر بودم هیچوقت شاگرد منظمی نبودم و همه ی معلم ها ازم بدشون میومد منم از همشون تنفر داشتم چند بار ترک تحصیل کردم که برم فنی یادبگیرم اما هر بار با کتک میاوردنم مدرسه اخر سر یه ادم بی دست و پا ازم در امد که الانش با سخترین شغل و کمترین حقوق دارم زندگی خودم و زن و بچه ام رو میگذرونم
برعکس این دوستان برای من مدرسه بهترین دوران زندگی بود.. نه اینکه الان اوضاعم بد باشه اما اینقد تو مدرسه و بخصوص دبیرستان و پیش دانشگاهی شیطونی میکردم که از هر روزش خاطره دارم.. دبیرستان با معلما فوتبال بازی میکردیم تو تیم فوتبال مدرسه بودم و معلم ورزشمون یه وانت داشت و مارو مثه گوسفند مینداخت پشت وانت و میرفتیم دبیرستانان دیگه مسابقه میدادیم..تو پیش دانشگاهی سر فوتبال انگشت پام دررفت ناظممون منو برد بیمارستان و یادمه 50 هزار تومن سال 78 بهم داد گفت تو بیمارستان به بدرت میخوره...
وقتي دوم ابتدايي بودم ناظم مدرسه مون فاميل مون بود. پدر و مادرم خوشحال بودن ناظم مدرسه فاميلمونه هواي منو داره. سر صف بوديم من يهو يادم اومد بايد برم دستشويي. فقط 8 سالم بود. حتي قوانين مدرسه رو نميدونستم كه سر صف نبايد برم دستشويي. همين خانم ناظم كه فاميل مون بود اومد با خط كش كلي زد كف دستم انقد درد ميكرد تا چند روز نميتونستم مشق بنويسم تازه فاميلمون هم بود وقتي هم به بابا و مامانم گفتن عكس العمل شون اين بود: ببين چكار كردي كتك خوردي!!! الان معلم به بچه ي من بگه بالاي چشمت ابرو تيكه تيكه ش ميكنم. زمان ما بچه زياد مياوردن بچه ها براشون ارزش نداشت. بعد تقي به توقي ميخوره دولت بدون علم و آگاهي تبليغ ميكنه براي افزايش جمعيت من يه دونه آوردم كه بذارمش رو تخم چشمام نه اينكه چندتا داشته باشم كه نه پول داشته باشم هزينه شون رو بدم نه برام ارزش داشته باشن
من هر شب کابوس دبیرستانو میبینم
باید یه کاری کنند که بچه کلاس اول سال اول بهش خوش بگذره تا با لذت بره مدرسه ولی متاسفانه یه کاری میکنن که بچه از مدرسه بیزار بشه
یه بار دبستان کلاس چهارم، کلاس دینی که آخرین زنگ بود رو با دوستم پیچوندیم و رفتیم خونه.از شانس من معلم اسم منو صدا زده بود که برم ببینم چند نفر هنوز نیومدن تو نمازخونه که...بله دیگه.فرداش از صبح تا تعطیلی مدرسه دم دفتر مدیر بودیم جفتمون...تهدیدها و نمره انضباط که بماند 🙂
اول مهر و خانواده های فقیر کودکان مظلوم و اختلاف طبقاتی واییییییی
یادم میاد همیشه که مدرسه میرفتم در زنگهای تفریح همه بچها به بازی کردن مشغول بودن.اما من همیشه به گوشه ای از دیوار تکیه میدادم.
فقط اون بیچاره که بهش تهمت دزدی زدن
خاطرات مدرسه خیلی خوب بود منم یک معلمم افسوس که در مورد مدیر خوب فکر می کردم ۲۰ سال در یک مدرسه وبایک مدیر بودم معلمین آقا که تازه به مدرسه می آمدند اسمشان را برای نمونه به اداره میفرستادچبزی نگفتم تا آخر خدمتم که میخواستم باز نشست بشوم گفت اسمتان را برای معلم نمونه رد می کنم مدرک ببرید قبول نکردم چون ارزشی نداشت ولی این مدیر را هیچ وقت نخواهم بخشید خانمهایی که با مدیر خوش وبش می کردند برای نمونه میفرستاد وحتی معلمی که ۱۷ سال سابقه با مدرک دیپلم پیشنهاد داد که دوست داری اسمت را برای نمونه بفرستم امید وارم اداره برای معلمین کاری بکند تا ارزش معلم خرد نشود
کلاس اول که بودم معلم گفت :یه ماهی بعنوان نقاشی بکشید من بلد نبودم زنگ تفریح یه کلاس پنجمی اومد تو کلاس ما ،یه ماهی قشنگ برام کشید ،معلم موقع نمره دادن ،نقره داغم کرد بلایی سرم آورد برای همیشه از مدرسه معلم درس بیزار وهمچنین استرس شدید گرفتم ،حالا ۴۴سال گذشته ومن حالا دخترم هروقت مهر میخواد مدرسه نگران وعصبی میشم خدا کنه هرچه زودتر این سه سال با سلامتی بگذره ومن از این استرس خلاص شم
لعنت به معلم بد
حالا من بگم سوم ابتدایی بودیم معلم داشت درس میداد
بغل دستیم داشت با من حرف میزد من ولی من ساکت بودم
روبرو و نگاه میکردم . یکباره معلم عصبانی شد با کتابی که تو دستش
بود محکم زد تو سرم . به جا اینکه بغل دستی مو تنبیه کنه
منو تنبیه کرد . چون اون شاگرد اول کلاس بود هیچی بهش نگفت
الان بعد سی سال هنوز یادمه
بدترین حالت مدرسه اینه که یه مطلبی رو از درس متوجه نشی بعد معلم فکر کنه تو تنبلی کردی درس نخوندی جلوی یه عالم بچه تحقیرت کنه یا اینکه برای متوجه نشدن مطلبی از درس معلم سرت هوار بکشه که چند بار توضیح بدم تو چرا نمی فهمی کودن 😔
چراهمه منفی و بد یه مسلمون نبود یه خاطره خوب بگه.چقدر شما زیرصفرید
به نظر من مدرسه خیلی عالیه نه تنفر