چرا ما ایرانیها انقدر از مرگ، هراس داریم؟
ما ایرانیها زیادی از مرگ میترسیم؟ در این روزهای کرونایی، ما بیش از اندازه دلواپسیم؟ این مطلب درباره مرگ است و خیلی هم خواندنیست. اگر که حوصله کنید.
برترینها: این نوشته میکوشد با بررسی مفهوم مرگ نزد ایرانیان، به تصویری از رویارویی جامعهی ایران با ویروس کرونا به عنوان بهروزترین جلوهی مرگ فراگیر برسد.
انکیدو در تشریح مرگ به «خاکشدن» اکتفا میکند و این گویا برای گیلگمش گرچه غمانگیز، اما قانعکننده است. او میخسبد و مرگ در کمال آسایش و رامش او را میرباید. گویی او به مرگ خودخواسته میمیرد که از نظر صوفیان و البته انسان مدرن که سهم بزرگی برای خودکشی در حیات و هنر خود در نظر میگیرد، درجهی اعلایی از آگاهی به مرگ است. جدای از این جنبه، «خاکشدن» در حماسهی گیلگمش برداشتی ماتریالیستی و فیزیکی را بازمینمایاند: مرگ به مثابهی پایان یک فرآیند طبیعی و زیستشناختی که هر موجود زندهای را شامل میشود.
انسان امروز همچنان با مسئلهی مرگ یا به عبارت دقیقتر ترس از مرگ دست و پنجه نرم میکند. ما در برههای زندگی میکنیم که سایهی مرگ بر سر همهی جامعهی بشری سیاهی میکند. در چنین دورانی بازاندیشی دربارهی ماهیت مرگ کار رایجی است. اما به گفتهی نوربرت الیاس معنای مرگ از جامعهای تا جامعهی دیگر متفاوت است و طی فرآیند تحول اجتماعی تغییر مییابد. این نوشته میکوشد با بررسی مفهوم مرگ نزد ایرانیان، به تصویری از رویارویی جامعهی ایران با ویروس کرونا به عنوان بهروزترین جلوهی مرگ فراگیر برسد.
انتخاب میان اسطوره و زیست شناسی
برای تمدنهای بزرگ بعدی به فراموشی سپردن تصویر کرمهایی که نعش انکیدو را مضمحل میکردند، کار سادهای نبود. در نتیجه نظامهای اسطورهای در پی تلاش برای ساماندهی به پرسشها و ترسهای بشری، تناهی را به تن منحصر کردند و جاودانگی را به چیزی تحت عنوان روح یا روان نسبت دادند.
آن طور که از این مرور چند خطی برمیآید، اسطوره نه تنها هیچ قصد آشکاری برای از میان بردن ترس از مرگ ندارد بلکه از آن به سود خود بهره میبرد. پس به هیچ روی دور از ذهن نیست که بیشتر جمعیتهای انسانی همچنان مرگ را مجازاتی علیه خود بیانگارند و نه پایانِ فرآیند زیستیشان. مسئلهی نوربرت الیاس در کتاب «تنهایی دم مرگ» [۲]این است که مرگ تا حد ممکن برای محتضر و نزدیکانش به فرآیندی سهلگذر بدل شود و لحظات پایانی عمر انسان در عذاب ذهنی و هراس طاقتفرسا نگذرد. از دیدگاه او این میسر نمیشود مگر با اسطورهزدایی از مرگ و ایجاد این پذیرش که «در واقع کل جامعه بشری چیزی نیست جز جمعیت میرندگان.» نقد اصلی کتاب او به انزوایی است که جامعه پیشرفتهی صنعتی بر فرد محتضر تحمیل میکند. اما نکتههایی که او دربارهی جوامع «کمتر توسعهیافته» متذکر میشود -جدای از اینکه اطلاق این مفهوم را میپسندیم یا نه- میتواند ما را در یافتن نگرش جامعهمان به مرگ یاری کنند.
نظر الیاس این است که در جوامع پیشرفته صنعتی دیدگاه مردمان دربارهی مرگ پس از رنسانس و روشنگری اندک اندک تغییر یافت و امروزه دیگر مسئلهی جاودانگی تا حد زیادی حل شده. اما پیشرفت پزشکی و دولتها که به جای نظامهای اسطورهای ترسهای بشری را سر و سامان میدهند، این ذهنیت را ایجاد کردهاند که مرگ را میتوان تا حد ممکن به تعویق انداخت و این یکی از دلایل اصلی سرکوبشدگی مرگ در این جوامع است.
دولتها با انحصاریکردن ابزار خشونت، تا حد زیادی توانستهاند این تضمین را به شهروندان بدهند که لااقل در شرایط عادی جانشان به واسطهی عوامل پیشبینی نشده در خطر نمیافتد. همچنین مهار تکنولوژیک فجایع طبیعی و تدابیر عبور از بحران و جبران خسارات را هم دولتها عهدهدارند. پزشکی هم از نظر او توانسته با کنترل بیماریهای واگیر مرگهای دسته جمعی و بیحساب و کتاب را برچیند. اما در جوامع کمتر توسعهیافته مرگ بیحساب و کتاب پدیدهی نادری نیست. آنچه ما باید به نظرالیاس بیافزاییم، این است که در یک دیکتاتوری مرگ بیحساب و کتاب از آن هم رایجتر است. همانطور که اسطوره و خرافه بر روان جامعه حکم میراند، حاکمیت هم هیچ تضمینی در برابر جان اتباعش نمیدهد و خود به عالیترین مرجع تهدید جان آنها به دلایل سیاسی یا ایدئولوژیک تبدیل میشود و عدهی دیگری را با حذف و ریاضت اقتصادی به کام مرگ میکشاند. این دو از نظر نوربرت الیاس در رابطهاند. هر چقدر افراد کمتر لگام زندگی خود را در اختیار داشته باشند و کمتر بر مرگ پیشبینی نشده فایق آیند، بیشتر به تفاسیر متافیزیکی از مرگ روی میآورند تا برای دفاع از جان خود هیچ در اختیار نداشته باشند جز ورد و جادو.
از نگاه الیاس نگریستن به مرگ به عنوان مجازات ریشه در باور به افسانه هبوط آدمِ نامیرا از بهشت دارد. اگر گناه نبود، آدم میتوانست از تنی نامیرا برخوردار شود. گناه که از نگاه انسان اسطورهباور علت اصلی میرایی است، هنوز در ناخودآگاه جمعی جوامع بشری عمل میکند و مرگ را به لباس عقوبتی نازلشده از خدای پدر درمیآورد. آموزههای مربوط به مرگ و آیینها و مناسک پیرامونش بخش مهمی از فرآیند اجتماعیشدن شخصیت را در بر میگیرد و موضع فرد نسبت به مرگ، موضع او در برابر زندگی را هم در خود دارد.
مرگ ایرانی
اساطیر به سه بخش آفرینش، زندگانی مردمان برتر و حماسهسازان و مرگ و سرنوشت آدمی پس از مرگ تقسیم میشوند.
کارکرد نظام اسطورهای انتقال فرآیند تمدنی به نسلهای پس از خود، در دورانی است که انسان مراحل کودکی ذهنیاش را سپری میکرد. کانت روشنگری را نقطه پایان این کودکی معصومانه و آغاز اسطورهزدایی معرفی کرد و عصر تازهای پا گرفت.
سرک کشیدن به جهان اسطورهها برای دریافتن خوی مردمان یک جامعه، همچنان روشی موثر است چرا که روشنگری پروژهای ناتمام است و در جوامع سنتگرا با تمام قوای نهادی پس رانده میشود. در این بخش به این پرسش میپردازیم: مرگ در اساطیر ایران چه سیمایی دارد؟
در اساطیر دوران مزداپرستی کیومرث، "مشی" و "مشیانه" اولین جلوههای نخستین انسان، همگی به دست اهریمن به کام مرگ کشیده میشوند و این روند ادامه دارد تا نوبت به جَم میرسد. در زمان این نخستین پادشاه همهی انسانها و جانوران به مدت نهصد سال بیمرگ بودند. تا اینکه جم ادعای خدایی و آفرینندگی جهان و آدمیان میکند و مورد غضب قرار میگیرد و فره از او میگریزد. اسطوره در روند تکاملش تا کشتهشدن جم به دست ضحاک در شاهنامه فردوسی پیش میرود. جم (یَمَه) در اساطیر ودایی همان نخستین انسان است و اثری از «گناه» او به چشم نمیخورد.
او همان قهرمان افسانهی توفان است که بعدتر تحت نام نوح به ادیان ابراهیمی هم راه یافت. اولین پیدایی این شخصیت در حماسهی گیلگمش است. در آنجا خدای خاک (اِئلیل) که خود این محشر را به پا کرده بود، به پاسداشت نجات آفرینگان از توفان بنیانکن، «اوتناپیشتیم» (نوح) و جفتش را نامیرایی اعطا میکند. از جم به عنوان کسی که «راه مرگ را برگزید» یاد میشود و پیداست که راه مرگ در زردشتیگری از معبر گناه میگذرد؛ حتی برای پادشاهان. نیرویی که نامیرایی را بخشوده، بازش میستاند و شخصیت بیدفاع است.
سیر تحول اسطوره و خویشکاری شخصیت از بیمرگی به مرگ این تصور را پدید میآورد که مرگ به عنوان مجازات، بعدتر مانند تبصرهای به ماده قانون اضافه شده. جم همواره تکریم میشود، اما تنها زمانی از عذاب دوزخ رهایی مییابد که در دیدار زردشت از آن جهان مجیز هرمزد را میگوید و به زردشت نصیحت میکند که آن چه من نکردم، تو بکن. او پیش از زردشت دست رد به سینه هرمزد که از او خواسته بود دین را پیغمبری کند، زده بود. شفاعت زردشت روان یا «تن پسین» او را از عذاب نجات میدهد و به «همستگان» میفرستد که جایگاه آن روانهایی است که اعمال نیک و بدشان یک اندازه است.
در همین دوران اسطورهای است که روایت میکنند، چون نسخههای اوستا به دست اسکندر سوزانده شده بود، لازم دیدند کسی را بفرستند جهان پسین را سیاحت کند و بازآید و بازگوید تا مکتوب کنند. موبدی به نام ارداویراف را میو منگ میخورانند و پس از شش شبانه روز که به هوش میآید، آنچه در بهشت و دوزخ و همستگان و جایگاه و پایگاه خدایان دیده، برای مومنان متحیر روایت میکند. آنچه او از بهشت دیده به یکی دو صفحه کتاب خلاصه میشود، اما آنچه او از دوزخ به یاد میاورد و فهرست ریز گناهان و شرح دقیق مجازاتِ روان فصل مفصلی از کتاب است.
این نظام اسطورهای متعلق به سدههای پایانی دوران ساسانیان است. در این بین گناهانِ «مرگارزان» در آیین مزداپرستی که پادافرهی مرگ در پی دارند، نه فقط تنِ پسین بلکه تن اینجهانی را هم تهدید میکنند بعدها هم ادامه یافتهاند. یک فقره اتهام کلی و نامشخصِ فساد در زمین میتواند افراد را از حوزههایی مانند سیاست و اقتصاد گرفته تا مسایلی فردی، چون روابط جنسی به مرگ محکوم کند. در اینجا پیوند میان مرگ و مجازات عیانتر میشود.
در اساطیر آیین مزدپرستی زمین در ابتدای آفرینش هموار است و بیفراز و فرود. پس از رستاخیز که در آن سوشیانس به مدت ۵۷ سال مرده برمیخیزاند، زمین دوباره به همان شکل آغازین بازمیگردد. مردمان اگر بالغ بودند، به چهل سالگی بیمرگ شوند و اگر نابالغ و خردسال بودند، به ۱۵ سالگی. اهریمن از همان سوراخی که داخل شده بود، بیرون رانده میشود و آن مدخل برای همیشه پوشانده شود.
این جهانِ به شدت ادارهشده، طبقهبندیشده و یکسانسازیشدهی پس از مرگ، ایدهآل هر دو خدا است. فقدان پذیرش مرگ از سوی هر دو خدا از تعصب بر آفرینگانِ ادعاییشان است. خدایی که نه میزاید و نه زاده شده، عقدهی اختگی دارد و از همین رو هر پدیدهای را مخلوق خود مینامد. او تنها در کلام پدر است و دارای جنسیت مذکر و نطفهی باروری. او به اعصار نخستین بیجنسیتی هم ارتباطی ندارد. روز تباهی و نیستی زمین و زمان که از آغاز آفرینش تحول بسیار یافته و آدمیان خود را در آن همچون جم آفریننده میدانند، روز موعودی است که او بیصبرانه انتظارش را میکشد.
پاسخ به این پرسش که یک ایرانی چه نگرشی دربارهی مرگ دارد، آسان مینماید: او تا حد زیادی از مرگ میهراسد و این بیشتر ترس از عذابی ابدی است که انتظار روانش را میکشد، نه ترس از مرگ به عنوان واقعه یا پدیده. به مَثَل در آیین مزدپرستی حکم روان کودکی که هنوز آن قدری جهان فانی را مزهمزه نکرده تا گناهکار یا نکوکار شده باشد، حکم والدینش است؛ مگر آنکه بازماندگان گناه را به درهمی بخرند.
کرونا؛ نور علی نور
شاهان عصر اسطوره به راستی در پی تقلید از خدایان در زمین بودند و بیدلیل نیست که جم به جرمی، چون ادعای خدایی محکوم میشود. به گفتهی مهرداد بهار جم تشابهات نشانهشناختی فراوان با ایزد مهر دارد. پس اگر خدای پادشاهی صاحباختیار مطلق آفرینگان باشد، او نیز در مقام، ولی و والی و والد صاحبعنان کل مردمان است.
مرگ که در نتیجهی باورهای متافیزیکی ریشهدار در فرهنگ و تاریخ ما به قدر کافی پوشیده و نامکشوف باقی مانده، باز هم رازآمیزتر و در نتیجه هراسانگیزتر شده. شیوع ویروس کرونا در جهان وجههای قرون وسطایی دارد. شهروندان اروپایی و آمریکایی و ژاپنی احتمالا باور نمیکنند که دولتهای پرمدعا و علمباوری که مذهب رایج جهان سرمایهداری است، توانایی انجام هیچ اقدام عاجلی جز اعلام قرنطینه را ندارند. انبوه اطلاعاتی که دربارهی این ویروس رسانهها را اشباع کرده، کمکی به کشف و ابداع واکسن نمیکند و مادام که چنین است، ویروس به عنوان عاملی ناشناخته بر جا خواهد ماند.
اما الیاس میگوید در جوامع کمتر توسعهیافته تنها برخورداران میتوانند به راستی از جان خود محافظت کنند و بیشترینهی مردم بیوقفه در معرض تهدیدند. این اقشار میتوانند برای محافظت از خود در برابر ویروس هر اقدام عملیِ خریدنی را برای دور نگهداشتنِ هر چه بیشتر مرگ به کار ببندند. آنها اگر هم به همان سلسله باورهای خرافی معتقد باشند، توانا به عملند پس اقدامشان در عمل حاصلی بار خواهد آورد.
مرگخواهی در آنها شدت و حدت کمتری دارد و در ازای آن مقاومت در برابر مرگ پیشه میکنند که آن هم به مانند مرگخواهی میتواند جنبههای بیمارگون پیدا کند. مقاومت در برابر مرگ و مرگخواهی دو روی یک سکهاند. هر دو مرگ را در لباس عنصر متخاصم میبینند. اولی به بیهیچ بگومگویی تسلیم آن میشود و دومی در هیئت قهرمان تراژدی اول خوب خودش را خسته میکند و دست آخر با سربلندی جان میسپارد؛ آن گونه که تا مدتها پس از مرگش به قول پروست در کالبد بازماندگانش به حیات ادامه دهد و در زندگی زندگان دستکاری کند. همهی نظامهای اسطورهای به نوعی بر پایهی تخاصم بنا شدهاند.
در ایران قرنطینهی اجباری اجرا نشد و خبری هم از کمکهای سازمانیافتهی دولتی به قشرهایی که به دلیل وضعیت استثنایی آسیب میبینند، نیست. اما قرنطینهی خودخواسته تدبیری بود که قشرهای میاندرآمد و متمول برگزیدند و عملی کردند. در نبود هر گونه پشتیبانی دولتی، قرنطینه برابر است با در اصطلاح «از جیب خوردن» و این همان اقدامی است که اقشار محروم از عهدهاش بر نمیآیند.
جالب اینکه صدایی از میان آنها شنیده نشد که برخورداران را تخطئه و تهدید کند بلکه برعکس؛ فرادستان قرنطینه را بر اساس همان اصل صیانت از نفس با چاشنی صیانت از حیات جمعی جامعه، اخلاقی کردند که این عیب را دارد که طرف دیگر به بیاخلاقی متهم میشود. حال آنکه آزادی در جا به جایی به بقای یک کارگر روزمزد یا دستفروش و خانوادهاشان ارتباط مستقیم دارد و چگونه میتوان این تلاش را بیاخلاقی دانست؟
در این باره شاهد تمهیدات و واکنشهایی عکس کشورهای پیشرفته سرمایهداری بودهایم. دولت قرنطینه اعلام نکرد و شهرنشینان ایرانی هم عکس شهروندان این جوامع که به قرنطینه و سلب آزادی در جابهجایی معترض شدند، از نبود اعمال اقتدار حداکثری شکوه کردند. آنجا که پای مرگ در میان است، تن دادن به اقتداری ورای اختیار فردی اطمینانبخش مینماید.
جمعبندی
تصویر مرگ در آثار هدایت و شعر شاملو تحول معنایی مرگ در یکصد سال گذشته در ایران را نشان میدهد. اسطورهزدایی از مرگ در بخشهایی از ادبیات رقم خورده که خود نشانهی تغییر رویکرد جامعه است.
منبع: radiozamaneh
نظر کاربران
نه اتفاقا خیلی از ایرانی ها مرگ رو راه خلاصی میبینن
پاسخ ها
افرین
ملت ایران از این دنیا استفاده نکردن که تمام تو غم و اندوه و بدبختی زندگی کردن میترسن اون دنیا هم همین باشه
اصلا دلیل اصلی اینه ک هیچکدوم ما تو ایران هنوز طعم زندگی خوبو نچشیدیم
کی گفته ما از مرگ میترسم اگر میترسیدم که این همه دگر کشی و خودکشی نداشتیم
واقعا
صرفا خلاصی از این دنیا ولی این چیزی از هراس عذاب اون دنیا کم نمی کنه
دنیاپرستها از مرگ می ترسند که نکنه لذت جسمی به اندازه کافی تجربه نکرده باشند.
ایرانیا از مرگ میترسن چون اصلا زندگی نکردن، خوشی نکردن. برای اینکه غم دیدن و رنج. کسی کهچشم و دلش سیر باشه راحت سرشو میذاره میمیره.
به قول شاعر که خودم باشم:
اینکه اسمش زندگی نیست مرگ تدریجی ماهاست....
ایرانیهای طبقه متوسط خیلی هم خوب زندگی کردند اغلب.با این وجود می تونن برن افغانستان یا سومالی اگه بهشون بد گذشت اینجا
خارجی ها هراس ندارند جناب؟
پاسخ ها
اتفاقا ما ایرانی ها شهادت طلبیم...
در بطن جامعه نیز ترس از مرگ خیلی کمتره نسبت به بقیه کشورها...
مثلا اون موقع خبر رسید در مراسم شهید محسن حججی بمب گذاشتن، همه اومده بودن جمع شده بودن اونجا ببینن چیه...
در حالی که در همچین مواردی در خارج مردم میرن سوراخ موش اجاره میکنن
نه اونهاتوی این دنیا راحت وشادزندگی میکنند ومعتقدند دنیای بعدی به مراتب بهتره ودر آرامش خواهند بود ،براشون از فشار قبر وعذاب اون دنیاکسی تعریفی نکرده چیزی که ما بابتش از مرگ هراسانیم
نه به اندازه ما
میگم چرا تا ی چیزی میشه پای خارجی هارو وسط می کشین
کسی ازمرگ میترسه که باکوله باری از گناه بخواد ازدنیابره
چرا هرچی بدبختی وناامیدی وترس هست به ایرانیها نسبت میدین؟؟
ترس ازمرگ طبیعیه بیخودی فقط به ایرانی ها نسبت ندید
ابتدای متن خیلی سنگین بود
پاسخ ها
چون ایمان ندارن
بعضیا سنگین حرف میزنن تا چرت و پرت گویی و بیسوادیشون رو پنهان کنند و بلکه وارونه جلوه بدن
چرت کامل بود.همه ی انسانها از مرگ میترسن در تمام جهان.چون پایان زندگی در دنیاست
خوبه هراس داریم و اینجوری بیمهابا همه چیز عادی شد
اونقدر از اون دنیا وعذابها وفشارقبر گفتن که زندگیمون جهنم شده،تواین دنیا وبااین شرایط که زندگی نمیکنیم یاد اون دنیا هم که میوفتیم از مرگ میترسیم هرچند که این روزها زندگیمون فرقی با مردن نداره
پاسخ ها
بالاخره که باید مرد .درست و سالم زندگی کنید.بخصوص زنها که یه جوری تو خیابون می ایید که ...استغفرالله
البته از یک منظر دیگه باید گفت ما ایرانی ها در حالت استندبای زندگی هستیم یعنی فقط زنده ایم منتظریم شرایط طوری بشه که زندگی کنیم ولی اکثرا در حضرت می میریم و ترک زندگی برامون سخت نیست وجود اون حصرته سخته
پاسخ ها
حسرت رفیق ،روی دیکته بیشتر کارکن
متن و تفسیر نمیخواد....
ما از مرگ میترسیم چون هیچ وقت زندگی نکردیم..........
پاسخ ها
اتفاقا زیاد هم زندگی کردید.نه کاری نه مسئولیت پذیری.همه اش عشق و حال
من ۲۵سال کشورهای مختلف را هم گشته ام وهم در انجاها کار کرده ام دوستان زیادی در اکثر کشورهای دنیا دارم.اکثرا هم جزو قشر متوسط یا ضعیف کشور شان هستن وقتی زندگی عامه مردم ایران را نگاه می کنم برعکس این کامنت ها می بینم حدود ۷۰درصد مردم ایران زندگی خوب با امکانات زیاد دارند اما در ایران بخصوص در قشر جوان گریه واه وناله زیاد است وتقریبا مد است درحالی که از امکانات زیاذی استفاده می کنن باز می گن گشنه ایم شماها حتی وضع بد اقتصادی را ندید چه برسه در ان زندگی کنید به خیابان محله اتان نگاه کنید جای پارک نیست .له سطل اشغال محله اتان نگاه کنید پر از مواد غذابی ولباسهایکه قابابت مصرف دارند به جوب ابتان نگاه کنید پر از قوطی پلاستیک است به صف بورس وخرید دلار وطلا واتوموبیل نگاه کنید .قسم حضرت عباس رو باور کنم یا دم خروس را یه مقدار هم کمتر تلویزیون های اون ور اب را نگاه کنید.بیخود اعصابتان را خرد نکنید.
حوصله خوندن مقاله رو نداشتم، ولی در جواب عنوان مقاله: چون ماها سال هاست ترس از بی ثباتی و ابهام در ناخداگاهمون رخنه کرده! ترس از نتایج نامشخص! ترس از آینده نامعلوم! ترس از دست دادن! بنابراین طبیعی هست که مرگ هم که ذاتش ابهام هم برای ماها ترسناک باشه!
فعلادهمه میخوان بمیرن از شر بدبختی راحت شن
پاسخ ها
نه انشاالله افرادی که عامل تمام این بدبختی ها هستن ، این ها باید بمیرن
.... اتفاقا نویسنده ی عزیز ایرانیان کمتر از مرگ میترسن، چون یه تقدیرگرایی بی اساس تو همه ی کاراشون وجود داره
خلاصه ی مطلب: کرونا میکشه؟! اشکال نداره، بزرگ میشی یادت میره.
کجا ایرانی ها از مرگ میترسن
اگه میترسن که تو این کرونا بیرون نمیومدن
حداقل ۷۰درصد جامعه مشتاق و آماده مرگن
جالب اینه که از همه بیشتر هم به اون دنیا اعتقاد داریم ولی دو دستی چسبیدیم ول کن هم نیستیم . با این همه ادا و اصول و به قول خودمون اعتقاد درستش اینه که هیچ ترسی از مرگ نداشته باشیم و باور کنیم که به جای بهتری داریم میریم .وقتی بدونیم که روح ما پس از مرگ آزاد و رها میشه و به آرامش میرسه نه برای عزیزانمون دیگه نگران میشیم و نه برای خودمون ترسی داریم . تو این سالها همین چیز ساده رو نتونستید به ملت یاد بدید از یه چیز ساده کوه ساختین واسه همه .
پاسخ ها
شما در مورد کدوم دین صحبت میکنید که بعد از مرگ آزاد! و رها میشید ؟
بخاطر اینکه هرچقدرم بی دین باشیم بازم ی اعتقاداتی داریم و همون دونستن ک غرق در گناهیم مرگ رو ترسناک کرده
ما از مرگ میترسیم والا الان هم مرده ی متحرکیم همه ی خوشی ها رو ازمون گرفتید
به نظر من مرگ ترس نداره این ظواهر مرگه که باعث ترس میشه . وقتی ما میدونیم ما از ازل تا ابد بوده و هستیم و فقط این وسط پرانتزی باز شده و ما اومدیم و میرویم نباید از مرگ بترسیم مگر اینکه از اعمال زشت خودت رو سیاه باشیم ، که ان شاالله اینطور نباشه
مرغ باغ ملکوتم نیَم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
خداییش ما ایرانی ها از مرگ می ترسیم؟!
باور کن مرگ هم با ما قهر کرده!!!
پاسخ ها
نباااایدم بترسیم
اول اینکه یه کتاب چاپ میشد بهتر بود ؛کی گفته حداقل ما طبقه وسط وفقیر روزی دوبار ارزوی مرگ میکنیم یه بار صبح که از بانک زنگ میزنند ویه بار بعداز ظهر که طلبکار میاد درخونه.
چون اصلا زندگی نکردیم
مرگ اصلا ترس نداره
وقتی روح آزاد میشه خیلی هم لذت بخشه
پاسخ ها
اتفاقا خیلی هم ترس داره ، اصلا فریب همچین حرف ها رو نمیخوریم
خونه خاله نیست البته.بعدش رو باید ببینی با اعمالت
شما نگران اعمال خودت باش بدون نام محترم . ایشون حتما آدم خوبی هستن که ترسی ندارن وقتی انسان خوبی باشی روحت هم در آرامش به سر میبره . بنابراین مردن آزادی روحه مگر اینکه اینقدر کارهای بد کرده باشی که روحت در آرامش نباشه و بترسی از مرگ
مگه تجربه کردی؟
انسان خوب هرگز خودشو خوب نمی بینه.اینام از این فرقه هایی هستند که مرگ رو فانتزی نشون میدن.وگرنه مرگ برای بهترین آدمها هم سخته
جاودانگی غریزه ای در همه ی انسان هاست.مثل گرسنگی و تشنگی.برای همین هر انسانی از مرگ هراس داره.اگر نبود این همه داستان درباره ی پیدا کردن اکسیر حیات یا کند شدن فرایند پیری ساخته نمیشد و به نظر من ربطی به ایرانی یا غیر ایرانی بودن نداره.میل به زندگی جاودانه رو خداوند در همه ی انسان ها قرار داده و به همین خاطر آخرت رو آفریده که جاودانگی در اونجا تا ابد پابرجاست.
پاسخ ها
جاودانگی در جهان مادی پیش نمیاد
خو استاد، پرفسور، دانشمند، ای شهره شهر در همه آفاق، ای دانای مطلق؛ مگه تو بقیه کشورای دنیا وقتی خبر میاد که میخوان بمیرند یا بعد مردنشون ملت میریزن تو خیابونا شیرینی پخش میکنن؟ این چه تیتریه؟؟؟؟
پاسخ ها
دمت گرم
دقت کن به کلمه انقدر
بسیار مطلب پر محتوا و آمووزنده برای من بوداز این مطالب بیشتر بگذارید ممنون
پاسخ ها
فریب این مطالبو نخورید جانم، خیلی از مسئولین با نهادینه کردن این مطالب میخوان زندگی کردن در این دنیا رو برای ما تلخ کنن و برای خودشون و فرزندانشون بهترین زندگی رو داشته باشن
کی گفته حراص داریم. اونم با این همه گرونی تنها وابستگی داشته باشیم نگهداری فرزندمونه
ترس از مرگ به خاطر زندگیه نکرده هست
ترس از عشق بخاطر عاشقی نکرده هست ....
پاسخ ها
بهترین جواب با اختلاف
همینو کم داشتیم اخر امید دادن
از بس داره به ایرانیا خوش میگذره بنده خداها دلشون نمیاد از این مملکت و از این دنیا دل بکنن!!!
اتفاقا این زندگی هست که هراس داره وگرنه که مرگ نعمت بزرگیه
پاسخ ها
خب برو بمیر
فعلا تو این مملکت همه میخوان بمیرن بالایی ها از مرگ میترسن یه موقع خوشیشون از بین بره
مطلب بدی بود. گنگ و بی سر وته! مگر بقیه دنیا از مرگ نمی ترسند؟
چون سیصد ساله که نذاشتن زندگی کنیم.میترسیم بمیریم و زندگی نکرده باشیم.
ایرانی ها از مرگ نمیترسن چون هر روز مرگ رو زندگی کردن....
تو کشورهای کمتر توسعه یافته زندگی عذاب ه مرگ هم عذاب ه تو کشورهای پیشرفته زندگی عسله مرگ هم آرامش
پاسخ ها
نه خیر تو هیچ کشوری مرگ آرامش نیست ، آخه کی دوست داره بمیره
چون زندگی نکردیم .اگه زندگی میکردیم و لذت میبردیم
ترسی نداشتیم همه زندگی به فنا رفت.افسوس
اگر مرگ را آغاز زندگی ابدی بدانیم و اعمالمان خداپسندانه باشد
هرگز از مرگ نخواهیم ترسید .
من عاشق همین دنیام ، به کوری چشم بعضی ها ، من جانم را دوست دارم
پاسخ ها
من هم همین طور
بله باید به همین دنیا دل بست، چطور باید مسٹولین که وضع مالیشون خوبه باید از این دنیا لذت ببرن ولی ما باید برای خودمون آرزوی مرگ کنیم
دقیقا
آفرین
انشاالله روزی فرا برسه که تمامی افرادی که زندگی خیلی ها رو با بدبختی و بی پولی و بیکاری زهر کردن ،همچنین آرزو ها رو (آرزوی مرگ) برای خودشون و خونوادشون کنن
خدا شاهده من هر روز از خدا طلب مرگ با عزت میکنم نه این زندگی با ذلت شاید بعضی بگن گناه ولی هرکی اختیار تعیین شیوه زندگیشو داره
چون هیچوقت زندگی نکردیم همیشه امیدواریم که آینده اوضاع بهتربشه وزندگی کنیم!!
همچی میگی چراایرانیها ازمرگ هراس دارن انگارمردم کشورهای دیگه باآغوش باز به استقبال مرگ میرن
مگه الان زنده ایم?
اگه این زندگی باشه من از مردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا شاید مردم حواسم نیست
اتفاقا برعکس ! ما این روزا همگی مشتاق مرگ هستیم !
من که این روزا هر لحظه آرزوی مرگ میکنم
من که این روزا هر لحظه آرزوی مرگ دارم
من که خیلی ساله که آرزوی مرگ دارم
مرگم آرزوست !
مرگ آرزوی هر روز و هر شب منه !
من که آرزومه بمیرم
به تمام کسانی که توسط کرونا مردند و می میرند حسرت و غبطه میخورم و آرزو دارم جای اون ها بودم
فقط با مرگ به آرامش می رسیم
فقط با مرگ به آرامش میرسم
آرامش ما در مرگ است
اتفاقا برعکس ! ما ایرانی ها از مرگ هراس نداریم !
پاسخ ها
ولی من هراس دارم
از خدا طلب مرگ دارم
نمیتونم خودکشی کنم خدایا خودت مرگمو برسون
از خودکشی میترسم وگرنه تا حالا هزار بار انجامش میدادم
همش تو فکر خودکشی ام
تو فکر خودکشی ام
خدایا خودت مرگ منو برسون نذار خودکشی کنم
ایرانی ها از مرگ نمیترسن چون در تمام عمرشون هر لحظه مرگ رو تجربه کردن
ما از مرگ نمیترسیم
داداش داری اشتباه میزنی ! ایرانی ها مرگ براشون عروسیه !
مرگ تنها دلیل زنده بودنمه
اتفاقا من آرزوی مرگ دارم و مشتاق مرگ هستم
من از مرگ نمیترسم
قطعا هر کسی که از مرگ بترسه و فرار کنه مرگ زودتر به سراغش میاد !
این رو می دونستید که هر کس که از مرگ بترسه و فرار کنه مرگ زودتر به سراغش میاد ؟!
اگه این جهنمی که توش هستیم اسمش زندگیه مرگ برای ما بهشته ! مرگ برای ما عروسیه !
اگه این زندگی باشه من از مردن هراسم نیست !
ترس من از مرگ نیست ترس من از گناهانیه که انجام دادم خدا منو ببخشه
ما از گناهانمون می ترسیم نه از مرگ
من از گناهانی که انجام دادم می ترسم
مرگ ترس نداره گناهانی که ما انجام دادیم مرگ رو ترسناک میکنه
من آرزوی مرگ دارم ولی از گناهانم می ترسم خدا منو ببخشه
من آرزوی مرگ دارم ولی از گناهانم می ترسم خدایا منو ببخش
این دنیا که هیچی نداشتیم و به هیچی نرسیدیم و هیچ لذتی نبردیم و هیچ خوشی نکردیم و هیچ آرامشی نداشتیم
امیدوارم اون دنیا خدا تلافی کنه برامون
پاسخ ها
همين تفكر باعث شده در اين دنيا زندگي نداشته باشي
ای خدا کاش چیزهایی که تو این دنیا بهمون ندادی و آرزو شد به دلمون تو اون دنیا بهمون بدی
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کزین خاک برآیید سماوات بگیرید
به قول مولانا :
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کزین خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
چون مرگ هم هزینه داره
به قول مولانا :
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
مرگ آرزوی من است
فقط گناهکاران از مرگ فرار می کنند
روزی 200 نفر دارن میمیرن من تعجب میکنم باز یه عده ای فکر میکنن تا ابد زنده هستن و مرگ سراغ اونا نمیاد !
به قول مولانا :
رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود
خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم
موضوع ترس از مرگ نيست بلكه از چگونه مردن است اگر مرگ لحظه ايي اتفاق افتد و هزينه ايي به خانواده تحميل نكند بسيار هم مبارك است ترس ايراني ها از هزينه هاي سرسام اور بيماري و گرفتاري هاي بعد از ان است بعلاوه اگر ترسي هم باشد ناشي از خطبه هايي است كه درگوش ملت خوانده شده و مرگ را هراس اور كرده درحالي كه مرگ بسيار شيرين و راحت شدن از زندگي نكبت بار در اين كشور است
مگه الان زنده ایم
شوخی میکنی برترینها
ما ?ایرانیا ?
ترس از مرگ ?
خدا رحم کنه ما اگ میترسیدیم پراید سوار نمیشدیم
شوخیت گرفته ؟ والا من که ترجیح میدم بمیرم !!
ما مردگان زنده ايم
ما زندگي را نچشيديم
فكر ميكنيم داريم زندگي ميكنيم
كاشكي همه ايراني ها معني زندگي را ميچشيدن
من از مردن نمیترسم ولی از مرگ میترسم
من از دنیای بی جنگل، بدون برگ میترسم