مدیران هوشمند چگونه شاخ بحران را میشکنند؟
ریسک کردن آداب خود را دارد. گاهی باید شانس خود را امتحان کرد و بیگدار به آب زد و گاهی هم باید عطای خطر را به لقایش بخشید. اما در کسبوکار یک قانون وجود دارد و آن اینکه هیچ راهی به اندازه ریسک، ایمن نیست.
ریسک کردن آداب خود را دارد. گاهی باید شانس خود را امتحان کرد و بیگدار به آب زد و گاهی هم باید عطای خطر را به لقایش بخشید. اما در کسبوکار یک قانون وجود دارد و آن اینکه هیچ راهی به اندازه ریسک، ایمن نیست. انسانهایی که اهل خطر کردن نیستند، به قول مائو اولین رییسجمهور خلق چین، همچون قورباغگانی کوتهفکرند که در ته چاهی گذان عمر میکنند. آنها وسعت آسمان را به قدر گردی دهانه چاه میدانند. کافی است خطر کرده و بیرون بجهند؛ آنگاه است که باید چشمها را بشویند و جور دیگری به دنیا نگاه کنند.
مزیت ریسک
تام پاناگیو بهعنوان موسس دیرکت میل اکسپرس، با نوشتن کتابی به نام مزیت ریسک، نشان داد که اهمیت خطر کردن در تجارت را میداند. او میخواست کتابی بنویسد که بهقول خودش، مورد استفاده و کاربرد کسبوکارهای کوچک و صاحبان آن باشد.
پاناگیو بهعلاوه دستفرمان خوبی دارد و در مسابقات اتومبیلرانی بسیاری شرکت جسته، سرگرمی و ورزشی که قوهی خطرپذیری او را بیش از پیش تقویت کرده است. او میگوید، «رانندهی خوب خطر می کند، چون میداند که با ترسیدن فقط از دیگر رقبا جا میماند.»
پاناگیو اعتقاد دارد که در هنگام مواجهه با فرصتها باید مخاطرات آن را نیز در آغوش کشید تا از مزایای پرشمار ریسک بهرهمند شد. این مهم، تفاوت کارآفرینان موفق، از افراد معمول جامعه را روشن میکند. او میگوید لذت موفقیت و رسیدن به پاداش، شما را به هر سو میبرد. خود را روی موج ریسک بیندازید تا از قله بحران فرار کنید.
«خرد ریسکپذیری» اصطلاحی است که به افرادی نظیر پاناگیو نسبت داده می شود. در ادامه یاد میگیریم که چطور این خرد را در درون خود پرورش دهیم:
۱. یک بار کافی نیست
شروع یک کسب و کار، خود اقدامی شجاعانه و جوششی درونی از سر ایمان و تلاش است. بسیاری از کارآفرینان شروع خوب و شجاعانهای دارند، اما به محض رسیدن به اهداف اولیه خود، دست از کار شسته و راه ای ایمنتر و محتاطانه را در پیش میگیرند. به اعتقاد برخی کارشناسان، جوامع بشری حول محور مفهوم ایجاد زندگی مرفه و آسوده شکل گرفته اند، اما این رویکرد رفته رفته رنگ میبازد چرا که فرار از چارچوبهای قلمروی موسوم به آسایش، تنها راه آزادسازی ظرفیتهای بالقوه و شایستگیهای نهان در کسب وکار است.
آسودگی و ریسک گریزی و قناعت به وضع خوب موجود را میتوان بلای جان بالندگی کسب و کار دانست. به عبارتی آسودگی تهدید درجه اول در مقابل تولید ثروت است و پدیده کارآفرینی را با مشکلات جدی مواجه میسازد. باید بدانیم که چرخ خلاقیت بشر از زمان یکجا نشینی او آهسته تر شد. لذا رضایت دادن به وضعیت موجود از آزاد شدن ظرفیتهای درونی جلوگیری میکند.
از این رو، شناخت ظرفیتهای واقعی یک کسبوکار و پرورش این ظرفیتها، در گرو ادامهی شجاعانه مسیر و ریسکپذیری مستمر است.
2 . هر فرصتی همراه با ریسک است
ما در جهانی زندگی میکنیم که هر لحظه در حال تغییر است و دغدغه ی بیش از اندازهی ما در مورد امنیت موجب میشود که در بسیاری از موقعیتها ریسک نکنیم. نکته مهم این است که هرچه تهدیدات و مخاطرات یک بازار بیشتر باشد، به همان اندازه فرصتها نیز بیشتر خواهد بود. به علاوه اگر فرصت ها توام با ریسک نباشند، نمی توان آنها را فرصت واقعی دانست. دیدگاه رایج و سنتی درمورد ریسك، دیدگاهی منفی و بدبینانه است كه عموما واژگانی منفی مثل خسارت، قمار، ضرر و زیان، اتلاف، و پیامدهای مضر را تداعی میکند. ولی دیدگاههای جدید، ریسک را عدم اطمینانهایی میدانند كه می تواند تاثیر سودمندی درجهت نائل شدن به اهداف سازمان داشته باشد.
بهقول پاناگیو، «اگر کسی دم از فرصت بدون ریسک زد، دُمتان را روی کولتان بگذارید و فرار کنید، چون احتمالا قصد دارد کلاهتان را بردارد.» . از این رو مدیران و سایر اعضای تیم باید همیشه آماده ، آگاه به ریسک و فرصت ها و پایبند به مدیریت ریسک باشند وبدانند که هیچ فرصتی بدون ریسک نیست.
3. شما به یک برنامه کلان نیاز دارید
باید برای موفقیت یک چارچوب داشت، و داشتن یک برنامهی کلان و منسجم یکی از عناصر این چارچوب است. فرصتها و مخاطرات باید با بهرهگیری از شم آیندهنگری در این برنامه پیشبینی شوند، فرصتها و مخاطراتی که در حکم موتور محرکه موفقیت هستند. به اعتقاد روانشناسان، موفقیت امری همه جانبه و کل نگر بوده و لذا باید دیگاهی کلان به آن داشت. رشد و توسعه در شرایط ایده آل باید از هارمونی مناسب میان فرصتها و خطرها و هماهنگی فزاینده برخوردار باشد. لذا باید همه جوانب پیشرفت را در نظر بگیریم و اگر در پی توفیقات روزافزونیم، باید بدانیم این امر مقدماتی داشته و نیازمند شناسایی فرصتها و مخاطراتی است که قابلیت تسریع فرآیند موفقیت را دارا هستند. پس در انتخاب فرصت ها و مخاطرات دقت کافی به خرج دهیم و بر سر فرصتهایی برنامه ریزی کنیم که احتمال موفقیت بالاتری داشته باشند.
4. خود را فریب ندهید
تحقیقات نشان میدهد که کارآفرینان، عموما انسانهایی بسیار خوشبین و در عینحال ناراضی از وضعیت موجود هستند. آنها گاه ایدههایی در سر دارند که از دیدگاه بقیه احمقانه به نظر میرسد، اما ایشان قاطعانه به نتیجهی مطلوب ایدههای خود باور دارند و برای به بار نشستن آن تلاش میکنند. البته اگر بدون انجام تحقیقات بازار و تنها بر اساس خوشبینی دست به ریسک بزنید، خود را دچار مسائل گوناگون خواهید کرد. توانایی پیش بینی پاسخهای مصرف کنندگان بر اساس دانش عمیق درباره آنها و انجام تحقیقات بازار، اساس و بنیان بازاریابی را تشکیل میدهد. تحقیقات بازاریابی فرایندی است که سازمان را به بازار از طریق جمع آوری اطلاعات مرتبط میکند. اطلاعات حاصله از تحقیقات بازار در کنار تجربه، شم و دانش مدیران، راهنمای ایشان در اخذ تصمیمهای درست و سنجیده به شمار می آید و از بروز بحرانها جلوگیری میکند.
5. زندانی امید نباشید
زندانی امید کسی است که آرزو میکند اتفاقات خوشایندی بیفتد، اما خود در تحقق این اتفاقات نقش فعالی ایفا نمیکند. برندهها برای خود نقشه راه دارند، اما کسانی برندهی مدال طلا خواهند بود که آن برنامه را اجرایی کنند. اگر هر روز که سر کارمان حاضر میشویم، هدفمان این باشد که اتفاق مثبتی را محقق کنیم. اینگونه موفقیت از آن ما خواهد بود. کارآفرینی هم معنایی جز این ندارد.
6. آماده شوید که سریع شکست بخورید
همان مقدار که خود را آماده پذیرش ریسک میکنیم، باید آمادگی تغییر شرایط در صورت درست پیشنرفتن اوضاع را هم در خود پرورش دهیم. بسیاری اوقات پی خطر را به تن میمالیم، اما به نتیجه دلخواه نمیرسیم، هرچند که ممکن است پول، انرژی و زمان بسیاری را صرف آن کار کرده باشیم.
اما همانطور که وودی آلن کارگردان صاحبنام سینما میگوید: اگر گاه و بیگاه شکست نخوریم علامت این است که کار خلاقانهای انجام نمیدهیم. نکته اینجاست که سریع و با حداقل هزینه شکست بخوریم و از آن درس بگیریم. بنابراین فلسفهی کاری خود را مبتنی بر شکست سریع و ادامهی مسیر قرار دهیم.
7. خوب را قربانی عالی کنید
اگر کورسوی امیدی به بهترشدن کسب و کار خوب خود دارید، منتظر چیزی نمانید و در راستای عالی شدن قدم بردارید. جیم کالینز به همراه تیم تحقیقاتی خود نشان میدهد که چرا تعدادی از شرکتها از مرحله خوب رد میشوند و به سطح عالی میرسند. بسیاری از شرکتهایی را میشناسیم که خوب هستند. شرکتهایی که در دورهای رشدی فزاینده دارند و پس از مدتی دوباره افول می کنند. اما شرکتهایی هم هستند که فلسفه آنها این است: خوب دشمن خونی عالی است. این شرکتها همواره رشد صعودی را تجربه میکنند و رشد و توسعه آنها مقطعی نیست.
ارسال نظر