تلفن هوشمند باید طرف ما باشد نه مقابل ما!
وقتی در تلفن هوشمند خود غرق میشویم و حواسمان از دنیای اطراف پرت میشود فکر میکنیم این فقط یک اتفاق یا مسوولیت ماست. اما اینگونه نیست. دلیل دیگر آن است که تلفنهای هوشمند و اَپها جهتگیریهای روانی و نقاط آسیبپذیر ما را سرقت میکنند.
من قصد دارم به شما نشان دهم آنها چگونه این کار را انجام میدهند و امیدوارم ما فرصتی به دست آوریم تا آیندهای را بخواهیم که با آنچه شرکتهای فناوری رقم زدهاند متفاوت باشد.
اگر شما یک اَپ باشید چگونه افراد را مجذوب میکنید؟ خودتان را جای یک دستگاه بگذارید.
هر فرد بهطور متوسط 150 بار در روز تلفن خود را بررسی میکند، اما چرا؟ آیا ما 150 انتخاب آگاهانه انجام میدهیم؟ دلیل اصلی وجود مولفه روانی شماره یک در دستگاههاست: پاداشهای متغیر و پراکنده.
آیا این تاثیر واقعاً کار میکند؟ بله. دستگاههای سکهای در ایالات متحده بیش از مجموع درآمد بیسبال، فیلمها و شهربازیها درآمدزایی میکنند. طبق گفته پروفسور ناتاشا داوشول از دانشگاه نیویورک و مولف کتاب «اعتیاد با طراحی» در مقایسه با انواع مختلف قماربازی، مردم سه یا چهار برابر سریعتر درگیر دستگاههای سکهای میشوند.
حس تعلق
اما واقعیت تلخ اینجاست: چندین میلیارد نفر یک دستگاه سکهای در جیب خود دارند. هرگاه ما تلفن را از جیب خود بیرون میآوریم با یک دستگاه سکهای بازی میکنیم تا ببینیم چه پیامهایی دریافت کردهایم. وقتی انگشت خود را روی صفحه اینستاگرام میکشیم با یک دستگاه سکهای بازی میکنیم تا ببینیم عکس بعدی چیست. وقتی صفحه را میکشیم تا ایمیل خود را تازه کنیم با یک دستگاه بازی میکنیم تا ببینیم ایمیل بعدی چیست و وقتی صفحه دوستیابی را لمس میکنیم با دستگاه بازی میکنیم تا ببینیم دوستی پیدا میکنیم یا خیر.
گاهی اوقات این کار عمدی است: اَپها و وبسایتها پاداشهای متغیر و پراکندهای را برای تمام محصولاتشان در نظر میگیرند چرا که این کار برای تجارت و کسبوکار مفید است.
گاهی اوقات نیز (همانند ایمیل) این کار فقط یک اتفاق است.
روش دیگری که فناوری برای دزدیدن اذهان به کار میبرد آن است که به ما القا میکند یک درصد احتمال وجود دارد که ما موضوعی مهم را از دست بدهیم. علاوه بر این، اَپها از نیاز فرد به تایید اجتماعی سوءاستفاده میکنند. وقتی ما این پیام را دریافت میکنیم «دوست شما، مارک، شما را در یک عکس تگ کرده است»، بلافاصله حس تایید اجتماعی و تعلق به ما دست میدهد. اما همه این کارها در کنترل شرکتهای فناوری است.
فیسبوک و اینستاگرام بهطور خودکار پیشنهاد میکنند چه عکسهایی را باید تگ کنیم و به این ترتیب آنها باعث میشوند افراد در عکسها بیایند. بنابراین وقتی دوستم مرا تگ میکند او در واقع به پیشنهاد فیسبوک پاسخ میدهد و خود انتخاب مستقلی ندارد. اما فیسبوک با این روش تعداد دفعاتی را که میلیونها نفر احساس تایید اجتماعی دارند دستکاری میکند.
همین امر هنگامی اتفاق میافتد که ما عکس پروفایل خود را عوض میکنیم.
مهاجم دیگر لینکدین است. لینکدین میخواهد که تعداد زیادی از افراد در مقابل یکدیگر تعهدات اجتماعی خلق کنند. هر زمان که افراد با پذیرش یک ارتباط، پاسخ به یک پیام، یا تایید مهارت فردی دیگر واکنش نشان میدهند مجبورند به لینکدین داتکام وارد شوند و طبیعتاً زمانی را در آن خواهند گذرانید. لینکدین همانند فیسبوک از عدم تقارن در ادراک استفاده میکند.
فرهنگ غرب بر اساس آرمانهای انتخاب و آزادی فردی قرار دارد. میلیونها نفر به شدت از حق خود برای انتخاب آزاد دفاع میکنند در حالی که نمیدانند انتخاب آنها در نقطهای بالاتر و توسط منوهایی دستکاری میشود که خود نقشی در انتخاب آن نداشتهاند. این دقیقاً همان کاری است که شعبدهبازان انجام میدهند. آنها توهم انتخاب آزاد را در افراد ایجاد میکنند در حالی که منو را به صورتی دستکاری کردهاند که خود با هر انتخابی برنده باشند.
وقتی منویی از انتخابها به افراد داده میشود آنها به ندرت میپرسند «چه چیزی در منو قرار ندارد» یا «چرا فقط این انتخابها در اختیار من قرار گرفته است و از دیگر گزینهها خبری نیست؟»، «آیا من اهداف تهیهکنندگان این منو را میدانم؟»، «آیا این منو نیازهای اصلی مرا برآورده میسازد یا گزینههای آن انحرافی هستند؟»
به عنوان مثال فرض کنید در سهشنبهشبی به همراه دوستان خود بیرون رفتهاید و قصد دارید با یکدیگر صحبت کنید. شما نرمافزاری را باز میکنید و فهرست کافهها را میبینید. هر کدام از افراد گروه با تلفن خود عکس کافههای مختلف را دیده و آنها را با یکدیگر مقایسه میکنند اما آیا این منو با خواست اصلی افراد گروه مطابقت دارد؟
بحث اینجا نیست که کافهها گزینههای خوبی نیستند بلکه در آن است که نرمافزار سوال اصلی گروه «کجا میتوانیم با هم صحبت کنیم؟» را با «بهترین کافه با نوشیدنیهای خوب کدام است؟» جایگزین میکند. علاوه بر این، گروه دچار این توهم غلط میشود که منوی نرمافزار بیانگر مجموعه کاملی از انتخابها برای رفتن است.
هرچه تعداد گزینههایی که فناوری در جنبههای مختلف زندگی (اطلاعات، رویدادها، مکانها، دوستان و مشاغل) به ما میدهد بیشتر باشد ما بیشتر به این نتیجه میرسیم که تلفن بهترین و مفیدترین منوها را در اختیار ما میگذارد. اما آیا حقیقت اینگونه است؟
شرکتهایی که حداکثر زمان را برای طراحی اَپها صرف میکنند تلاش میکنند مردم را در حال مصرف نگه دارند حتی زمانی که گرسنه نیستند. چطور؟ آسان است. آنها یک تجربه محدود و پایانپذیر را به جریانی نامحدود و بیپایان تبدیل میکنند.
پروفسور برایان وانسیک در مطالعه خود نشان داد که چگونه میتوان مردم را فریب داد تا مرتب سوپ بخورند. به آنها باید ظرف سوپی داد که ته نداشته باشد و هنگام خوردن بهطور خودکار پر شود. اگر چنین ظرفی به آنها داده شود مردم 73 درصد بیشتر از حالت عادی کالری دریافت میکنند.
شرکتهای فناوری اغلب ادعا میکنند که تماشای ویدئوی مورد نظر را برای کاربران تسهیل میکنند در حالی که آنها در حقیقت به دنبال منافع تجاری خود هستند. شما نمیتوانید آنها را سرزنش کنید چرا که «افزایش صرف زمان» همان چیزی است که آنها به خاطرش با یکدیگر رقابت میکنند. شرکتها همچنین میدانند که قطع کلام دیگران برای کسبوکار آنها مفید است.
آیا از اینکه فناوری ذهن شما را سرقت میکند ناراحتید؟ من فقط چند نمونه از تکنیکهای آنها را ذکر کردم اما هزاران تکنیک وجود دارد. میتوانید تعداد عظیم سمینارها، کارگاهها و دورههای آموزشی را تصور کنید که تکنیکهایی از این دست را به کارآفرینان فناوری تعلیم میدهند. میتوانید اتاقهایی پر از مهندسان را تصور کنید که کار آنها این است که هر روز روشی جدید برای وابسته کردن شما پیدا کنند.
بدیهی و غیرقابل اجتناب است که میلیونها نفر تلفن همراه دارند اما میتوان آنها را بهگونهای طراحی کرد که نقشی غیر از سرقت اذهان ایفا کنند. ما میتوانیم آیندهای متفاوت از آنچه فناوری رقم زده است را مطالبه کنیم. درست همانگونه که جنبش غذای ارگانیک به ما اجازه میدهد آیندهای بدون کشاورزی صنعتی و سرشار از مواد سالم داشته باشیم. من آن را «صرف مناسب زمان» مینامم.
تصور کنید اَپها به جای بهحداکثررسانی «صرف زمان» نمونههای جایگزینی از خدمات ارائه دهند که «صرف مناسب زمان» را به حداکثر برساند. این اَپها بر این معیار در فروشگاه اَپ و در موتورهای جستوجو رتبهبندی میشوند. تصور کنید اپل و گوگل به جای عرضه تلفنهای پرزرق و برق، گوشیهایی را طراحی میکردند که از ذهنها در مقابل سرقت محافظت کنند و افراد را قادر سازند به انتخابهای آگاهانه دست زنند. تصور کنید یک «منشور حقوق» دیجیتال وجود داشته باشد که برای اَپها و وبسایتها معیارهایی وضع کند.
تصور کنید شرکتهای فناوری به ما کمک میکردند تا روابط خود را با دوستان و تجارت بر حسب آنچه ما «صرف مناسب زمان» میدانیم تنظیم کنیم به جای آنکه احساس کنیم ممکن است چیزی را از دست بدهیم. تصور کنید سازمانی مستقل وجود داشته باشد که نماینده علاقهمندیهای عمومی است و به تعریف استانداردها و معیارها کمک میکند و بررسی میکند شرکتهای فناوری چه زمانی از این علاقهمندیها سوءاستفاده میکنند. تصور کنید مرورگرهای وب و تلفنهای هوشمند که درگاه انتخابهای افراد هستند واقعاً مراقب افراد بودند و به آنها کمک میکردند عواقب کلیک کردن خود را پیشبینی کنند.
ما به تلفنهای هوشمندی نیاز داریم که اسکلت بیرونی ذهن ما باشند و روابط بینفردیای میخواهیم که به ارزشهای ما اهمیت دهند نه عکسالعملهای ما. بیایید همانند حریم خصوصی و سایر حقوق دیجیتال به شدت از اذهان خود محافظت کنیم.
ارسال نظر