تاریخچه مختصر عکاسی رنگی؛ از رؤیا تا واقعیت
بیشتر مردم هنگام عکاسی از جهان اطراف، چندان به رنگها توجه نمیکنند چراکه همیشه جلوی چشمشان قرار داشته است و به عبارتی به آن عادت کردهاند. ما انتظار داریم که دوربینهایمان طیف نور مرئی را با دقت به تصویر بکشند.
بهمحض اینکه متوجه شدیم میتوان نور را با دوربینها تسخیر کرد، خواستیم که تمام رنگهای مربوط به آن را تحت کنترل خود در بیاوریم. برخی از آزمایشها در میانه قرن نوزدهم آغاز شدند. هدف اصلی پیدا کردن مادهای بود که بتواند ویژگیهای رنگ نوری که بر آن میفتد را به صورت مستقیم در خود نگه دارد. قابلیت گرفتن رنگها در سال 1951 توسط یک کشیش که در منطقه بالای نیویورک زندگی میکرد ارائه شد.
جالب است صدسال بعد در حدود سال 2007، محققان در موزه ملی تاریخ آمریکا موفق شدند روش Hill را تحلیل کنند و متوجه شدند که وی واقعاً متدی برای چاپ و تکثیر رنگ پیدا کرده بود. پروسه او بسیار گنگ بود و از رنگدانهها برای بهتر کردن برخی از رنگها استفاده میشد. بااینکه Levi Hill درباره کشف خود کاملاً دروغ نگفته بود، اما نتایج را دستکاری میکرد و بهبود میبخشید.
در سال 1886، Gabriel Lippmann فیزیکدان و مخترع از دانش خود در فیزیک برای ساخت چیزی که میتوان آن را اولین عکس رنگی بدون استفاده از هرگونه رنگ زدن یا رنگدانه در نظر گرفت، استفاده کرد. Lippmnan متوجه پدیدهای به نام تداخل که در انتشار امواج وجود دارد شد. وی در سال 1906، پروسه خود را در کنار چند عکس رنگی از یک طوطی، کاسهای حاوی چند پرتقال، چند پرچم و پنجرهی شیشهای لکدار عرضه کرد. کشف وی منجر به برنده شدن جایزه نوبل فیزیک شد.
شاید فکر کنید که داستان عکاسی رنگی، با استفاده Lippmann از پدیدهی پیچیده تداخل به پایان میرسد، اما مشکلاتی هم وجود داشت که به بیان آنها میپردازیم. همانطور که خودتان هم احتمالاً حدس میزنید، پروسه دشوار بود زیرا به امولسیونهایی با دانههای ریز و کیفیت بالا و زمان زیاد برای ظاهر شدن نیاز داشت. با نوارهای گستردهتر از طولموج رنگها که توسط بازتاب تولید میشد به مشکل برمیخورد و این پروسه نیازمند کار با جیوه که سمی است بود.
درعینحال، فیزیکدان اسکاتلندی James Clerk Maxwell به سختی کار میکرد و برای تعریف تئوری رنگ جدیدی که تا به امروز شیوه تکثیر رنگ ما را تعیین میکند، آماده میشد. Maxwell ایدهای ارائه کرد که بر طبق آن عکسها از طریق سه فیلتر قرمز، سبز و آبیرنگ گرفته میشوند. به محض اینکه عکسها توسط پروژکتورهایی با فیلترهای مطابق پخش میشدند، با یکدیگر همپوشانی پیدا میکردند و میتوانستند عکس رنگی کاملی را تولید کنند. Maxwell در سال 1861، نحوه پیادهسازی روش خود را به همراه عکس مشهورش از روبان سه رنگ به موسسه سلطنتی تحقیقاتی بریتانیا ارائه داد.
عجیب است که متد Mawell در مقایسه با روش دیگران مثل Lippmann، چندان موردتوجه قرار نگرفت. بههرحال در اواخر سالهای 1890 کار وی دوباره موردبررسی قرار گرفت. یک دانشمند آلمانی به نام Hermann Wihelm Vogel کشف کرد که میتواند از تئوری سه رنگ، برای ساخت امولسیونهایی که با اضافه کردن نوع مخصوصی از رنگ، به رنگهای مشخصی حساسیت نشان میدادند استفاده کند. بههرحال مدتزمانی برای به دست آوردن نتایج خوب از این پروسه طول کشید. اوایل قرن بیستم امولسیونها بهاندازه کافی برای عکاسی سنتی دقیق و حساس بودند.
نیاز به گرفتن سه بار یک عکس با سه فیلتر متفاوت، رنجآور بود. امکان داشت دوربین برحسب اتفاق حرکت کند یا حتی خود صحنه و سوژه تغییر کرده باشد. بهعنوان نتیجه، دو مدل دوربین رنگی تولید شد تا عکاسان را در تلاشهایشان برای عکاسی رنگی یاری دهد.
اولین مدل دوربین از لنزی استفاده میکرد که میتوانست نور ورودی را از طریق سه لنز متفاوت جدا کند و سه عکس را به صورت همزمان بگیرد. نوع دوم دوربین همچنان در هرلحظه یک عکس را ثبت میکرد، اما به عکاسان اجازه تعویض سریع امولسیونها و فیلترها را میداد. هنوز هم پروسه آسان نشده بود، اما تا سال 1910 عکاسان امکان بیرون رفتن و عکاسی رنگی را پیدا کرده بودند.
Louis Ducos du Hauron احساس کرد که ایده بهتری برای این پروسه دارد: سه امولسیون ضبط با رنگ متفاوت را روی یکدیگر قرار دهند تا گرفتن عکس رنگی در یک گام و در هر سیستم دوربین معمولیای قابلاجرا شدن باشد. آبی در بالای دو امولسیون دیگر قرار میگیرد و در پشت خود فیلتری مخصوص مسدود کردن رنگ آبی دارد. چراکه نور آبی بر تمام امولسیونهای هالیدهای نقره که در پشت فیلتر آبیرنگ قرار گرفتهاند تأثیر میگذارد. پشت فیلتر مسدودکننده رنگ آبی، لایههای حساس به رنگ سبز و قرمز قرار گرفته است. ایدهی Hauron قدمی به سوی جلو برای صنعت بود. البته یک نکته منفی آن تضعیف نور ورودی در هنگام گذر از هر امولسیون بود.
بااینکه رول فیلمهای tripack راهحل فوقالعادهای نبودند، اما به مصرفکنندگان فروخته میشد. در اوایل سالهای 1930، کمپانی آمریکایی Agfa-Ansco محصولی را تولید کرد که به آن colorol گفته میشد، یک فیلم رولی برای دوربینهای عکسبرداری فوری. حالا استفادهکنندههای معمولی میتوانست برای دوربین خود فیلم تهیه کنند و نگاتیوها را برای چاپ کردن عکسها به کمپانی Adfa-Ansco بازگردانند. عکسها به علت پخش شدن نور در لایهها چندان واضح نبودند، اما برای غیرحرفهایها کافی بود.
قهرمانی که در عکاسی رنگی انقلاب ایجاد کرد، شرکت کداک بود که در سال 1935 اولین فیلم tripack خود را با عنوان kodachrome عرضه کرد. بااینکه عجیب به نظر میرسد، توسعه عکاسی رنگی به لطف دو موسیقیدان به نامهای Leopold Godoswsky و Leopold Godowsky Jr که شروع به انجام آزمایش با پروسه گرفتن عکسهای رنگی کرده بودند ادامه یافت. این دو نهایتاً توسط آزمایشگاههای تحقیقاتی کداک استخدام شدند و حاصل کارشان یکی از محبوبترین فیلمهایی که تا به امروز تولید شده است بود.
پروسه رنگآمیزی اصلاحشدهی کداک شامل سه لایه امولسیون که بر یک پایه قرار گرفته بودند و طولموجهای قرمز، سبز و آبی را دریافت میکردن میشد. حاضر کردن عکسهای چاپی نسبتاً پیچیده بود، اما شعار کداک این بود که «شما دکمه را فشار دهید و باقی را به ما بسپارید» و به سادگی از مشتریان میخواست که فیلمهای استفادهشده را برای دریافت پرینت عکسها به خود کمپانی ارسال کنند. نهایتاً در سال 1936، Agfa موفق شد مراحل چاپ عکسهای کداک را با توسعه دادن همزمان لایهها در یکلحظه بهبود بخشد.
در اوایل سالهای 1960، فیلم kodachrome از کداک در کنار سایر برندهای فیلم در بازار موجود بودند، اما همچنان نسبت به فیلمهای سیاهوسفید معمولی قیمت بسیار بالاتری داشتند. در سالهای 1970 قیمت این فیلمها به میزانی کاهش پیدا کرد که عکاسی رنگی برای عموم امکانپذیر شد. نهایتاً در سالهای 1980 دیگر استفاده از فیلمهای سیاهوسفید برای عکاسی چندان متداول نبود.
رول فیلم kodachrome در سال 2010 از خط تولید خارج شد و بسیاری از علاقهمندان به استفاده از این فیلمها را ناامید کرد؛ و البته باقی ما فیلمهای رنگی عکاسی را کنار گذاشتهایم و دیگر از حسگرهای دیجیتالی استفاده میکنیم. تنها به خاطر داشته باشید، بار دیگر که دوربین دیجیتالی خود را برمیدارید، از Maxwell به خاطر تئوری رنگ RGB و توسعههایی که در عکاسی رنگی انجام شد تا به این میزان از تکنولوژی در امروز برسیم، تشکر کنید.
ارسال نظر