تمام رازهای «فائقه آتشین» در این هتل زیبا دفن شده است
تهران قدیم، ماجراهای فراوانی را در دل خود نگه داشته. یکی از آن ماجراهای خواندنی، داستان مکانی به نام «هتل میامی» است که روزگاری شبهای تهران را درنوردیده بود.
تحریریه چیدانه: تهران قدیم، ماجراهای فراوانی را در دل خود نگه داشته. یکی از آن ماجراهای خواندنی، داستان مکانی به نام «هتل میامی» است که روزگاری شبهای تهران را درنوردیده بود و حالا با نام «هتل سیمرغ» شناخته میشود. اما داستان ساخت این هتل مشهور از جایی شروع شد که محمود قربانی به سفارش برادرش از آمریکا به ایران برمیگردد تا با هم سرآغاز مسیری برای ساخت درجهیکترین هتل تهران باشند.
اساسا دهه ۴۰ خورشیدی را میتوان دوران گذار تهران از معماری سنتی به مدرن دانست و کمالش را در دهه ۵۰ به وضوح میتوان دید. از سال ۱۳۵۰ به بعد معماری مدرن سالهای آخر خود را می گذراند و اصولا در این معماری نیز یک جریان تاریخگرا پدید آمده بود. چند معمار ایرانی نیز کوشیدند آثاری در پیوند با معماری گذشته ایران پدید آوردند که کیفیت بالاتری از آثار مشابه به پیش داشت لکن این آثار نیز روح و اصول معماری ایران را به درستی درک نکرده بودند و به خصوص اینکه در یک مرحله تکاملی نسبت به معماری گذشته ایران قرار نداشتند .
معماری این دوره با استفاده از تکنولوژیهای مدرن ساخت و زیبایی شناسی مدرنیستی درصد برآمدند تا تعبیری دیگری از معماری سنتی ایران به دست دهند شاید برجسته ترین بنا در میان نخستین بناهای به سبک مدرن ایرانی بنای یاد بود میدان آزادی باشد که امانت آنرا در سال 1350 طراحی کرد. طرح این بنا که به شکل تاق پیروزی ساخته شده از طاق کسری در تیسفون الهام گرفته که با بیانی مدرن با موتیفهای اسلامی همراه شده است.
اما حالا به سراغ میامی میرویم که یکی از مدرنهای دوران خودش بود؛ محمود قربانی در آمریکا از رشته مشتزنی و کار در پمپ بنزین به تحصیل در رشته مدیریت هتلداری رسیده بود و بهترین گزینه برای مدیریت این هتل بود. هتل میامی با 420 اتاق شروع به کار کرد. معماری این بنا بر عهده سه معمار مطرح آن دوران یعنی کافی، دانیال و تهرانی بود. باید گفت که سالهای طلایی دهه 40، مدرنیزاسیون مد نظر حاکمیت به واسطه شکوفایی اقتصادی نفتی توانسته بود راه توسعه خود را پیدا کند و خیابان پهلوی (ولیعصر فعلی) به معروفترین خیابان تهران تبدیل شده بود. میامی هم که در سه راه عباس آباد واقع شده بود دو طرف خیابان پهلوی را قرق میکرد و پاتوق سلبریتیهای آن دوران بود. در واقع این خیابان شاهد قد کشیدن هتل میامی بود. مردم هم از تفرجگاههای پایین شهر کم کم به سمت این هتل و سایر اماکنی که جلوههای تازهتری را ارائه میدانند کشیده میشدند.
کادیلاکها، بنزها و بیاموهایی که جلوه درخشانی را روبروی رستوران نایب خلق میکردند و آدمهایی که حالا از آن روزها نقل میکنند. تهرانِ عبورکرده از بحرانهای اقتصادی دهه ۳۰ حالا نوید شبهای روشنتری را میدهد. خوانندگان مشهوری که شب جمعیت حاضر در میامی را میساختند و ورزشکارانی که در آن جا وعده میکردند.
محمود قربانی میگوید که میامی روزانه ۵۰۰۰ نفر را مهمان خود میکرده. شاید نقطه عطف تمام شبهای میامی، حضور صابر آتشین به همراه دخترش بود که پیوند دو نگاه، یک لبخند و یک دعوت به مولنروژ، کار را به جایی رساند که دختر معروف قصههای میامی با قربانی ازدواج کرد. همان دختری که امروز با نام هنری «گوگوش» شناخته میشود. پس گوگوش تبدیل شد به نخستین ایرانیای که روی استیج میامی اجرا کرد و به تدریج راه را برای اجرای سایر خوانندههای مطرح آن دوران باز کرد. در واقع زمستان ۴۶ برای ایرانیها طعم دیگری داشت. حال به غیراز فرانک سیناترا و پنینو دیکاپری، آواز فارسی از بلندگوهای میامی پخش میشد و فصل جدیدی از قصههای این مکان دراماتیک آغاز شده بود.
پس از جدایی گوگوش از قربانی و پس از سالها شبی او به دیدار پدر فرزندش میرود اما نه برای مسائل گذشته. قصه از این قرار بود که لوکیشن میامی برای ضبط سکانسهایی از یکی از فیلمهای مطرح آن روزها در نظر گرفته شده بود. پس به قربانی خبر میدهند که گوگوش در ماشین منتظر توست و این دیدار، مجوز حضور تیم پرویز صیاد در میامی را صادر میکند؛ آن هم برای ده شب. قربانی هنوز هم به این میاندیشید که پرچم یار قدیمی بالا باشد و انصافا هم خروجی کار ماندگار شد. سعید کنگرانی شد بابک قصه و گوگوش هم پروانه را بازی کرد و ترانه «مرهم» از این عاشقانه ناتمام ظهور کرد. تنها اثر ویدئویی از میامی هم به همین فیلم برمیگردد.
میامی به روزهای آخر خود نزدیک میشد و کسی نمیدانست که شاید زمستان 57 و تنها یک سال پس از ساخت «در امتداد شب» این هتل به پایان سلام کند. دیگر مرهمی بر زخم عمیق درخشانترین هتل تهران پیدا نشد. با نزدیک شدن به روزهای انقلاب و دستگیری هویدا، وزرای کابینه و چند تن از صاحبان قدرت نظیر محمود قربانی، هتل میامی هم بسته شد و با وقوع انقلاب به طور کامل تعطیل شد. مکان فعلی تحت عنوان هتل سیمرغ فعالیت میکند، در همان خیابان ولیعصر و نرسیده به پارک ساعی.
مکانهایی در این شهر هستند که به ظاهر هماناند که در گذشته بودهاند، اما الان چیزی دیگرند. هویتشان تغییر کرده و تعریفشان دیگرگون شده. حاضرند اما خاموشاند و در خاموشی خود با هزار روایت آشکار و پنهان بخشی از خاطره شهر را شکل میدهند. مثل «هتل میامی» که حالا «هتل سیمرغ» است. کافی است از کنار آن تند گذر نکنی، لختی بایستی و سر به دیوارش بگذاری تا صدای همهمه زندگیهایی که در آن جریان داشته را بشنوی. بگذاری میامی ناآرام از دل سیمرغ آرام داستانش را برایت بگوید. داستان آدمها و مکانها.
داستانی که روایت شد، خوانشی بود از قسمت نخست «رادیو نیست» که به ماجراهای غریبترین هتل تهران پرداخته بود. این مطلب به صورت سریالی منتشر خواهد شد و در ادامه به سراغ مکانهایی خواهیم رفت که از دیدهها محو شدند اما در دلها جاویدانند.
نظر کاربران
گزارش و نگارش عالی بود. لطفاً برای سایر مکانها نیز ادامه دهید .
دمشون گرم که باعث شادی مردم بودند
به کجا می رویم چنین شتابان
پاینده باشد گوگوش گرانی که یاد وخاطره اش تا ابد در اذهان ایرانیان می ماند.
انهاساختنوشماخرابشمیکنیدوهمچنانپرمدعااماهنوزبهساختههایقدیمپزمیدهیدزیراباتمامامکاناتعرضهساختنصفهمچینبناهاییهمندارید...# متروپول
وقتی یادی ازگذشته میشه.وخاطره یامطلبی ذکر میشه..افسردگی میگیرم.وحالم بدمیشه..حیف که شادی ازمادریغ شد.وجنگ وتحریم وبدبختی ازخودی وناخودی به مردم ایران تحمیل شد.و تکلیف دشمن که همیشه مشخص بوده وهست.ولی درد ما همیشه ازخودیها که دلسوز ایران ومردم نبودن بوده وهست.مملکت ما یه جو ایران دوستی و غیت وطن پرستی میخواد...ولی متاسفانه هرکه شراطشو داشت ایران را عطایش را به لقایش بخشید ورفت وماماندیم تنها وتنها....
درود به آنها کار آنها خاطره سازی بود و کار اینا خاطره سوزی
سال ۶۱ در ابتدای جنگ ،تنها مکان مساعد برای اسکان مجروحان جنگ هتل میامی بود ،چون مجروحان با اوضاع وخیم ،اسکان می یافتند تا مراحل درمان ادامه یابد و من هم خاطرات اسکان در این مکان را دارم
ایران تنها کشوری است که گذشته اش از آینده آبادتر بود!
عالی بود . ممنونم از برترینها
اینجوریه دیگه اونا ک ساختن سازه خودشونو میزدن شماهم ک سازه خودتون رو میزنین بلخره یک روزی درست میشه همه چیز
همون بهتر که شد سیمرغ
سلام .لطفا در قسمتهای بعدی از خاطرات بیادماندنی حلبی آباد تهران هم بنویسید .با تشکر
در اواسط دهه پنجاه تهران ده سال از لندن عقب بوده یعنی ده سال نیاز بوده که تهران برسه به بهترین شهر اون زمان، الان کسی میتونه حدس بزنه تهران چقدر از لندن عقبه؟!
وقتی اسم قدیما میاد آنچنان حسرت میخورم که ای کاش در قدیم بودم ویه کم خوشی میدیدم از این گزارش قشنگتون ممنون