۱۲۰۴۶۵۲
۱۰ نظر
۷۸۸۱
۱۰ نظر
۷۸۸۱
پ

آزادی این زن پایان خوشی داشت

این مطلب رشته‌توئیتی از یک کاربر به نام «Farid» است که قصه پرهیاهوی آزادی یکی از اهالی کره‌شمالی را از بند کمونیسم روایت می‌کند.

برترین‌ها: این مطلب رشته‌توئیتی از یک کاربر به نام «Farid» است که قصه پرهیاهوی آزادی یکی از اهالی کره‌شمالی را از بند کمونیسم روایت می‌کند.

آزادی این زن پایان خوشی داشت

در این روایت آمده است:

⁣تقریبا فرار از کره شمالی غیرممکنه چون یا کشته می‌شی یا سر از اردوگاههای کار اجباری در میاری. اما زنی از اهالی کره تصمیمش رو گرفته بود. برای سالها رویای فرار رو در سر داشت و عزمش جزم بود. اما نقشه اونطوری که می‌خواست پیش نرفت.

⁣برای حدود دو دهه، یک شبکه‌ی زیرزمینی در کره شمالی به هزاران نفر کمک کرده که از کشور خارج بشن. شبکه‌ای متشکل از افراد داوطلب که آدم‌ها رو اول به چین می‌برن، سپس با طی کردن هزاران کیلومتر و عبور از چند کشور، اونا رو به کره جنوبی می‌رسونن. کاری طاقت‌فرسا و بسیار سخت.

⁣هنگام کار روزانه، مردی پچ‌پچ‌ کنان بهش گفت که اگه میخوای من میتونم از کشور خارجت کنم. بهش گفتن ما میتونیم ببریمت چین، اونجا یه شغل برات دست و پا کنیم و پس از یکی دو سال با پولش می‌تونی بری کره جنوبی.

آزادی این زن پایان خوشی داشت

⁣سال ۲۰۱۲ بود و این زن متاهل، یک بچه هم داشت. از این پیشنهاد استقبال کرد و ریسک مرگ یا اردوگاه کار اجباری رو پذیرفت و با خودش گفت :«با پولی که تو چین جمع می‌کنم، می‌تونم بعدا بچه‌م رو هم بیارم پیش خودم و با هم بریم کره جنوبی». از شوهرش متنفر بود. از همه چیز متنفر بود.

⁣جایی که این زن زندگی میکرد نزدیک به مرز چین بود. مرز به شدت امنیتی بود. شبانه باید با پای پیاده ده‌ها کیلومتر رو طی میکردن تا از مرز رد بشن. به قاچاقچی‌ها اطمینان کرد. مسیر سخت و ناهموار و پر از استرس رو رد کردن. اما وقتی داخل خاک چین شدن با حقیقت ناگواری روبرو شد.

⁣اون قاچاقچیا در اصل دلالانی بودن که زن‌ها رو از کره شمالی قاچاق می‌کردن به چین و اونجا میفروختن. چین برای سالها قانونی داشت به اسم قانون «تک فرزند» و خانواده‌ها حق نداشتن بیشتر از یک فرزند داشته باشن. از این رو، خانواده‌ها از سر ناچاری، جنین‌های دختر رو می‌کشتن و پسرها رو نگه می‌داشتن.

⁣این قانون باعث ناترازی جنسیت در چین شد و جمعیت مردان به شدت بالا رفت. میلیون‌ها مردی که بدون پارتنر مونده بودن و تو خواب هم نمی‌دیدن روزی با زنی باشن. از این رو برخی شهرها رو آورده بودن به خریدن زن‌های کره شمالی از همین راه قاچاق. این زن هم ناخواسته وارد این بازی شد.

⁣در جایی که این زن‌ها خرید و فروش می‌شدن، این زن بیچاره رو نشوندن برای تعیین قیمت. پس از چک و چانه‌ی زیاد، یک کشاورز فقیر چینی این زن رو با قیمت ۸۰۰ دلار خرید. حالا این زن نه زبان بلد بود نه اصلا می‌فهمید جریان چیه. هرکس که میومد دستشو می‌گرفت باهاش میرفت.

⁣اما چی شد که داستان به اینجا کشید؟ چرا این زن فرار کرد و چرا می‌خواست این مسیر هزاران کیلومتری رو با دست خالی خودش رو برسونه به کره جنوبی؟

⁣زن قصه‌ی ما که متولد اواسط دهه‌ی ۷۰ میلادی بود، از زندگی‌اش ناراضی بود. در دهه‌ی ۹۰ از قحطی شدید کره جون سالم به در برد. در اون قحطی شدید مردم رو آوردن به خوردن حشرات، قورباغه و هرچی دستشون رو می‌گرفت. میلیون‌ها نفر کشته شدن. اگر هم کسی غر میزد، سر از گولاک‌های مخوف در میاورد.

⁣اما در نوجوونی بچه زرنگی بود. شهرشون نزدیک به مرز چین بود در یک منطقه کوهستانی. اون موقع‌ها مردم یاد گرفته بودن که یه رودخونه‌ای رو شنا کنن و برن تو دل جنگل‌ها به امید یافتن غذا و اواسط دهه ۲۰۰۰ بود که تو این کار حرفه‌ای شده بود و تقریبا مشکل گشنگی نداشت.

⁣اما جدا از پیدا کردن غذا، بعضی وقتا چیزهایی هم از خارج به داخل قاچاق میشد از جمله دی‌وی‌دی‌هایی از اپراهای اجرا شده در کره جنوبی. به مردمان کره شمالی گفته بودن که مردمان کره جنوبی آدم‌هایی مفلوک و بدبخت هستن که زیر چکمه‌های امپریالیسم آمریکا زندگی حقیرانه‌ای دارن.

آزادی این زن پایان خوشی داشت

اما دیدن این دی‌وی‌دی‌ها خبر از دنیای دیگری می‌داد که هیچ چیزش شبیه به این کشور الگوبرداری شده از شوروی نداشت. اما چیزی که بیشتر توجهش رو جلب کرد، داستان‌های عاشقانه بود. در کره شمالی همه عاشق فرد اول کشور هستن، اما تو کره جنوبی ظاهرا عشق فردی مقدم بود بر همه چی.

⁣تو تخیلاتش می‌دید که ظاهرا دنیایی وجود داره که میشه توش آزادانه عاشق بود. بدون اینکه از کسی بترسی و بدون هیچ اجباری. این دی‌وی‌دی‌ها ذهنیتش رو از دنیای خارج عوض کرد. اما شوهری داشت که دست بزن داشت و بچه‌ای که باید بزرگش می‌کرد.

⁣با وجود اینکه با فروش گیاهان دارویی قاچاق شده از کوههای اطراف، زندگی نسبتا خوبی داشت اما از کار اجباری دولتی هم خسته شده بود؛ در طول هفته روزهایی رو مجبور بود بود خیابان‌ها رو پاک کنه و همزمان حفظ ظاهر  کنه از اینکه عاشق مملکت و رهبران قهرمان کره شمالیه.

⁣اینطور بود که پیشنهاد اون دلال رو پذیرفته بود به امید رفتن به دنیای آزاد اما تیرش به سنگ خورده بود و حالا در دهاتی در چین گیر کرده بود. در چین، صبح تا شبش با کشاورزی و کار خونه پر می‌شد. تا دو سال اول در چین زبان ماندرین بلد نبود و با حرکات دست منظورش رو می‌فهموند.

⁣البته از اینکه شوهر جدیدش کتکش نمی‌زد کمی خیالش راحت بود چون می‌دید بقیه زنهای خریداری شده در منطقه هر روز از شوهراشون کتک می‌خورن. از کشاورز چینی بچه دار شد و طی سه سال اول دو تا بچه آورد. اینها همه جزء وظایفش بود.

⁣اما به شدت از محیط خفقان‌آور و زندان‌مانند اونجا بدش میومد. خانواده همسر جدیدش هم به شدت پیگیرش بودن که مبادا فرار کنه یا با بقیه زنهای کره‌ای بخواد صحبت کنه. همین باعث شد که در چند سال اول زندگی در چین وضعیت زندگی‌ در اسارت رو بدتر از کره دید. افسرده شد.

⁣با وجود اینکه خانواده همسرش به شدت ایزوله‌ش کرده بودن، اما این زن‌های کره‌ای تونستن به مرور زمان راههای رو برای تماس با همدیگه پیدا کنن. چهار سال از اسارتشون در چین گذشته بود و ۶ زن کره‌ای در اون منطقه وجود داشتن. اینا با هم سعی می‌کردن با همفکری راه فراری رو به سمت کره جنوبی پیدا کنن.

⁣اون زنای دیگه می‌گفتن که آدم‌هایی هستن که در قبال چند هزار دلار، می‌تونن ما رو ببرن به کره جنوبی اما طبیعتا ریسک بزرگی بود از اونجایی که یک بار بهشون خیانت بزرگی شده بود. اما سال ۲۰۱۶ دو تا از زن‌ها این ریسک رو پذیرفتن و با قاچاقچیا رفتن به سمت سئول.

⁣پس از چند ماه بی‌خبری، خبر رسیدنشون به سئول به گوش زن داستان ما رسید. اون زنها از سئول سعی کردن با دهاتشون در چین تماس بگیرن و بالاخص خواستن باهاش صحبت کنن. یکی از افرادی که اونا رو برده بود برگشته بود به چین و دزدکی یه تلفن همراه بهش داد. زنها گفتن توام بیا.

⁣اما پولی نداشت. این موضوع رو به اون آقایون گفت اونا هم گفتن شاید بتونیم از طریق خیریه پولی برات جمع کنیم. چند ماه گذشت و اونا برگشتن. گفتن اسمت تو «سازمان زیرزمینی مخفی» کره شمالی در اومده و تو رو به رایگان میبرن کره و پولش رو یه خیر دیگه می‌پردازه.

⁣معمولا این کار سازمان ملل هست که مهاجرای کره شمالی رو به سلامت به مقصدشون برسونه اما چون چین به این افراد برچسب «مهاجران اقتصادی» می‌زنه، سازمان ملل کاری ازش بر نمیاد و ازینرو داوطلبانی که زیرزمینی کار می‌کنن این مهم رو بر عهده می‌گیرن.

⁣اواخر سال ۲۰۱۷، تقریبا پنج سال از اسارت این زن می‌گذشت که شوهرش برای سفری به خارج از روستا رفت. همراه با دو تا بچه‌ش و پنج زن کره‌ای دیگر فرصت رو غنیمت شمرد و از روستا خارج شد. برای بار دوم دل به دریا زد به امید اینکه اینبار بتونه به کره جنوبی برسه.

⁣این قاچاقچیا این‌بار لباسهای رسمی و شیک و پیکی به این زنها دادن که چهره‌ی مشابهی با دیگر چینی‌های مرفه داشته باشن. کارت هویت براشون ساختن که بتونن به راحتی از سیستم نظارتی هوشمند چین در ایستگاههای قطار و دیگر جاها به راحتی عبور کنن.

⁣برای هفته‌ی اول سفرشون کامل در یک سری کیسه خواب بودن در اتوبوس‌هایی که میشه توشون خوابید. فقط گهگاهی یه سری بلند می‌کردن تا ببینن هوا روشنه یا تاریک. هودی رو سرشون می‌کشیدن تا با ماموران بلیت هم‌صحبت نشن و یکی از قاچاقچیا کار رتق و فتق امور رو دست گرفته بود.

⁣در طول مسیر هر وقت به شهر جدیدی می‌رسیدن، یک سری افراد دیگه به سرعت اونا رو در خانه‌های امن از پیش تعیین شده‌ای می‌بردن. اون شخص خیری که اینها رو نجات می‌داد دائم با گوشی جویای حالشون بود. هزاران کیلومتر تو راه بودن تا تونستن به مرز لائوس برسن.

⁣ظاهرا مسیر قدیمی امنیتی شده بود و مجبور بودن از مسیر جدیدی این زن‌ها رو عبور بدن. تصمیم بر این شد اول این زن‌ها رو از مرز چین به ویتنام برسونن، سپس به کامبوج برن و اونا رو تحویل سفارت کره جنوبی بدن. اون موقع اوضاع خطری بود و حدود ۱۵۰۰ نفر از این مهاجرا رو بازداشت کرده بودن.

⁣هم دولت چین و هم کره شمالی به این راه زیرزمینی پی برده بودن و تمامی نقاط اتصال اونها رو یکی پس از دیگری داشتن قطع می‌کردن. همین باعث می‌شد که این راه بشردوستانه بسته بشه. این مسیر تا پایان سال ۲۰۱۸ حدود ۵۰۰۰ کره‌ای رو به سلامت رسونده بود به همسایه جنوبی.

آزادی این زن پایان خوشی داشت

⁣این زن‌ها با گروه محافظشون به مرز ویتنام و کامبوج رسیدن. مرز زمینی که سربازهای زیادی اونجا حضور داشتن. ترس و وحشت بود که از چهره‌شون می‌بارید و اینجا دیگه قدم آخر بود. یا بازداشت می‌شدن و آرزوی آزادی در اونها می‌مرد یا اینکه عبور می‌کردن و به دنیای آزاد می‌رسیدن.

⁣وقتی از دور دیدن که سربازهای مرز ویتنام با حرکات بدنی تمایل به دریافت رشوه دارن، کمی خیالشون راحت شد. رشوه‌ای داده شد و از مرز گذشتن. بالاخره از چین خارج شد. بعد از چندین هفته در سفر. بالاخره از مرز چین عبور کرد و پا در ویتنام گذاشت.

⁣شبانه با موتور سیکلت به جنوب ویتنام رسیدن، و سوار بر همون موتورها از ویتنام وارد خاک کامبوج شدند. از طریق یک کشیش واسط تونستن سربازهای مرزی کامبوج رو هم دور بزنن و بالاخره تونستن وارد سفارت کره جنوبی برسن. به محض ورود فوری شهروندی کره بهشون اعطا شد.

⁣اون شب این زن شاید برای اولین بار در طول عمرش تونسته بود راحت بخوابه. کره جنوبی این فراری‌ها رو راحت پذیرش و ازشون محافظت می‌کنه. زن خسته بود؛ دو تا بچه‌هاشو بغل کرد و همونجا در سفارت به خواب رفت. بالاخره تونسته بود با پافشاری و جسارتش خودش رو نجات بده.

⁣تقریبا دو ماهی در سفارت کره جنوبی در کامبوج موند تا کارهای اداریش انجام بشه، سپس با اولین پرواز به سئول منتقل شد. اینجا بود که انگار به شهر آدم فضایی‌ها وارد شده بود. سیستم‌های قطاری پیشرفته، شهرهای پر از تبلیغات، دنیایی عجیب و غریب که انتظارش رو نداشت.

⁣هرچند که خو گرفتن به این دنیای جدید براش سخت بود، اما آرزو داشت که بتونه به نحوی اون بچه‌ی دیگرش رو هم کنار خودش بیاره. یکی از بنیانگذاران این راه زیرزمینی شخصیه به اسم مستعار Stephen Kim که ازش به عنوان اسکار شیندلر کره شمالی یاد می‌کنن که تونسته طی سالیان، هزاران نفر کره‌ای رو با کمک داوطلبان بسیاری از اون کشور خارج کنه. این گزارش ترجمه‌ای بود از مقاله‌ی زیر که بخش بزرگیش به زندگی Stephen Kim می‌پردازه که من چیزی ازش ننوشتم.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • ناشناس

    بسیاردردناک که انسان، انسان رابه روش‌های مغتلف اسارت می‌گیرد وآزادی راازآدمی می‌گیرند،

  • ناشناس

    مثل خودمونن

  • ناشناس

    کره شمالی روسیه چین ایران مثل هم

  • ناشناس

    کشورای روی مخ همیشه مشکل دار

  • ناشناس

    چقدر داستانش آشناس

  • ناشناس

    این فرید از معدود آدمهای توئتر هست که واقعا مطالب خوب میذاره

  • ناشناس

    من سرنوشت چندین نفر از این فراریان رو خوندم،اونایی که جوانترند راحت تر سختی های گذشته رو فراموش میکنند و جذب جامعه جدید میشن،اما میانسالها اکثرا دچار بحرانهای روانی میشن که حاصل سالها زندگی درخفقان و سختی بوده و جذب شدن در جامعه جدید براشون راحت نیست

  • ناشناس

    کتابی با نام زنی باهفت اسم خوندم اونم از کره شمالی فرار کرده بود بسیار جالب بود زنده باد ازادی

  • Achilles lomomba!!!

    ای لعنت به روحت مارکس،صد ساله دنیا رو گرفتار کردی

  • ناشناس

    فكر نمي كردم از ايراني بدبخت ترم داشته باشيم

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج