عاداتی که زندانیان سابق را تنها نمیگذارد
مانند تمام مقالههای این سبکی داستان این مقاله هم از یک پرسش آغاز شد. کاربر u/KimJohnChilled از بقیه کاربران ردیت پرسید: کاربران ردیت که سابقه حضور در زندان را دارید، ترکِ کدام عادتِ دورانِ حبس به زمان بیشتری نیاز داشت و سختتر بود؟
برترینها - آرمان رمضانی : مانند تمام مقالههای این سبکی داستان این مقاله هم از یک پرسش آغاز شد. کاربر u/KimJohnChilled از بقیه کاربران ردیت پرسید: کاربران ردیت که سابقه حضور در زندان را دارید، ترکِ کدام عادتِ دورانِ حبس به زمان بیشتری نیاز داشت و سختتر بود؟ پاسخهای کاربران به این پرسش آنقدر جالب و در عین حال تعجبآور بود که ترجیح میدهم مقدمه مطلب را طولانیتر نکنم و با هم بخش کوچکی از زندگی این افراد را مرور میکنیم.
متعجب شدن از دیدن اشیای تیز و خطرناک
برداشت بدی نکنید، اما با وجود اینکه هیچ قصدی برای استفاده از آن اشیا وجود ندارد، اما هنوز باعث تعجبم میشود و البته احتمالا باور نمیکنید چه چیزهای رایجی برای یک زندانی سابق عجیب است. یادم میآید تا سالها پس از آزاد شدن هنوز وقتی فردی میخواست در آشپزخانه یک چاقو به من بدهد تمام بدنم یخ میکرد. با این وجود، اما دیدن شیشه و آینههای واقعی در دستشوییها بیشترین تعجب را برایم در پی داشت. با گذشت این همه سال از آزاد شدنم به هر اتاقی وارد میشوم مغزم ناخودآگاه بررسی میکند از کدام اشیا میتوان به عنوان سلاح استفاده کرد. از طرف کاربر _u/skishkitteh
جمع کردن سیگار
حدود چند ماه زمان احتیاج داشتم تا پس از آزادی از این عادت دست بکشم. با وجود اینکه سیگاری نیستم، اما تا چند ماه پس از آزاد شدن هنوز اگر کسی به من سیگار تعارف میکرد بدون فکر میگرفتم و پنهانش میکردم. داخل زندان نخهای سیگار مثل پول رایج عمل میکند و تغییر این نگاه برای من چند ماه زمان برد. از طرف کاربر _u/interchangeable-bot
احتکار اجناس بهداشتی مانند دستمال توالت یا نوار بهداشتی
باور بکنید یا نه هنوز بعد از گذشت سالها از دوران محکومیتم گاهی ناخودآگاه دستمال توالت میدزدم یا وقتی به دلیلی به زیر تختم نگاه میکنم میبینم بدون اینکه متوجه شوم دهها لوله دستمال توالت آن زیر جمع کردهام. مهم نیست در چه نوع زندانی وقت گذراندهاید، در همه آنها وسایل و کالاهای مربوط به بهداشت فردی حکم طلا را داشت. از طرف کاربر _u/tentosamo
به عنوان زنی که سابقه محکومیت دارم باید بگویم همین قضیه با شدت بیشتری در زندانهای زنان برای اجناسی مانند نوار بهداشتی وجود دارد. در آنجا هیچوقت مقدار ثابت و محدودی که به شما تعلق میگرفت به اندازه نیازتان نبود و علاوه بر آن همین مقدار محدود هم به زندانیانِ سلولهای انفرادی یا زندانیانی که باید تنبیه میشدند تعلق نمیگرفت. برای من به شخصه در یک سال اول آزاد شدنم بسیار عادی بود که نوار بهداشتی و دستمال توالت در جاهای متفاوتی از خانه پنهان کنم. از طرف کاربر _u/feiticeirsrose
هر روز بیدار شدن راس ساعت ۵
من به مدت زیادی زمان احتیاج داشتم تا برای اولین بار پس از آزاد شدنم بتوانم تا ساعت ۶ صبح بخوابم و یادم هست که حتی یک دقیقه خوابیدن بعد از ساعت ۵ به من احساس گناهکار بودن میداد. البته هنوز هم نمیتوانم بعد از ساعت ۶ صبح بخوابم و همین عادت باعث شده هیچ وقت دیر سر کار حاضر نشوم.از طرف کاربر _u/ [Deleted]
بلعیدن غذا با سرعتی باورنکردنی
یادم میآید سالها پیش کارمندی داشتم که برخلاف بقیه که باید به زور از سالن غذاخوری به سر کارشان برمیگشتند، به طرز عجیبی به زمان کمی برای خوردن غذا احتیاج داشت. یادم میآید یکبار یک چیزبرگر و یک بشقاب سیب زمینی سرخ کرده را در کمتر از ۲ دقیقه خورد. بالاخره یک بار درباره این موضوع با او حرف زدم و به من گفت: "من ۱۰ سال از عمرم را در یک زندان فدرال گذراندم و در آنجا کل زمان خوردن غذا در هر وعده برای هر زندانی ۱۰ دقیقه بود و تازه بخشی از این زمان صرف ایستادن در صف و گرفتن غذا میشد. اگر دریافت و خوردن غذا بیش از ۱۰ دقیقه زمان میگرفت علاوه بر از دست دادن وعده بعدی، توجه افراد خطرناکی را جلب میکردی".از طرف کاربر _u/NoBSforGma
پشت به دیوار ایستادن و زیر نظر داشتن راههای ورود و خروج
من یک دوست صمیمی دارم که چند سالی زندانی بود و خودم هیچوقت چنین تجربهای نداشتم. تقریبا از همان روزی که دوستِ من آزاد شد متوجه تغییرات رفتاریاش شدم. مهم نبود کجا هستیم و چقدر همهجا امن و امان است، دوست من باید پشت به دیوار میایستاد و اگر مقدور نبود و مجبور میشد پشت به دیگران بایستد میتوانستم بهوضوح بالا رفتن سطح استرسش را متوجه شوم. عادتهای دیگری که دوستِ من به چندسال زمان برای تغییرشان نیاز داشت زیر نظر گرفتن راههای ورودی و خروجی یک مکان و البته زیر نظر داشتن همه افراد حاضر در هر اتاقی بود و او ناخواسته افراد حاضر در اتاق را بررسی میکرد و آنهایی که توانایی فیزیکیِ آسیب زدن به او را داشتند را مدام تحت نظر داشت. یادم هست وقتی حتی در خانه پدریاش و در بین نزدیکترین اقوامش بود تا مدتها همینگونه رفتار میکرد و کافی بود فردی (حتی برادر خودش) با جثهای بزرگ وارد اتاق شود، دوست من ناخودآگاه دستهایش مشت میشد و سختتر نفس میکشید.از طرف کاربر _u/SherbetMalargus
اجازه گرفتن برای استفاده از سرویس بهداشتی
کمی پیشتر تصمیم گرفتم یک فرد سابقهدار را برای کمک در مغازهام استخدام کنم. این فرد یک انسانِ واقعی بود و خیلی زود بهطور کامل به او اعتماد پیدا کردم، ولی یادم هست که همیشه یک عادت رفتاری عجیبش خلقم را تنگ میکرد. با اینکه برای انجام کارها یا استراحت به اجازه من احتیاج نداشت، اما همیشه برای استفاده از دستشویی با صدای بلند از من اجازه میگرفت و وقتی در نهایت در این باره حرف زدیم به من گفت این عادت از دوران زندان چنان در وجودش ریشه دوانده است که گاهی بدون اجازه گرفتن نمیتواند کارش را در دستشویی به انجام برساند و یادم هست که باخبر شدن از این حجم از قدرتِ عادت حسابی شگفتزدهام کرد.از طرف کاربر _u/MountainLizard
اعتماد نکردن به آدمها
سالها قبل یکی از رفقایم از زندان آزاد شد و یادم هست چیزی که درباره او نظرم را جلب میکرد ناتوانی در اعتماد کردن به دیگران بود. یادم هست به من میگفت:" در زندان هیچکس با بقیه مهربان نیست و لطف و بخشش آنجا بیمعنی است. در زندان اگر کسی با تو مهربان بود باید بدانی که نیتِ پنهانی دارد و به نوعی قصد استفاده از تو برای رسیدن به هدفش را دارد. " هنوز بعد از گذشت سالها اگر فردی از سر مهربانی در خیابان به دوستم پیشنهاد کمک بدهد باید دخالت کنم و به سرعت او را از آن موقعیت دور کنم.از طرف کاربر _u/ehamo
ناخودآگاه گاردِ دعوا گرفتن پس از شنیدن ناسزا یا فریاد
سالهای از روزهای محکومیتم میگذرد و با خواندن سوال شما به یاد این رفتارم افتادم. در این سالهای آزادیام هیچوقت با کسی دعوای فیزیکی نکردم و در کل آدم خشنی نیستم، اما هنوز اگر کسی حتی به شوخی به من یا دیگری فحشی بدهد و یا حتی اگر صدای فریادی بشنوم بدون فکر با مشتهایشم از صورت و گردنم دفاع میکنم و در کسری از ثانیه تمام سلاحهای احتمالی موجود در آن محل را شناسایی میکنم.از طرف کاربر _u/hurv
غذا خوردن فقط در زمانهای مشخص و از پیش تعیین شده
یادم هست در روزهای ابتدایی آزاد شدنم حتی برای خودم خندهدار بود و برای تغییر این رفتار به ماهها زمان احتیاج داشتم. به خاطر دارم در حالی که به شدت گرسنه بودم و در چند متریام یخچالی پر از غذا وجود داشت، به این دلیل که ۵ دقیقه از ساعت صبحانه در زندان گذشته بود، چند ساعت گرسنه میماندم تا به ساعت نهار برسم. نکته دیگر فراموش کردن وجود دستگاهی به نام ماکروفر بود و تا مدتها همکارانم از تماشای بلعیدنِ غذاهای سرد و یخزده بدون گرم کردن توسط من تعجب میکردند.از طرف کاربر _u/physical۰
تیز کردن وسایل پلاستیکی مثل قاشق، مسواک و ..
در دوران محکومیتم هم برای ارتباط با دیگران، هم برای گذراندن وقت و هم برای کسب درآمد وسایلی مانند قاشقهای پلاستیکی یا مسواک را به مرور در سلولم یا در زمان هواخوری تیز میکردم و به عنوان سلاح به بقیه میفروختم. حالا سالها از آن دوران گذشته است و اگر فقط لحظهای مشغول حتی تماشای بازی فرزندم شوم، زمانیکه به خودم بیایم میبینم که دارم مسواکم را با کشیدن روی زمین یا دیوار تیز میکنم.از طرف کاربر _u/marktwain۶۵۲۲
نوبت شماست!
این احتمالا آخرین باری است که به این نکته اشاره میکنم، اما مقالههای اینچنینی بدون مشارکت و کامنتهای شما ناقص است. با توجه به اینکه تمام این مقاله از نظرات افرادی تشکیل شده است که خارج از ایران زندگی میکنند، بدون اشتراک تجربیاتتان نمیتوانیم دید درستی از شرایط هموطنانِ با سابقه محکومیت خودمان داشته باشیم.
با این توضیحات شما مخاطبان وفادار برترینها که یا شخصا سابقه محکومیت به حبس را داشتهاید ویا در نزدیکان و اقوامتان چنین فردی وجود دارد، درباره عادات رفتاریِ یادگاری از آن دوران برای ما بنویسید به این امید که با داشتن اطلاعاتِ بیشتر و درک درستتر از هم، همه با هم رفتار مهربانانهتری داشته باشیم.
نظر کاربران
بسیاری از این عادت ها به طور معمول در ما ایرانیها هست
چون همه داریم تو زندان زندگی میکنیم
پاسخ ها
نه بابا! خودت فکر کردی یا از کسی کمک گرفتی باهوش؟!
سیاه نمایی
چیزی که ما در ایرانیها می بینیم مصرف گرایی بیش از حد و البته غرغر بیش از حده.مردمی که تنبل و طلبکارند
ما ایرانیها که نه اونایی که در خانواده اونجوری هستن و کارشون به اون جور جاها کشیده
سلام شاعر
احمد اصلا میدونی واژه سیاه نمایی چیه و چه زمانی کاربرد داره
حقیقت تلخه الان به شما فشار اومده دلیل نمیشه هرکی هر حرفی میزنه برچسب سیاه نمایی بهش بزنی
بسیار جالب و بسیار دردناک..توصیه میکنم کتاب مراقبت وتنبیه فوکو رو بخونین..توضیح میده چرا زندانها جای خوبی نیستن و تنبیه و زندانهارو با یک دید انتقادی بررسی کرده..
من سالها در زندان زندگی کردم و عادت هایی مثل خریدن اجناس بیشتر از نیاز (به علت کران شدن گاه و بیگاه) رو نمیتونم ترک کنم.
البته خیلی از مواردی رو که در این متن بود رو هم دارم مثل اعتماد نکردن به آدم ها.
آخه من در ایران زندانگی (!) میکنم.
پاسخ ها
بچه بیا پایین سرمون درد گرفت
مشخصه ایران ابنا نیست نق نق و طلبکاریه و البته بریز و بپاش زیاد بخصوص ذر انرژی .خوردن در ده دقیقه هم که خنده داره چون تفریح ایرانی خوردنه و دم رستورانها همیشه صفه
کاملا درسته
به عنوان کسی که زندانی زندان تهران بزرگ بودم امیدوارم هیچ کسی راهش به این زندان نیوفته چون واقعا زندانی بودن در این زندان از طاقت وتوان انسان خارج هست، به امید آزادی واصلاح زندانیای این زندان که به قول خودشون بد سرزمینی هست این زندان
چه کثافت و زن ستیز که نوار بهداشتی هم نمیدن
امروز رفتم یکی از فروشگاههای حامی که صنایع دستی زندانیان را در معرض فروش قرار میدهند.
انواع اقسام صنایع دستی .منبت کاری .فیروزه کاری .لباس مردانه و زنانه .کیف و کفش
میز صندلی های چند میلیونی دست ساز .
و خیلی چیزهای دیگر .
باور کردنی نیست که زندانیان چنین هنر هایی را فرا گرفته اند ..
زندان جای خوبیس من بودم .مدال هم بهم دادن
پاسخ ها
بیشتر توضیح بده، جرمت را هم بگو
در زندان شرایط سخت نبود. در کل میشه گفت که محیط زیاد بدی نبود. همسرم هم تحمل کرد تا اینکه آزاد شدم. ولی متاسفانه در زندان به عادت شوم و خانمانسوز خودارضایی مبتلا شده بودم و به همین خاطر بعد از آزادی از زندان طولی نکشید که همسرم مرا ترک کرد و زندگی خانوادگیم متلاشی شد.
پاسخ ها
آره آره باور کردیم حالا بچه بیا پایین