زندگی زنان تنهای ایرانی در خانه، زیباییهایی رازآلود
وبسایت «آآسوو» در گزارشی جالبتوجه وضعیت چند زن ایرانی که به تنهایی زندگی میکنند را به عنوان مشتی نمونه خروارِ زنان تنهای ایرانی بررسی کرده، جامعهای که زیر نگاه سنگین و وسوسهطلبانه قرار دارند.
برترینها: وبسایت «آآسوو» در گزارشی جالبتوجه وضعیت چند زن ایرانی که به تنهایی زندگی میکنند را به عنوان مشتی نمونه خروارِ زنان تنهای ایرانی بررسی کرده، جامعهای که زیر نگاه سنگین و وسوسهطلبانه قرار دارند، زنانی که «آآسوو» در این مطلب سوژه قرار داده در سنین مختلفی هستند و از هر کدامشان عکسهایی هست که البته ما بنا به ملاحظات قید انتشار برخی عکسها را زدیم.
پریرخ
پریرخ ۶۴ ساله است. اهل تهران است و در رشتهی ادبیات فارسی تحصیل کرده است. پریرخ را در ۱۲ سالگی برای تحصیل به خارج فرستادند، اما بعد از پایان کالج به خاطر علاقه به ادبیات فارسی به ایران برگشت تا در ایران تحصیل کند. در دانشگاه با محمد آستیم، مترجم، شاعر و نویسنده آشنا شد و با او ازدواج کرد. ده سال بعد محمد از دنیا رفت و از آن زمان پریرخ در همان خانهی مشترکشان به تنهایی زندگی میکند. به او بارها پیشنهاد ازدواج شده است، اما تنهایی را بسیار دوست دارد و دلش نمیخواهد خاطرات مشترک با همسرش را با مرد دیگری تجربه کند. او دوستان زیادی دارد و اهل معاشرت و سفر کردن است. شبها تا دیر وقت بیدار میماند، مینویسد و ترجمه میکند. از چند سال پیش به سرطان غدد لنفاوی مبتلا شده است. او میگوید اگر قبول کنیم که زندگی تنازع بقاست، بیماری هم نزاعی دو طرفه است. او میکوشد بر بیماری غلبه کند، و، چون یاد گرفته است چگونه تنها زندگی کند در سختترین شرایط بیماریاش هم برای تنهاییاش تأسف نمیخورد.
فائقه
فائقه ۳۴ سال دارد. اهل ساری است و فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنر دارد. فائقه بعد از اخذ پذیرش از دانشگاه در تهران با یکی از همکلاسیهایش ازدواج کرد. چند سال با همسرش زندگی کردند، خانه خریدند، و پیشرفت کردند. ده سال بعد کمکم به دلایلی که فائقه از آنها حرفی نمیزند، تصمیم گرفتند از هم جدا زندگی کنند. فائقه تنهایی را از همان سالهای آخر ازدواجش احساس میکرده است، و میگوید: در سالهای آخر دیگر چندان به همسرم وابستگی نداشتم، جدایی برای من بر خلاف خیلی از زنهای دیگر با رنج زیادی اتفاق نیفتاد، چون زمان زیادی تنها بودهام. در نهایت تصمیم به جدایی گرفتند. فائقه از آن پس تنها زندگی میکند، و مدتی است که به آلمان رفته و در آنجا تحصیل میکند.
مینا
مینا ۶۵ سال دارد. اهل تهران است و دکترای داروسازی دارد. در ۳۲ سالگی ازدواج کرد. همسرش پنج سال زندانی سیاسی بود. مینا بیش از ۳۰ سال است که تنها زندگی میکند. دختر سی و چند سالهای دارد که بعد از تحصیل در ایتالیا به ایران بازگشته و ازدواج کرده است. مینا سالهاست که داروخانهای را در جنوب غرب تهران اداره میکند. کارش را بسیار دوست دارد و در اوقات فراغت کوهنوردی و سفر میکند. مینا برای حفظ محیط زیست فعالیت میکند. همراه با چند زن دیگر یک سایت پژوهشی دربارهی مناطق حفاظتشدهی ایران راهاندازی کرده است، و در حیاط خلوت خانهاش گل پرورش میدهد. او در چند انجمن ادبی هم فعال است. مینا معتقد است که زنان ایران در پنجاه سال گذشته به خود آمدهاند و باید افکار سنتی را کنار بگذارند و به خودباوری برسند.
قدمخیر
قدمخیر ۷۵ سال دارد. اهل بیجار است. در ۱۳ سالگی با مرد بنایی ازدواج کرد و صاحب سه پسر و یک دختر شد. در ۳۸ سالگی و اوایل انقلاب بیوه شد، و از همان زمان تنها زندگی میکند. بچههایش را به تنهایی و با کار در خانههای مردم و بافتن فرش و گلیم بزرگ کرده است. از همسرش تنها یک خانه به جا مانده که چند سال پیش آن را فروخته تا سهم هر کدام از فرزندانش را بدهد. با یک هشتم از سهم ارثی که به او رسیده خانهی کوچکی برای خودش اجاره کرده است. اکنون روزگارش به سختی و با پول یارانه و مستمری ناچیز میگذرد. با این حال، بسیار خوشروست و همیشه درِ خانهاش به روی دوستان و همسایهها باز است. از حرفهای او پیداست که همسرش را بسیار دوست داشته و هنوز دلتنگ اوست.
سمیه
سمیه ۳۸ سال دارد. اهل ورامین است و در رشتهی کارگردانی تئاتر دانشگاه هنر درس خوانده است. سمیه در دوران دانشجویی ازدواج کرده بود، اما بعد از چهار سال، چون علایق مشترکی با همسرش نداشت، و به علاوه میخواست مستقل زندگی کند، طلاق گرفت. حالا ۱۵ سال است که تنها زندگی میکند، نویسنده و فیلمنامهنویس است، و از همین راه زندگیاش را اداره میکند. نمونهی ایدهال یک زن برای او سیمون دوبوار است که دور میایستد، مستقل است، و آنچه را که میبیند به خوبی روایت میکند. سمیه تلاش میکند که فضای خصوصی رضایتبخشی برای خودش بسازد، چون معتقد است که جامعه سبب شادی انسان نمیشود و خواستههای فردی در جمع زیر سؤال میرود.
راضیه
راضیه ۷۲ ساله و اهل بیجار است. راضیه همسایه و دوست نزدیک قدمخیر است. او در ۱۴ سالگی با یک کارگر ساده ازدواج کرد و صاحب پنج دختر و دو پسر شد. شوهرش چند سال پیش بر اثر بیماری از دنیا رفت. راضیه از آن پس تنها زندگی میکند. چند سال پیش برای عروسی یکی از پسرانش مجبور شد خانهاش را که تنها داراییاش بود بفروشد. بعد از فروش خانه به تنهایی در یک خانهی بسیار کوچک و کمنور زندگی میکند. زندگی راضیه نیز همچون زندگی قدمخیر به سختی و با کمک یارانهی نقدی دولت و مستمری خیریه سپری میشود.
منیژه
منیژه ۴۴ ساله و اهل کنگاور است. فارغالتحصیل دورهی فوق لیسانس فلسفهی اسلامی از دانشگاه آزاد اسلامی است. در ۱۹ سالگی به اصرار خانوادهاش ازدواج کرد، و یک سال و نیم بعد با بچهای ۱۱ ماهه طلاق گرفت، و به اصرار پدرش حضانت فرزندش را به همسر سابقش سپرد. منیژه ۲۴ سال است که تنها زندگی میکند. ۲۰ سال است که کارمند دانشگاه است. از چند سال پیش زیر نظر رواندرمانگران، مشاوران و روانشناسان مختلف سعی کرده تا مشکلات روحی و ذهنیاش را حل کند. دوست دارد که تغییر کند، از تنهایی دربیاید و بداند که چرا تمام روابطش نافرجام میماند؟ به شکل جدی چند بار به خودکشی فکر کرده است. اما به قول خودش جسارتش را نداشته، و از طرفی نمیخواهد به فرزندش صدمه بزند. در زمان عکاسی بسیار منزوی و تنها بود. قرصهای ضد افسردگی مصرف میکرد و به گفتهی خودش تمام وقت آزادش را در فضای مجازی میگذراند.
گلزار
گلزار ۴۰ سال دارد و اهل سنندج است. فوق لیسانس نمایش عروسکی از دانشگاه تهران دارد، و بعد از قبولی در دانشگاه به تهران آمده و ۱۵ سال است که تنها زندگی میکند. کارمند یک مجموعهی فرهنگی-هنری است. تنهایی را دوست دارد، اما ترجیح میدهد که با فرد مناسبی ازدواج کند که بتواند شریک زندگیاش باشد. گلزار چند سال پیش به سرطان مبتلا شد و تمام مراحل سخت درمان را به تنهایی و با کمک دوستان نزدیکش از سر گذراند.
لاله
لاله ۳۲ سال دارد. اهل خوزستان است و در مقطع کارشناسی ارشد تئاتر عروسکی دانشگاه تهران تحصیل کرده است. او بعد از قبولی در دانشگاه به تهران آمد. در تهران با نامزدش عقد رسمی کرد و به پیشنهاد او برای صرفهجویی در هزینههای زندگی در خوابگاه متأهلان جایی را اجاره کردند. بعد از مدتی همسرش به خاطر عقاید سنتی خانوادهاش، که میگفتند زن و مرد عقد کرده نباید پیش از ازدواج زیر یک سقف زندگی کنند، لاله را ترک کرد. لاله نه سال است که تنها زندگی میکند. معتقد است که مشکل بزرگ ازدواج در ایران توقعات خانوادههای زن و مرد است نه خود آنها.
سایه
سایه ۳۹ سال دارد، اهل اراک است، و در رشتهی عکاسی دانشگاه هنر تهران درس خوانده است. به کار روزنامهنگاری و نوشتن مشغول است، و مجموعهای چاپ شده و چند داستان ناتمام دارد. او بعد از مهاجرت به تهران چند سال تنها زندگی کرد، و بعد از این که خانوادهاش به تهران آمدند، دوباره به درون زندگی خانوادگی رفت. پس از ده سال تصمیم گرفت که مستقل شود، و بهرغم مخالفت پدرش، خانهای برای خود اجاره کرد. سایهی سنگین نارضایتی پدرش همیشه روی سر اوست. سایه فکر میکند که زندگی با خانواده او را از بسیاری مهارتهایی که قبلاً داشت، دور کرده بود. اما تنها زندگی کردن هم برای او کار سادهای نیست. سایه زندگی با خانواده را دوست دارد، اما نه به بهای از بین رفتن آزادیهای کوچکی که دارد. به نظر او داشتن رابطهای درست، در شرایط کنونی سختترین کار است و از آن سختتر اعتماد به آدمها است. نوشتن مهمترین دغدغهی اوست، چون فکر میکند که از این طریق میتواند با دنیا حرف بزند.
مصی
مصی ۳۹ سال دارد. اهل قزوین است و در رشتهی ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر تهران لیسانس گرفته است. نویسندهی رادیو و فیلمهای انیمیشن است و برای چند روزنامه هم مطلب مینویسد. ۱۸ سال است که تنها زندگی میکند. مصی منزوی است و دوست دارد تا جایی که میتواند آدمها را از زندگیاش حذف کند، هر چند دیگران تنهایی را به حساب گوشهگیری و ضد اجتماع بودن میگذارند. او ازدواج و رابطهی بلندمدت را ارزشمند نمیداند و دلش میخواهد که بنویسد و بخواند و فیلم ببیند.
الهام
الهام ۴۱ ساله و اهل کرج است. مدرک کارشناسی ارشد در پژوهش هنر دارد. الهام در ۱۷ سالگی با پسرعمهی خود نامزد کرده، در ۱۸ سالگی وارد دانشگاه هنر شده و در ۲۵ سالگی ازدواج کرده است. الهام صاحب یک دختر ۱۰ ساله است که به بیماری فلج مغزی مبتلا است، و به سختی حرف میزند. چند سال پیش الهام و همسرش از هم جدا شدند. الهام در دانشگاه، مدرس هنر است و همزمان در یک کتابفروشی کار میکند. دخترش را هم به کلاسهای مختلف کاردرمانی و گفتاردرمانی میبرد. الهام ۵ سال است که در کنار دخترش زندگی میکند و با تلاش و امیدواری زندگی را اداره میکند.
آنیا
آنیا ۳۵ سال دارد. اهل بجنورد است و در رشتهی طراحی داخلی تحصیل کرده است. در ۲۲ سالگی با مردی از اقوام دورش ازدواج کرد و بعد از مدتی متوجه شد که همسرش مبتلا به وسواس فکری شدید است. با هم برای درمان همسر و ادامهی تحصیل به سیدنی رفتند، اما کمکم ادامهی زندگی با همسرش آنقدر دشوار شد که بعد از پنج سال، زندگی مشترک را ترک کرد. مدتی تنها در سیدنی زندگی کرد تا بالاخره به ایران بازگشت. شغلی در تهران پیدا کرد و بهرغم مخالفتهای پدر و مادرش ۸ سال است که تنها زندگی میکند. چند بار مجبور به ترک محیطهای کاری شده است، چون همکارانش با زنان رفتارهای نامناسبی داشتهاند. آنیا اکنون در تهران در یک مهد کودک کار میکند. با یک دوست که او هم بعد از سختیهای زیاد متارکه کرده، همخانه شده است. آنیا با ورزش و تمرین تزکیهی ذهن سعی میکند که آرامش و بردباری بیشتری پیدا کند.
منبع: aasoo
نظر کاربران
خوب چیش به ما
پاسخ ها
زن اولی چه وفادار بوده .....
با اینکه شوهرش مرده ولی دنبال کس دیگه ای نرفته.....
کاشکشی همه مثل اون بودن
وفادار نه افسرده بوده.
چه تاریک زندگی می کنند و بی امید و افسرده من همسر و دو فرزند دارم زندگیمون شاد و عالیه.اینهابلد نیستند با دیگران کنار بیان اگه نه میتونستن با خواهری برادری و یا دوستی زندگی کنند
گلزار متاسفانه بر اثر سرطان فوت کرد.در تئاتر عروسکی فعال بود
11:5
مردها به زن زنده شون هم وفا نمی کنند.والا شما خیلی رو
دارید
بهترین راه رو در پیش گرفتن
پاسخ ها
متاسفانه ازدواج وزندگی مشترک خیلی وقته تو ایران به فنا رفته
البته یه دلیل اش هم نفرتی است که زیر سایه قوانین احمقانه مرد سالار بین زن و مرد ایجاد شده
زنان ایران مظلومند وفاتح آینده سرزمین ما
پاسخ ها
درود ب همچون زنهایی که با تمام مشکلات زندگی میکنند بعضی از زنها شوهربیچاره زحمت کش صبح میره دنبال کار وزندگی نون در میاره شب که برمیگرده اسیر غر زدن زنش
خخخخ آره بشینین تا ما بزاریم مملکتو فتح کنین
شما هیچ کاری نمی تونید بکنید
به ۱۷:۲۷
تا حالا نشسته بودیم ببینیم شما چیکار میکنین... خخخخ خودت دوربرتو نگا کن ببین تو و امثالت چه گندی زدین به سرزمینمون
بذار ماهم شانسمون رو امتحان کنیم ... یا مثل شما گند میزنیم که درصدش کمه... یا این جامعه رو جای بهتری برای زندگی میکنیم که انتظارش هم میره
من خیلی دلم می خواد مجردی زندگی کنم و ازدواج نکنم
ولی اولین قدم برای تنهایی زندگی کردن استقلال مالی و داشتن پول هستش
که فعلا محقق نشده
پاسخ ها
والا با این کرایه خونه ها زن و مرد هردو کار میکنند انواع اقسام وام رو میگیرند نمیتونن یه چهل متری بگیرند
میخوام بگم بعد این زندگی مجردی که هیچ زندگی متاهلی هم وجود نداره مگر اینکه دو نفر ازدواج کنند ولی هرکدوم خونه بابا ننه اش زندگی کمه
انشالا اگه ثابت قدم باشی و پشتکار داشته باشی خیلی زود میتونی زندگی ای که دوست داری رو بسازی. خیلیا اولش مثل شما بودن و به مرور خوته و زندگی شخصی خودشونو ساختن:-)
نمادکانون های خانوادگی ازهم پاشیده بودندهمه شون!
پاسخ ها
یه جوری از تنهایی زنا نوشته که انگار خیلی بدبختن ولی در واقع خیلیاشون تو کار موفقن. زندگی مشترک به هر قیمتی بی مفهومه
فکر شما خیلی سنتی و بسته است.
اگر زندگی های خانوادگی ناموفقند و افراد بدون خوشلختی و رضایت زندگی با هم رو ادامه می دند. هر آدمی باید بر اساس نیازهاش زندگیش رو بسازه. یک نفر از زندگی تنهایی لذت می بره و یک نفر از زندگی خانوادگی
بیشتر علتش نامردی و بی معرفتی ما به اصطلاح مردهاست.
پاسخ ها
چند بار دیگه کامل بخون!
والا تو جامعه ای که به مرد اجازه ازدواج مخفیانه میده ازدواج حماقته بشینی ازدواج کنی تمام اینده کاری و حرفه ای خودت رو بسوزونی خستگی چند برابر اداره خونه بشور و بساب رو به جون بخری بچه بزایی از ریخت بیافتی بعد ببینی مرده رفته یه زن دیگه گرفته
حداقل ادم مجرد میمونه حالشو میبره حمالی نمیکنه تمرکز میکنه رو زندگی خودش
چهارتا دختر به ایشونم توجه کنند
متاسفانه تهران وشهرهای بزرگ پر از مهاجرانی شده که با مشکلات زیادی گریبانکیر هستند واکثرا هم با مشکلات مثل افسردگی دچار هستند وکسی هم به فکر اونها نیست
مجرد زندگی کردن باید تبدیل به یک فرهنگ بشه ولی در عین حال باید از جای هم حمایت شوند
پاسخ ها
جالبه که تهرانی ها که به اصطلاح خیلی خودشونو باکلاس میدونن پای همه خبرها کامنت در مورد مهاجرا میذارن. بابا خجالت بکشید یه ادم از اینور دنیا میره اونور دنیا مثلا امریکا بعد از ۴ سال سیتیزن اونجا میشه
حق رای داره، بهش احترام میذارن. شما ها تمام ثروت مملکتو خرجتون میکنن اونوقت همش غر میزنیدکه مهاجرا میان تهران و شهرای بزرگ. آخه اگه نفت خوزستان نبود که تو نمیتونستی تو تهران قر بدی. اگه اون خوزستانی بیچاره مهاجرت کرده چون کار نیست تو شهرش، امکانات درمانی و بهداشتی و اموزشی نیست، هوا نیست، اب نیست. اگرنه زندگی در کنار یه مشت ادم تازه به دوران رسیده از هر چیزی نفرت انگیزتره
کاربر 10:45عالی نوشتی
۱۰:۴۵
احسنت.گل گفتی
من خودم تهرانی نیستم ومشهدیم ولی دارم میبینم که مهاجرت وکمبود امکانات چه بلایی سر مردم میاره
تو امریکا وکشورهای دیگر تو از 18سالگی مستقل میشن ودولت برای خرید خانه وماشین به اونها وام میده نه مثل ما که جون میدیم ونون نداریم وخدا رو شکر کنیم که نفس میکشیم
انگار تهران ارث باباشونه.یه کلانشهر آلوده ودر هم ریخته وشلوغ
نژادپرستین شما
اونهایی که زندگی نرمالی داشتن اکثرابه قول شما به زندگی تو فضای کم نور و معیشت از یارانه رسیدن،اونهایی هم که جداشده بودن همش به قول شما موفق و مشغول به کاروپولدار بودن،یعنی اگر خودت و وقف زندگی زناشوییت کنی و خودت و فراموش کنی معلوم نیست چی در انتشارات،اگرهم خودخواه باشی با زندگی زناشویی تناقض پیدامیکنی
زنان ایران همه تنهان.شماها واقعا فکر کردید متاهل ها تنها نیستن؟ اونا اتفاقا تنهاترین هان.ته دلشون خیلی غمگینن.مخصوصا وقتی چند سالی از زندگی بگذره و عادی بشه همه چی
پاسخ ها
اره دقیقا. مردای ایرانی حتی عاشقاشونم بعدازچندسالی میشن همون مرد کم شعور که فرهنگ زندگی مشترک ندارن
مثل من بعد ۶ سال زندگی ودوتا دختر
دقیقا. فهم و درک مردای ایرانی از بچه ۳ ساله هم کمتره. یچیزی به اسم غیرت رو فقط بهشون یاد دادن بیخودی
خوش به حالشون
راحت زتدگی شونو میکنن
یک نکته مشترک دارند هر کدوم که برای تحصیل از شهری کوچک به تهران رفتند همون تهران ماندگار شدند دلیلش هم صرفا فرصت شغلی بهتر و صد البته در امان ماندن از سرک کشیدن و فضولی فامیل و آشنا و همسایه در زندگی شخصی هست. از نظر روانی شهرهای پرجمعیت و مهاجرپذیر این مزیت را برای زنان دارند و نشان میده شهرهای کوچک ما نه فقط به لحاظ اقتصادی بلکه از جنبه فرهنگی و آزادی فردی هم با تهران فاصله دارن بعبارتی شاهد توسعه نامتوازن در کشور هستیم.
پاسخ ها
بهترین کامنت
به نظرم بایدیه کم ازاون شعوروزندگیهای سالم و کانون گرم خانواده های قدیم وقدیمی هاکه ساده وبی آلایش وبه دور ازاین کج فهمی هابودبه دست بیاریم
پاسخ ها
اون زندگی ها ظاهرا سالم بود.چند سالته شما؟
برای من خیلی خبر جالبی بود.
من یک مرد متاهل هستم و 10 ساله ازدواج کردم و یک فرزند دارم.
بعضی وقت ها فشار زندگی حتی اینجا اینقدر بالاست که دوست داشتم تنها باشم و به خودم میگم چرا دو نفر دیگر رو بدخت کردم؟
ولی چاره ای ندارم و باید برای زندگی و خانواده ام تلاش کنم که لااقل اونها از زندگی لذت ببرند.
به نظرم دیگه همه باید بذریم مه تنها زندگی کردن بهت. ر از ازدواج های نافرجام است .حدال از بعد روانی ادمها سالم می مونن
از ساری شمال اومدن دانشگاه هنر تهران چند سال تهران زندگی کرده درس خونده بعد همشهری هاش دو روز نمی تونند مسافررو تحمل کنند
پاسخ ها
تاریخ نداشته تهران رو بخون تا بفهمی چی بوده
جالبه خیلی از افراد مطرح شده در گزارش رشته های هنری بودند. واقعا توی شهرستان ها خیلی امکان کار و دیدن شدن برای رشته های هنری نیست و بنابراین خیلیهاشون تهران موندگار میشند مثل خیلی از دوستانم که هنرهای زیبا درس خوندند.
بیچاره قدم خیر و دوستش
خوب چیه داری آدرس میدی به دزدا!!!!!
برن سراغشون!!!
همشون يه جوري افسرده و بدبخت بودن
پاسخ ها
تو به آدم موفق می گی افسرده فقط به خاطر اینه که زنه
چرا همه خانم ها که مشکل داشتن هنر وادبیات خوندن؟؟؟
پاسخ ها
بهتره بگی:همه خانم هایی که قوی و مستقل بودن هنر و ادبیات خوندن.
شاید دلیلش شجاعت و استقلال فکری این افراده.که از قضاوتهای جامعه و افراد بی فرهنگ نمی ترسن و سعی میکنن برای دل خودشون زندگی کنن. در حالیکه اکثریت زنها و مردهای جامعه ما عقل و چشمشون به دهان مردمه.
هنر و ادبیات بهترین راه برای ابراز اندوه و احساساته
چون اونایی که هنر و ادبیات خوندن بدبختن :)
و چون طرفدار علم های پر فایده ای مثل هنر و ادبیات بیشتر خانم ها هستن
افرادی که میرن سمت هنر،خیلی هاشون افرادی تابو شکنند ،دنباله رو نیستن و ترسشون از حرف و قضاوت مردم کمتر از بقیه است. یه شجاعتی دارن تو اغلب افراد جامعه کمتر دیده میشه
کلا دیگه کسی دنبال سازش و حل مشکلات نیست همه آسانترین راه رو انتخاب می کنند. تنهایی ،،مسئول نبودن در برابر خانواده و فامیل
آدمها می خوان راحت باشن ، کسی بازخواست شون نکنه ، جوابگوی هیچکس نباشند. یه جورایی. آدما می خوان ول باشند
اما روانشناسی میگه فوری جایی رو که حس می کنید به نفع تون نیست ترک نکنید سعی کنید زحمت بکشید و به نفع خودتون تا حدی عوض اش کنید فرار نکنید ، برعکس همه فرار می کنند
پاسخ ها
فرار نمیکنن چیزی که بیست سال نشه درستش کرد کی میخواد درست بشه؟بعد از مرگ
یه حسی بهم میگه منم تهش قراره همین جوری زندگی کنم
چه خوب که تنها نیستم
منم تصمیم گرفتم مجرد بمونم
ای کاش مثل فائقه یا ... فرصت داشتم توی جامعه ای باشم که بتونم اون آدمی که سطح فکرش بالاست رو انتخاب کنم . ولی از بدی زندگی توی شهرای کوچک و سنتی اینه که آدمای دوروبرت بیشترر عقایدی دارن که اگه باهاشون ازدواج نکنی بهتره
اگه از لحاظ مالی و سلامتی مشکلی نباشه تنهایی اصلا سخت نیست و خیلی هم خوش میگذره ، یه نکته در مورد نسخه جدید برنامه برا من بعد از پخش فیلم هرکاری می کنم دکمه برگشت کار نمیکنه دوستان امتحان کنید ببینید بعد توی نظرات بگید
درود بر همشون .
من خانم دکترای مهندسی با شغل عالی بعد از ۱۷ سال زندگی و سوختن و ساختن با مردی به نام شوهر و خانواده اش کم اوردم و جدا شدم . بابت امضاز طلاق خونه ام را هم لزمن گرفت و بچه ام را هم گرفت. الان ۴ سال از اون طلاق میگذره و من مفهوم زندگی را با وجودی که تمام دارایی ام را گرفت، با لذت سپری می کنم. آرامش و امنیتی که الان دارم ، با هیچی عوض نمیکنم و الان خونه و زندگی هم دارم. دوره ای که متاهل بودم حالم بد بود .. زندگی قشنگ امروزم را با هیچی عوض نمی کنم.
پاسخ ها
خوش به حالت کاش نصیب منم بشه
به کاربر ی که نوشته : خوش به حالت....
یه روز باید تصمیم نهایی ات را بگیری و به امید فردا نباش
من هم تمام ۱۷ سال به امید روزهای خوب بودم و فکر می کردم نگرش شون بخاطر محبتهایی که براشون می کنم عوض میشه اما هر روز پر روتر و متوقع تر و نا محترم تر می شدند. اما بالاخره تصمیمم را گرفتم و به خودم اومدم. الان سالی یکبار بچه ام را می بینم که حسابی شستشوی مغزی شده ...اما مطمئنم یه روز همه چیز را می فهمه. به این مساله ایمان دارم.
آفرین به شما که شجاع بودی و مثل خیلی از ترسو ها به بهانه "بچه" تو اون زندگی بیمار نموندی
آفرین بر تو.کاش من هم مثل تو بشم
تازه از دست مرد ها راحت شده اند
و اینک منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد ...
پاسخ ها
زمستون قشنگ ترین فصل ساله ، شاد باش حتی با خوردن یک لیوان چای داغ در شب سرد زمستون توی بالکن ،
ساده زیباست ، زیبا سادست
الان توی لوله آزمایشگاهم میشه بچه ساخت ولی عشق نه ، اگه عشق واقعی پیدا شد استقبال کن ازش و اگر پیدا نشد عاشق خودت باش
زنان زیادی رو میشناسم که یا الان فوت شدن یا بالای ۸۰ سال دارند ، در جوانی بیوه شدند ولی باز هم ازدواج کردند و زندگی موفقی هم داشته اند
من از وقتی یادم میاد از وقتی به دنیا اومدم حتی قبلتر که اینو بین دعواهای پدر و مادرم فهمیدم مادرم مخالف بچه دار شدن بود اما پدرم اصرار به بچه دار شدن داشت همیشه بین پدر و مادرم اختلاف و دعوا بود، مادرم منو دوست نداشت چون شاید از ته دل راضی به بچه دار شدن نبود، انگار در میدان جنگ بزرگ شدم و قد کشیدم، من محبت ندیدم فقط دعوا دیدم، دوست نداشتن و شاید نفرت دیدم، عشق ندیدم، با اینکه دختر بودم و به محبت بیشتری احتیاج داشتم اصلا محبت ندیدم حالا هم فکر می
حالا هم فکر میکنم محبت کردن بلد نیستم، با 32 سال سن از ازدواج فوق العاده وحشت دارم چرا؟ اولا چون دوست داشتن و گذشت رو به نظرم یاد نگرفتم ثانیا منی که پدر و مادرم دوستم ندارن و براشون هیچ اهمیتی ندارم چرا یه غریبه باید منو دوست داشته باشه و بخواد باهام ازدداج کنه اصلا منطقی نیست شاید پشیمون شد که اونوقت من میمونم و تنهایی همیشگیم به اضافه یه دل شکسته ثالثا اصلا دوست ندارم بچه ای شبیه من دوباره به دنیا بیاد که اینقدر رنج بکشه گاهی فکر میکنم اگر
پاسخ ها
تو اصلا چرا زنده ای؟؟؟
اینطوری فکر نکن. دنیا پر از آدماییه که والدین نامناسب و کودکی تلخی داشتن ولی از اتفاقات زندگی والدینشون درس گرفتن و در بزرگسالی تونستن یه زندگی خوب و رضایت بخش برای خودشون بسازن
ثانیا منی که پدر و مادرم دوستم ندارن و براشون هیچ اهمیتی ندارم چرا یه غریبه باید منو دوست داشته باشه و بخواد باهام ازدداج کنه اصلا منطقی نیست شاید پشیمون شد که اونوقت من میمونم و تنهایی همیشگیم به اضافه یه دل شکسته ثالثا اصلا دوست ندارم بچه ای شبیه من دوباره به دنیا بیاد که اینقدر رنج بکشه گاهی فکر میکنم اگر بچه طلاق بودم آرامش بیشتری داشتم نمیدونم شاید
سمیه نرو
منم یه چند ماهی هست تنها زندگی می کنم به لطف کرونا اولش خیلی سخت بود اما کم کم داره برام جذاب میشه چون هیچ کس نیست که ازش ناراحت بشی
منم اگر خونه و کار خوب داشتم هیچوقت ازدواج نمیکردم. این حرف اکثر زن های ایرانیه. نگاه نکنید چندسال اول زندگی شاد هستن ولی بعد پشیمونن. مردای ایرانی درک و شعور ندارن واقعا