با ازدواج زودهنگام، این حسرتها رهایتان نمیکند
عاشق شدن در اواخر نوجوانی و اوایل جوانی کم و بیش برای همه ما اتفاق میافتد و همین اتفاق برای بسیاری از ما به بخش مهمی از خاطرات آن دوره از زندگی تبدیل میشود. با این وجود همه ما خوب میدانیم بین احساساتِ ساده و بی آلایشِ آن دوره و بلوغ کافی برای اداره یک زندگی فاصله زیادی وجود دارد.
برترینها - آرمان رمضانی: عاشق شدن در اواخر نوجوانی و اوایل جوانی کم و بیش برای همه ما اتفاق میافتد و همین اتفاق برای بسیاری از ما به بخش مهمی از خاطرات آن دوره از زندگی تبدیل میشود. با این وجود همه ما خوب میدانیم بین احساساتِ ساده و بی آلایشِ آن دوره و بلوغ کافی برای اداره یک زندگی فاصله زیادی وجود دارد.
اگر از مخاطبان همیشگی برترینها باشید حتما با چنین مقالههایی آشنا هستید. مقالههایی که عمدتا با یک پرسش از یک جامعه بزرگ ( مانند کاربران ردیت یا اعضای سایت بازفید) آغاز میشود و بررسی پاسخها برای بسیاری از افراد میتواند بسیار سودمند باشد. این مقاله به صورت بخصوص با این پرسش از اعضای سایت بازفید آغاز شد:"آن دسته از اعضای بازفید که نسبتا زود ازدواج کردهاید، از چه موضوعی پشیمان هستید؟"
برخی از موردتوجهترین پاسخها به این پرسش را با هم مرور میکنیم با این امید که بعد از مطالعه این مقاله، قادر به اتخاذ تصمیم درستتری برای آیندهتان باشید.
من بابت این موضوع که ازدواج زودهنگام این امکان را از ما گرفت که شانس آشنایی با هم به عنوان یک انسان بالغ را داشته باشیم، احساس تاسف میکنم. من خیلی زود پس از دبیرستان با هم دبیرستانیم ازدواج کردم در حالی که هر دو هنوز کودک بودیم.
شوهر من به هیچوجه برای حضور در اجتماع به عنوان یک انسان بالغ آماده نبود. خیلی زود پس از ازدواج چشمانم را باز کردم و دیدم برای اداره زندگمان دو شغل سخت دارم در حالیکه شوهرم حقوق من را صرف خرید بازیهای ویدئویی میکرد. تمام اشتباه من این بود که فرض کرده بودم او هم مانند من از کودکی عبور کرده و مطمئنم اگر فقط چند ماه برای ازدواج صبر میکردم، میتوانستم متوجه شوم که او آماده بزرگ شدن نیست."
از طرف کاربر -ToriTC198
من با شوهر سابقم در حالی آشنا شدم که من ۲۲ سال و او ۱۹ سال سن داشت و دو سال بعد وقتی من ۲۴ ساله و او ۲۱ ساله بود ازدواج کردیم. دوسال بعد از ازدواج، ما صاحب یک پسر شدیم و تغییرات رفتاری شوهرم آغاز شد. در طول دوران سخت بارداری شوهرم هیچ توجهی به من و شرایطم نداشت و حتی پس از زایمان هم او مشکلات من مانند افسردگی پس از زایمان را "روشی برای جلب توجه" میدانست. رفتار او همیشه طوری بود که انگار پسرمان فقط فرزند اوست و من نامادریاش هستم.
زمانی که پسرمان ۳ ساله بود ما از هم جدا شدیم و زندگی من از آن روز تا امروز در دادگاهها و موسسات حقوقی گذشته است و با توجه به میل همسر سابقم مبنی بر به اشتراک نگذاشتن پسرمان، روزی نیست که حسرت تصمیمم را نخورم. حسرت اینکه پیش از ازدواج به اندازه کافی با همسر سابقم وقت نگذراندم و نفهمیدم او دقیقا چگونه انسانی است.
از طرف کاربر victoriaf۴۹۷bf۷a۳d
من در ۲۱ سالگی ازدواج کردم چرا که خانوادهای بسیار مذهبی داشتم و تنها راه داشتن تجربه جنسی، ازدواج بود. ما بیشتر از ۱۰ سال به زندگی با هم ادامه دادیم و هرچند که خوشبختانه فرزند فوقالعادهای نصیبمان شد اما هم من و هم شوهرم بیشتر این ۱۰ سال را در حالی گذراندیم که شاد نبودیم.
وقتی من و همسرم به ۳۰ سالگی رسیدیم، کاملا دو انسان متفاوت بودیم، متفاوت از هم و متفاوت از خودمان در ۲۰ سالگی. در این ۱۰ سال ما از هم دور شده بودیم.
ناشناس
من زمانی که ۲۲ سال داشتم ازدواج کردم و حالا که به آن زمان نگاه میکنم میبینیم نه من و نه همسرم آنقدر باتجربه نبودیم که بتوانیم برخی الگوها و عادات رفتاری آسیب زننده را در خود و خانوادههایمان تشخیص دهیم.
مسئله دیگری که دوست دارم بدانید این موضوع است که همسر من با وجود اینکه میدانست در مورد برخی مسائل مهم، نظری مخالف او دارم تصمیم به ازدواج گرفت با این تصور که من فرق خواهم کرد. پیش از ازدواج هرگز سر این مسائل بحث نکردیم و سالها از ازدواجمان گذشته بود وقتی فهمیدم او این تصور را داشته که نظرات من به تدریج شبیه نظرات او خواهد شد.
از طرف کاربر –omegarose
من در ۱۹ سالگی ازدواج کردم و حسرتی در قلبم باقی مانده این است که کاش پیش از ازدواج آنقدر فرصت داشتم که خودم را بشناسم و بفهمم دقیقا که هستم و از زندگی چه میخواهم. من به معنی واقعی کلمه به همراه همسرم بزرگ شدم و برای مدت زیادی با این مسئله کلنجار میرفتم که بدون همسرم دقیقا چه کسی هستم.
از طرف کاربر –ef۰۳
من در ۲۰ سالگی ازدواج کردم ودر ۲۳ سالگی طلاق گرفتم. یکی از سختترین بخشهای این ازدواج برای من این بود که هیچ تصوری از شکل درست و سالم یک رابطه نداشتم و وقتی میشنیدم سالهای اول ازدواج سخت است فکر میکردم برای همه همینطور است.
در آن ۳ سال شبهای زیادی را با گریستن به خواب رفتم و مشکلات روانیام مانند استرس و افسردگی به بالاترین حد ممکن رسیده بود و با اینحال با این امید که همهچیز بهتر خواهد شد، ادامه دادم تا جایی که دیگر ادامه دادن ممکن نبود. با همه اینها با این تجربه به شکل یک شکست کامل نگاه نمیکنم و فکر میکنم باعث شد بسیار سرسختتر شوم.
از طرف کاربر –rougeandrojo
من با همسرم در سال اول دانشگاه آشنا شدم و بعد از چند سال با هم ازدواج کردیم. با توجه به اینکه دانشجو بودن و زندگی در خوابگاه، سالهای باهم بودنِ پیش از ازدواجمان را تحت تاثیر قرار میداد تنها حسرت من زمان کمی بود که به دور از بقیه با هم گذراندیم. من معتقدم همین زمان با هم بودن پیش از ازدواج، مهمترین نقش را در موفقیت یا عدم موفقیت رابطه شما بازی خواهد کرد.
از طرف کاربر –kHandcoc
من در ۲۰ سالگی و بعد از یک سال آشنایی، با همسرم ازدواج کردم. در آن زمان همه اطرافیانم داشتند ازدواج میکردند و انگار فکر میکردم مرحله بعدی برای من هم ازدواج است. در زمان ازدواج هر دو به شدت مذهبی بودیم و قصد داشتیم در ادامه به عنوان میسیونر یا مبلغ مذهبی به کارمان ادامه دهیم.
۵ سال بعد من دیگر آن آدم مذهبی گذشته نبودم و از همسرم که هنوز تفکراتِ مذهبیش را حفظ کرده بود، کیلومترها فاصله داشتم. آن موقع بود که فهمیدم ما دو نفر جدا از مذهب هیچ نقطه مشترکی نداریم و ادامه دادن برای هیچکداممان ممکن نبود.
از طرف کاربر –Dumbledor۱۰۰۰
من در سال ۹۱ دبیرستانم را تمام کردم و در جولایِ همان سال ازدواج کردم. من و هابی(همسرم) در تمام این سالها خوشحال بودیم و اوقات خوبی را با هم گذراندیم اما موضوعی که حسرتش را میخورم بچه دار شدن آن هم به آن زودی بود.
اولین فرزندمان زمانی به دنیا آمد که من ۲۰ سال داشتم و دومی وقتی که ۲۱ ساله بودم. من و هابی در کل صاحب ۶ فرزند شدیم و جالب است بدانید ۳ تا از آنها کلا با من قطع رابطه کردهاند. اگر به گذشته برمیگشتم تنها تغییری که ایجاد میکردم درباره بچهدار شدن بود و حتما اولین فرزندم را خیلی دیرتر به دنیا میآوردم و شاید هم کلا بچهدار نمیشدم.
ناشناس
در حالی این پیام را برایتان مینویسم که قرار است در همین هفته فرم طلاقم را پس از بیش از یک دهه زندگی مشترک امضا کنم. در حال حاضر با تمام وجودم معتقدم بیشتر آدمها در دهه ۲۰ زندگیشان دچار تغییرات فراوانی میشوند وممکن است فردی که قرار است با او در ۲۰ سالگی ازدواج کنی را در ۳۰ سالگی و به دلیل تغییرات فراوانش نشناسی.
ناشناس
نظر شما مخاطبان برترینها چیست؟
پیش از هرچیز ناگفته پیداست که در این مقاله سراغ اشخاصی رفتیم که بابت ازدواج در سن کم حسرتها و پشیمانیهایی داشتند و به هیج وجه فکر نمیکنیم تمام ازدواجها در چنین سنی سرانجام تلخی دارد. نکته بعدی این مسئله است که تمامی نظرهای موجود در مقاله برای افرادیست که در کشورها و فرهنگهای متفاوتی زندگی کردهاند و نظر شما مخاطبان برترینها درباره این مقاله به ما کمک فراوانی خواهد کرد تا دریابیم ازدواج در سنین پایین در کشور خودمان چه شرایطی دارد.
نظر کاربران
منم یکی از همون پشیمونهام که در سن ۲۲ سالگی با همکلاسیم که ده ماه از خودم کوچیکتر بود ازدواج کردم ،به معنی واقعی کلمه بعد از ده سال پشیمانم ،ازدواج زن با مرد کوچکتر از خود ،بعد دوران دانشجویی طرف نه اوضاع مالی درستی داره ،نه سربازی رفته ،غیر از اون اختلاف فرهنگی از دو شهر متفاوت ،و هزاران مشکل دیگه ،که به نظر من تاوانش زن پس میده به معنی واقعی کلمه خرد شدم
پاسخ ها
این برای مردهاست وگرنه زنها از یه سنی به بعد شانس شوهر کردن ندارند.خود دانید
کسانیکه سن بالا هم ازدواج کردن پشیمونن خودت و بخاطرش سرزنش نکن کاش من سن شما ازدواج میکردم
مهمترین مسئله اینه که کی به شناخت کاملی از خودمان میرسیم، و بدونیم کی هستیمف چی میخواهیم و قراره چه کار کنیم.
سلام
بستگی به طرفین و عقایدشون داره و یک طرفه نمیشه قضاوت کرد
ده ماه کوچیکتر باشی میشه کوچیکتر؟ من مطمئنم اینو یه مرد نوشته وگرنه مردها به زنی که سه سال هم از خودشون کوچیکتر باشه میگن هم سن
اینجا در مورد زود ازدواج کردن نوشتند نه در مورد تفاوت سنی زوج.تو که مشکلت مالیه لابد اگه با پیرمرد ازدواج کرده بودی الان راضی بودی!
هر کس به درستی خودش را بشناسد در انتخاب و هدایت زندگی کمتر دچار مشکل میشه
ربطی به اختلاف سنی نداره باید شناخت کافی داشت
پاسخ ها
بنظر من آدم برای ازدواج باید علاوه بر بلوغ جسمی به بلوغ فکری و اجتماعی هم برسه تا آمادگی لازم رو داشته باشه
بنظرم تو هر دوره ای از زندگی، انسان وقتی آگاهیش از خودش و محیط پیرامونش بیشتر میشه ، نسبت به اتفاقات سالهای گذشته در سنین مختلف احساس رضایت نداره...
هم تو ازدواج
هم در تحصیل
هم در شغل و خیلی چیزای دیگه...
بنظرم تا حدودی این قضیه طبیعیه!
من تو سال ۸۱ در حالی که ۲۱ سال داشتم ازدواج کردم و الان تو ۴۰ سالگی برخی از مسائل مربوط به زندگی و زناشویی رو متوجه میشم بطوریکه تو ۲۰ سال پیش کاملا یه آدم احساسی و حساس و خام و ناآگاهی بودم!
که این آگاهی در سن ۴۰ سالگی با تجربه شخصیم بدست اومد نه با چیزای دیگه...
در مجموع من ازدواج زیر ۲۵ سال برای پسر و زیر ۲۲ سال برای دختر را اصلا مناسب نمیدانم.
سلام من ۱۶سالم بود که ازدواج کردم با مردی که ۱۰سال از من بزرگتر بود .حق انتخاب نداشتم حق نظر دادن نداشتم حتی برای کوچکترین کار شخصی خودم ۱۷سالگی مادر شدم و سوختم و ساختم الان خیلی پشیمان هستم کاش بیشتر در خانه پدری بودم جوانی میکردم من درست در ۱۶سالگی پیر شدم
۱۶سالگی ازدواج کردم برای رهایی ازیه پدرظالم درحق مادرم وبچه ها.اشتباه محض بایدمیماندم درس میخواندم تحقیرپدرتحمل میکردم ولی امکان داشت دست به جنایت بزنم...
خودم سن 26سالگی با دخترعمویم ازدواج کردم و چون از لحاظ مالی، فرهنگی در یک سطح هستیم و اینکه همدیگر را خوب می شناختیم خداراشکر بعد از 13سال و دو فرزند زندگی بسیار شیرین و بی دردسری داریم، همیشه مشکلات را با احترام مطرح و حل می کنیم، در بدترین شرایط به یکدیگر بی احترامی نمی کنیم
ای کاش با عقل کامل ازدواج می کردیم نه از روی احساسات...
و منی که سیزده سالگی عقد کردم و حسرت همه چیز حتی کودکی و یه زندگی نرمال تو دلم موند.....
ما زمانی ازدواج کردیم که من 22 سالم بود و خانومم 18 سالش الان 20 سال میگذره و اونچه که باعث ماندگاری این ازدواج شد پختگی و طرز فکر همسرم بود که باعث پیشرفت من و پختگی تجربی منم شد ممنونم ازت همسر بی نظیرم
تازه اینا تو سن ۲۰ ۲۲ نهایتا تو سن ۱۹ سالگی بوده اینجا ۱۳ ۱۴ ۱۵ هم ازدواج میکنن -_-
من ۳۰سالمه و نه ساله که ازدواج کردم با وجود اینکه اختلاف نظر هم داشتیم اما الان به نقطه عطف زندگیمون رسیدیم و خیلی راضیم که زود ازدواج کردم چون باعث پیشرفتمون شد و البته بهترین تصمیممون این بود که بچه دار نشدیم والان خیلی آرامش داریم
من 22 سالگی ازدواج کردم الان 34 سال سنم هست... خانمم 19 سالش بود... اوایل ناراحت بودیم ولی الان بعد گذشت 12 سال عشق ما هر روز بیشتر و بیشتر میشه... وقتی با اون سن کمت مسوولیت خانواده گردنت هست فشار زیاده ولی الان میفهمم خداروشکر زود ازدواج کردم
من درسن ۱۸سالگی نامزدبودم ۲۰سالگی ازدواج و۲۲سالگی بچه دارشدم شوهرم همسرخوبی بودبرایم،امابعداز۱۰سال متوجه شدم که اصلانمیشناسمش کاش قانون هاسخت گیری بیشتری برای مردان وزنان هوسبازدرنظرمیگرفت تازندگی ماایرانی هاسخت نبودبه راحتی آب خوردن گذشت میکنندگرانی=خیانت،افسردگی،جدایی
دلم تنگه اون روزهایی هست که بدون دغدغه می خندیدم😔
منم پانزده سال سن داشتم ازدواج کردم شوهرم بی احساسی بوده هنوز دارم غصه می خورم خدا برای هیچ کس نیاره
ازدواج درسن کم بزرگترین اشتباهی هست که یه انسان می تونه مرتکب بشه
جالبه ،همشون خانم هستند
احسنت، خیلی ها هم هستن که پشیمونن از اینکه چرا دیر ازدواج کردن، بستگی به عقل وشعور طرفین داره
من 22 سالگی ازدواج کردم و خیلی چیزها رو بعد از ازدواج با شرایط سخت تجربه کردم.. همسرم 29 سالش بود خواهر که نداشت با هیچ دختری هم ارتباط نداشت.بلد نبود با یک زن چه رفتاری داشته باشه منم تجربه نداشتم فکر میکردم همه مردها همینن..روز به روز افسرده تر شدم و حالا که 20 سال گذشته و فقط به خاطر پسرم باهاش زندگی میکنم و همیشه میگم منو از بهشت خونه پدری انداختی توی جهنم بی پایان
ازدواج بدون شناخت کاملاً اشتباهه.. و ازدواج زودهنگام خیلی حسرتا به دل میذاره.. حسرت جوونی کردن و خوش گذراندن بدون دغدغه با دوستان و...
عزیزان، زندگی مشترک ساختنیه نه یافتنی! هیچ دو نفری تو دنیا مثل هم نیستن و هیچکس بدون مشکل نیست، فقط اراده و خواستنه که میتونه زندگی مشترک رو شیرین کنه... اینکه بتونین خط قرمز هاتون (با تعداد انگشت شمار نه زیاد) رو درنظر بگیرین و علاقه ظاهری کافی به طرف مقابلتون داشته باشین، بقیه زندگی خوب رو فقط باید بسازیم و خودمون ایجاد کنیم! مسلمه که هر چی سن دو طرف پایین تر باشه انعطافشون بیشتره و بهتر و سریعتر باهمدیگه مطابقت پیدا میکنن...
من شونزدهسالگی ازدواج کردم و الان بیستودو سالمه و دوتا بچه دارم.
باید بگم دقیقا شش ساله که دارم زجر میکشم و حسرت میخورم ولی هیچ راه چاره و نجاتی نیست و این در حالیه که همسرم آدم خیلی خوب و مهربونیه. اما تفاوتهای بیش از حد و اجباریبودن ازدواجمون من رو خرد کرده متاسفانه. کاش پدر و مادرها این کار رو با بچههاشون نکنن...
زنان تحت هر حالتی فکر میکنن ضرر کردن و مرد نفع برده . تحت هر حالتی توهم میزنن فرشته هستن و مرد دیو و دراکولا . البته اصرار هم دارن که حتما ازدواج کنن . ما با این اخلاقشون آشناییم ولی خب جدی نگرفتن این اخلاق موجب شده که ضررهای فراوانی کنیم.
بله در ایران ازدواج در سن 15 ساله اه اه ولی ازدواج یا رابطه 70 ساله با 20-30 ساله در خارج به به . 15 ساله نمیفهمه ولی 20 ساله که با 70 ساله است میفهمه و مشکل روانی هم نداره و به به . بعد ناراحتن که چرا بهشون میگن غربزده .
خدا رو شکر که در مورد بچه دار نشدن عقل داشتید
بله مرد دو شیفت یعنی 16 ساعت کار کنه که بتونه خرجی رو بده و وقتی میاد خونه جسدش بیاد و سر سفره خوابش ببره و زنان که در منزل هستن طلب کار باشن که چرا خوب وقت و انرژی نمیزاره و بی احساسه و احیانا بگن خب دیگه حقمه خیانت کنم
اکثرا خانمها فرصت دارن که طلب کار باشن . مرد باید دنبال نون باشه و الا خودش و زنش و بچه اش از گرسنگی مردن و وقت نمیکنه مظلوم نمایی کنه. اگر بر عکس بود مردان هم طلب کار میشدن و مظلوم نمایی میکردن
خب شما هم شوهر و هم بهشت پدری رو نمیتونی داشته باشی . ازدواج قبول فشار مسئولیته. باز هم خوبه که دختران بهشت پدری دارن ، پسران که باید کار کنن و مسئولیت قبول کنن.
منم در سن ۱۶ سالگی با مردی ۲۶ ساله ازدواج کردم الان ۴۰ سال از ازدواجمون میگذره ، الان زنی هستم خسته و دلمرده .
من بعنوان یه مرد سه سال از همسرم کوچکتر هستم.۱۶ ساله ازدواج کردیم و سه تا بچه داریم.نمیگم همیشه گل و بلبل بوده.ما هم مثل بقیه بحث و دعوا و قهر داشتیم و مدیریتش کردیم.الانم از زندگیم رازی هستم.
من ۲۲ سالم بود و همسرم ۲۳ سال الان ۱۸ ساله ازدواج کردیم فراز و فرودهای زیادی رو تجربه کردیم تلخی روزگار و چشیدیم ولی هرگز پشیمون نشدیم چون عاشق و وفادار به هم هستیم فقط حسرتم اینه کاش زودتر بچه دار میشدم یه پسر داریم که به زندگی و تعهد ما بیشتر معنا داد باید صبور بود با تمام تلخی روزگار
از روی عقده و حرص دل میگی
من 13 سالگی ازدواج کردم وقتی 15 سال داشتم مادر شدم و دومین فرزندم هم در 19 سالگیم بدنیا اومد ولی خیلی از این ازدواج پشیمانم و چندین ساله که میسوزم و میسازم در ضمن اختلاف سن من و همسرم 10 سال است.
و منم یکی دیگه از پشیمون ها اینا که خیلی سنشون خوب بوده من فقط سیزده سال دارم و هروقت هم معترض میشم مادرم میگه همکلاسی های تو هم ازدواج کردن مگه تو بااونا چه فرقی داشتی
هر وقت پول داشتی ازدواج کن از قدیم گفتن پول حلال مشکلاته
توروخدا فاصله سنی فراموش نکنید.خیلی بده.اصلا مزخرف میگن که مرد ۷ یا ۸ یا ۱۰ سال از زن بزرگتر باشه بهتره.چرنده.اینجوری زن و مرد هم نمیفهمن
شرطهای مهم ازدواج شناخت کافی تناسب زوجین و ضعییت اقتصادی مناسب برای اداره زندگی ست که باعث تدوام آن میشود .
اصلاً اینطور نیست من وهمسرم بی نهایت همدیگه رو دوست داریم مشکل مالی نداریم و منظورم از تلخی روزگار همسایه های بیشعور بود وگرنه زندگی عاشقانه و رمانتیک داریم به کوری چشم حسود
آفرین ...انشاالله همیشه خوب و خوش باشین
وقتی شوهرت خوبه و دوتا بچه سالم داری پس خدا رو شکر کن
خیلیم کوچیک نبوده یه سالم نیست حتا
چرا خب
راضی