۷۰۹۸۳۰
۵۰۰۵
۵۰۰۵
پ

طنز؛ آش پشت پای مایک پومپئو

حسام حیدری در ستون طنز روزنامه شهروند نوشت: دیشب خواب دیدم با کیم جونگ اون رئیس کره‌شمالی، تو باغ سرسبز بزرگی نشسته بودیم روی تخت. کیم زانوهایش را دو دستی می‌مالید و می‌گفت: «دیگه خسته شدم آقا حسام. دیگه اون کیم سابق نیستم. یه زمانی بود روزی چهارتا آزمایش موشکی می‌کردم کسی جرأت نداشت لپمو بِکشه. ولی الان دیگه توانش رو ندارم. بدنم نمی‌کشه.

حسام حیدری در ستون طنز روزنامه شهروند نوشت: دیشب خواب دیدم با کیم جونگ اون رئیس کره‌شمالی، تو باغ سرسبز بزرگی نشسته بودیم روی تخت. کیم زانوهایش را دو دستی می‌مالید و می‌گفت: «دیگه خسته شدم آقا حسام. دیگه اون کیم سابق نیستم. یه زمانی بود روزی چهارتا آزمایش موشکی می‌کردم کسی جرأت نداشت لپمو بِکشه. ولی الان دیگه توانش رو ندارم. بدنم نمی‌کشه. دیگه تصمیم گرفتم این چند صباح باقی مونده رو بشینم همین‌جا کنار همین چهارتا دار و درخت و زندگی کنم.» خواستم حرفی بزنم که مون، رئیس‌جمهوری کره‌جنوبی از پشت درخت‌ها در آمد و گفت: «خبه خبه، تپل و لاغر خوب خلوت کردین» و زیپ شلوارش را محکم کرد. بعد نشست کنار کیم و گفت: «خیلی کار خوبی کردی داداش که برگشتی.

این مامان‌مون چشمش به در سفید شد. سون و فون و دون و شون هم خیلی خوشحال شدن.» گفتم: «اینا که می‌گی کی هستن؟» گفت: «اینا عموی بزرگ‌مونه که چند‌ سال پیش رفت به رحمت خدا. دو تا خواهر هم داریم به اسم جون و رون که برا کار رفتن ژاپن. یکی از داداش‌هامون هم که اسمش از دایره‌المعارف حذف شده دیگه نمی‌تونیم صداش کنیم.» بعد با لگد زد تو پهلوی من و گفت: «بسه دیگه هرچی با اسم فامیل ما شوخی کردی. برو سر اصل مطلب.» همین‌طور که از درد به خودم می‌پیچیدم گفتم: «لعنتی خوابه دیگه. خواب که اصل مطلب نداره.» گفت: «خب پس بقیه ستون رو می‌خوای چطوری پر کنی؟» داشتم می‌گفتم: «خدا بزرگه» که کیم چند تا دسته سبزی از پشت تخت در آورد و گفت: «من یه ایده دارم. خیلی وقته دلم آش رشته می‌خواد. بیاید آش پشت پای مایک پومپئو رو بار بذاریم.» مون گفت: «همین وزیر امور خارجه جدیده آمریکا؟ چقدر اسمش باحاله.» کیم گفت: «آره آدم یاد پم‌پم می‌افته.» گفتم: «از اون مایک پنس که بهتره اسمش. مگه دکتره که پنس داشته باشه؟» و قارت قارت خندیدم. کیم و مون لب‌شان را گاز گرفتند و هر دو زیر لب گفتند: «بی‌ادب». خنده‌ام را جمع کردم و دیدم ترامپ با دو تا خانم که تصویرشان شطرنجی شده بود و خوب معلوم نبود از کنار رودخانه آمدند بالا.

ترامپ که لباسش خیس بود؛ انگشت‌های اشاره و شست هر دو دستش را گرفت سمت ما و گفت: «با عرض سلام دانالدم، امروز رپ دارم و خیلی خوشحالم، مشکل کره‌مون هم که حل شد، حالا متمرکز روی برجامم» و بعد شروع کرد بلند بلند خندیدن و لیوانی که یک‌دفعه تو دستش ظاهر شده بود را گرفت سمت کیم و گفت: «بیا داداش. بزن سر حال بیای.» کیم سرفه خلط‌دار سنگینی کرد و گفت: «نه دانلد جون، من اهل این چیزها نیستم. دیگه از سن ما گذشته.» ترامپ گفت: «دلستر نیست که شیره. امروز صبح زود رفتم گاو چند تا از این کشورهای عرب خاورمیانه رو دوشیدم. آقا اصل شیره‌ها.» و لیوانش را سر کشید و شیر روی لب و لوچه‌اش شره کرد.

یک کمی تو جای خودم بالا پایین شدم و سعی کردم بفهمم خانم‌ها کی هستند که مون گفت: «چیه بچه؟ چرا آن‌قدر ول می‌خوری؟ سرت تو سبزی‌ها باشه.» گفتم: «داداش تو هم اینا رو تار می‌بینی؟ یا چشم من ضعیف شده؟» گفت: «مگه خبر نداری؟ همه خواب‌ها داره به پیام‌رسان سروش منتقل می‌شه.» این جمله را که گفت چرخیدم و دیدم تصویر ترامپ هم آرام آرام دارد حذف می‌شود. برگشتم دیدم کیم و مون هم رفته‌اند. چند لحظه بعد حتی باغ هم حذف شده بود.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج