عکسی عجیب از یک مسابقه دو زنانه که پربازدید شد
مدرسه، مسابقه دو، کفش. این ۳ عبارت شما را یاد کدام فیلم ماندگار سینمای ایران میاندازد؟
برترینها _ المیرا فلاحیان: مدرسه، مسابقه دو، کفش. این 3 عبارت شما را یاد کدام فیلم ماندگار سینمای ایران میاندازد؟ شما را نمیدانم، اما برای من همان یک عبارت «مسابقه دو» هم کافیست تا یاد فیلم همیشه ماندگار «بچههای آسمان» بیفتم. تا همین 15 سال پیش، مسابقات ورزشی بین مدارس به شدت رواج داشت و بچهها از مدارس مختلف با هم وارد رقابت میشدند. مسابقه دو هم از آن مسابقات پرطرفدار بود که معمولا چند نفر از یک مدرسه انتخاب میشدند و میرفتند که پرچم مدرسه خودشان را بالا نگهدارند. خود من هم یکبار انتخاب شدم برای مسابقه دو بین مدارس. 9 ساله بودم و یادم هست که استرس آن روز چندین برابر استرس روز کنکورم بود. با یک شلوار ورزشی، روپوش مدرسه و صد البته مقنعه مدرسه رفتم برای سربلند کردن مدرسه.
الان که به آن روز پر استرس فکر میکنم، برخی نکات به نظرم عجیب میآیند. اول از هرچیزی جدیتی که برای برنده شدن در مسابقه داشتم. انگار که آمده بودم برای کسب مدال طلای المپیک! جایزه نفرات اول را یادم نیست، اما یادم هست که تنها دغدغه من سربلند کردن معلم ورزش و مادرم بود و مثل علی فیلم «بچههای آسمان» نرفته بودم برای برنده شدن کفش و یا حتی پول! این جدیت برای سربلندی عزیزان را این روزها خیلی کمتر در بچهها میبینم. انگار تماشای قسمت جدید انیمیشن دختر کفشدوزکی برایشان جذابتر است!
نکته عجیب دیگر آن روزها نوع پوشش ما برای یک مسابقه دو بود. ما رفته بودیم با تمام جانمان بدویم و برنده شویم، اما آن مانتوهای گشاد بلند و مقنعههای بلندی که یا باد میزد و میآمدند روی صورتمان و یا در حال مرتب کردنشان بودیم، اصلیترین مانع ما برای پیروزی بودند. بله، به ما اجازه دادند شلوار ورزشی گرمکن بپوشیم ولی انگار آن مانتو و مقنعه بلند، تاثیر واقعا شگفتانگیز(!) شلوار گرمکن را خنثی کرده بودند.
مانتوهای رنگارنگ مدارس دخترانه
نکته جالب توجه دیگر در مسابقات دو بین مدارس دختران، تنوع رنگی روپوش بچههای مدارس مختلف بود. از رنگهای جیغی مثل آبی و سبز بگیرید تا رنگهای سنگینتری مثل سورمهای و قهوهای. البته این رنگهای سرسنگین معمولا برای دختران راهنمایی و دبیرستان بودند. برای دختران ابتدایی سعی میکردند رنگهای شادتری انتخاب کنند. البته در نظر داشته باشید که منظور ما از رنگ شاد روپوش در دهه 60 و 70، همان آبی روشن و نهایت سبز بود. این رنگهای صورتی و نارنجی و بنفشِ روپوش بچههای امروز، در آن دههها اصلا برای مدرسه افت داشت!
اما یک چیز مشترک بین همه دختران مقطع راهنمایی و دبیرستان وجود داشت. مقنعه مشکی. همه آنها برای مدرسه مقنعه مشکی سر میکردند. خودم خیلی طرفار رنگ مشکی نیستم، اما این رنگ برای مدرسه یک مزیت خیلی مهم داشت. به این سادگی کثیف و چرک نمیشد و لازم نبود هفتهای چند بار شسته شود. یادم هست که بچههایی که میخواستند مقنعهشان نامرتب نشود، سر مقنعه را از زیر ابر میگذاشتند و روی آن را میدوختند. با این روش، مقنعه کمتر روی سر تکان میخورد و نامرتب میشد.
روسری؛ آیتم پرطرفدار دهه ۷۰
فکر میکنم شال از اوایل دهه 80 به عنوان یک پوشش سر، رواج پیدا کرد. قبل از آن فقط روسری و مقنعه به عنوان پوشش سر استفاده میشدند. مثل این روزها هم آنقدر متنوع نبودند و خبری هم از مینی اسکارف و روسریهای قواره بزرگ و شال 3 متری نبود. اوج قانونشکنی بچههایی که در مسابقه دو شرکت کرده بودند، این بود که به جای مقنعه بلند و بزرگشان، روسری به سر کردند.
به روسری آن خانمی که مانتوی قهوهای پوشیده نگاه کنید. تا تصویر را دیدم، اول از همه توجهم به او و مدل مانتو و روسریاش جلب شد. شاید او را بتوانیم اصلیترین نماد دهه 70 در این تصویر بدانیم. راستش را بخواهید کمی هم مرا یاد مهناز افشار در فیلم نهنگ عنبر میاندازد. همان مانتوی گشاد، همان روسری و حتی همان مدل مو!
بیاعتنایی به قانون پوشیدن کتانی
البته که تعداد شرکتکنندگان در این مسابقات معمولا آنقدر زیاد بود که مسئولان مسابقه نمیتوانستند قوانین خاصی برای مسابقه بگذارند؛ اما این مسابقات دو، یک قانون اساسی و مهم داشتند. پوشیدن کفش کتانی مناسب برای مسابقه.
یادم هست که من هم برای مسابقه کتانیهای نو خریدم و این قانون را بدجور جدی گرفته بودم. هرچند که وقتی به ورزشگاه رسیدم دیدم که خیلی از بچهها، چندان هم کتانی مناسبی نپوشیدهاند. درواقع هیچکس مسابقه را اندازه من جدی نگرفته بود. در همان تصویر ویژه از مسابقات دو زنان هم میبینید که برخی از شرکتکنندگان بدون کتانی در مسابقه حاضر شدهاند و جمعیت هم آنقدر زیاد است که کسی تشخیصشان نمیدهد.
کلام آخر
در پایان یادداشت خواستم بنویسم که من در آن مسابقه دو بین مدارس 9 سالگیام جزء نفرات اول نبودم، اما تا ابد فراموش نمیکنم آن استرس و آن جدیتی را که برای شرکت در یک مسابقه ورزشی حالا از نظرم «ساده» داشتم. دلم تنگ میشود برای آن کتانیهای نو، برای آن مانتوی گشادی که نمیگذاشت قدمهای درست بردارم و برای آن مقنعهای که مدام مراقب بودم که مرتب باشد و از سرم هم نیفتد.
شما هم اگر خاطرهای از مسابقات ورزشی دوران مدرسهتان دارید، در قسمت نظرات برایمان بنویسید.
نظر کاربران
از دوران مدرسه خاطره زیاد است ولی چیزی که برای من بسیار جالب هست عکس دوم در این متن هست که همکلاسی های من در دوران ابتدایی است که خاطرات من را زنده کرد
این عکس از کجا به دست شما رسیده؟؟
پاسخ ها
من دوران دبیرستان عضو تیم فوتسال مدرسه بودم و یادمه که مسابقات بین مدارس شرکت کرده بودیم و معلم ورزشمون یه وانت داشت که قبل هر مسابقه از مدرسه مارو مثه گوسفند میریخت عقب وانتش و میرفتیم مسابقه میدادیم... همه مزیت های عضو تیم ورزش بودن یه طرف و اینکه سرکلاس نشستی و یهو ناظم میاد میگه بچه های تیم فوتبال از کلاس بیان بیرون برن برای مسابقه یه طرف.. وقتی سرکلاس پا میشیدم و میرفتیم بیرون یه سیس خاصی میگرفتیم که عنهو اسممون رو به عنوان برنده جام جهانی خوندن..بچه های دیگه کلاس یه حس حسادتی بهشون دست میداد که نگو خخخخخ
سلام درمورد مسابقه دو گفتید جدیت وتلاش براسربلندی مدرسه واقعا درست میگید منم عضو تیم والبیال مدرسه بودم ویادمه برای شرکت درتمرینات اول ساعت ازمعلما می خواستیم اول مارو برا درس پای تخته بیارن وزود درس جواب میدادیم که سریع ازکلاس بریم بیرون دانشگاه هم که رفتیم یه تیم تشکیل دادیم با۸نفر وباهمون ۸نفر به یکی ازشهرستان ها رفتیم من درتمرینات زمین خوردم وزانوهایم آسیب دید ولی چون جایگزین نداشتیم قبل ازبازی یک آمپول مسکن می زدم وبازی میکردم اخربازی دیگه نمی تونستم راه برم بچه هازیر بغلم رومی گرفتن وبه خوابگاه می رسوندن واونجا دوباره آمپول می زدم برا مسابقه بعد اینا روگفتم که بگم منم فکر می کردم با برنده شدن چه کار خاصی داریم انجام میدیم البته مقام اول هم اوردیم ویک جام بهمون دادن ودانشگاه کاری که برامون انجام داد یک دست بلوز شلواربهمون داد که وقتی برگشتیم بهشون تحویل دادیم البته بعدازهرمسابقه حسابی با میوه وبستنی پذیرایی شدیم که اونم هروقت مارومی دیدن می گفتن میدونید چقدخرج گذاشتین رودستمون ولی به این فکر نکردن بااین همه فشاری که به خودم اوردم الان جرائت یک پرش کوتاه هم ندارم.
من تخصصی در این مورد ندارم کسایی که خارج بودن بهتر می دونن
ازذهن وفکرم خارج
سخت وپر از استرس هر روز ناظم مثل عزراییل بالای سر بچه ها مقعنه کمی کنار نره زیر ابرو دست نخورده باشه مانتو بلند باشه اینقدر اذیت میکردن که قید درسو زدم
راهنمایی بخاطر اینکه موهام از مقنعه بیرون میومد .چون پر مشت بود هفته ای چند بار به دفتر احضار می سدم . ناظم می گفت چند بار صبح جلو آینه نیری فوکول بزاری . و من می گفتم بخدا خانوم من وقت خوردن صبحانه را هم ندارم
منم دلتنگ همکلاسیهام شدم نیره پروشم عفت بحرانی در دبیرستان حکمت درس میخوندیم کازرون دلم برای پاژگ رستی و دهش دردوران دبستان خیلی تنگه ولی هیچ آدرسی ازشون ندارم حالم بده چون زندگی نفهمیدیم الان ۵۷ سالمه فقط شبها به یاد دوستانم بخواب میروم یاد خوبان بخیر
متن زیبایی بود
من پسر هستم همیشه آرزو داشتم که مقنعه و مانتو گشاد بپوشم. موهامو دم اسبی ببندم ک بتونم تندتر بدوم اما هیچوقت ب آرزویم نرسیدم
این عکس دسته جمعی مربوط دبستان ربذه منطقه ۶ تهران هست
یادش بخیر دوران مدرسه
گل پسر
واقعا این عکس از کجا به دستون رسیده. !!!!!😍😄😄
وای چه دوران خوبی بود دلم برای اون زمان خیلی تنگ شده مهمتر از همه این بود که بچه های مدرسه همه یک دست و ساده بودند.یادم میاد که قسمت چونه مقنعه یه وقتایی کج میشد وقیافه بامزه ای به طرف میداد .یه دفعه من چونه رو برداشتم سه روز بعد ناظم توبیخم کردمنم با پرویی گفتم زشت میشم گفت اگر مقنعت چونه نداشته باشه فردا با مادرت میایی من هم مجبور شدم چونه رو وصل کنم
ما دهه ی شصتیا چقدر ساده بودیم
با کوچیکترین چیزا شادو دلخوش
کجا رفتن اون روزا
یادش بخیررر
نویسنده محترم مقاله بهتره یک بار دیگه فیلم بچه های آسمان رو ببینی
علی فقط به خاطر برنده شدن کتونی تو مسابقه شرکت کرد نه سربلند کردن مدرسه اش!
البته کتونی ها رو می خواست بده به خواهرش
بهترین چیز همین سادگی است اون موقعه ها حجاب ها خوب بود یادش بخیر
با اون عکسی که همه مغنه دارن یاد دوران دبیرستانم افتادم چون اون عکس من وهمکلاسیام هست خیلی باحال بود ممنون
حال بهم زن و چندش
ولی الان واقعا کسی جرات نمیکنه به دانش آموزان چیزی بگه اون موقع ها دخترها یه طرف خیابان میرفتند پسرها طرف دیگه و نهایتش این بود که یه نوشته برای هم شوت میکردند
عکس خیلی جالبی است. من یاد دوران دانش آموزی دبیرستان انداخت ، عجب رقابتی بین دانش آموزان بود