طنز؛ عاشق که میشی از دنیا میبری!
میثم ابراهیمنژاد بازرگانی در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: این روزها هر جایی که میروید، یکسری از ترانههای مشابه را میشنوید که انگار برای سراییدن همهشان فرمول شیمیایی مشابه به کار رفته است. کافیست چند مصرع از اشعار شاعران معاصر را با تعدادی کلمه محاوره بریزید داخل مخلوطکن و محصول نهایی را پس از۱۰ دقیقه میکس کامل، با کلماتی چون «یار»، «جان»، «دل و جان»، «ای دل»، «دلبر»، «دل» خالی معمولی، «دل و قلوه» یا «کلا سیراب شیردون» تزیین کنید و به خورد مردم دهید.
میثم ابراهیمنژاد بازرگانی در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: این روزها هر جایی که میروید، یکسری از ترانههای مشابه را میشنوید که انگار برای سراییدن همهشان فرمول شیمیایی مشابه به کار رفته است. کافیست چند مصرع از اشعار شاعران معاصر را با تعدادی کلمه محاوره بریزید داخل مخلوطکن و محصول نهایی را پس از۱۰ دقیقه میکس کامل، با کلماتی چون «یار»، «جان»، «دل و جان»، «ای دل»، «دلبر»، «دل» خالی معمولی، «دل و قلوه» یا «کلا سیراب شیردون» تزیین کنید و به خورد مردم دهید.
در این میان در پس برخی ترانههای محبوب این روزها مفاهیم عمیقی نهفته است که هر کسی قادر به کشف آنها نیست. در ادامه دعوت میکنم به برخی از این کشفیات توجه کنید:
«عاشق که میشی، از دنیا میبُری... حرفی نمیزنیچیزی نمیخوری»
این بیت در واقع به عشق و علاقه نمایندگان مجلس نسبت به وظایف و مسئولیتشان اشاره دارد. نماینده محترم که عاشق آن صحن علنی زیباست، به خاطر خدمت به مردم و وضع قوانین به درد بخور از همه عالم و آدم میبرد و یک گوشه روی صندلیاش مینشیند. دوست ندارد صندلیاش را حتی برای قضای حاجت ترک کند. همانجا قانون تصویب میکند همانجا میخوابد، همانجا اظهار نظر و مصاحبه میکند، باز همانجا میخوابد، همانجا برای رسیدگی به ناهنجاریهای اجتماعی تصویر بانوان خوشگل را ارزیابی میکند و خلاصه که همه کارهایش را همانجا انجام میدهد. البته فعل بریدن در اینجا به کلافه و خسته شدن رییس مجلس هم اشاره دارد؛ چرا که شبیه این ناظمهای بیچاره در هر جلسه ۳۰۰ بار میگوید: «نمایندگان عزیز، سر جاهاتون بنشینید!» درادامه عصبیتر میشود: «نمایندههای بدتیپی که سرجاشون نمیشینن نیان مجلس! مرسی اه!».
در ادامه شاعر با مصرع دوم به برخی نمایندگان اشاره دارد. ابتدا با عبارت «حرفی نمیزنی» آقای عارف را مثال میزند و با عبارت «چیزی نمیخوری» به جناب قاضیپور طعنه میزند که پس کو گلابیها؟! چرا فقط یه بار آوردی؟ چرا دیگه میوه نمیخوری؟ پس فردا ویتامینت کم شه کی باید جواب خانوادهات رو بده؟!
«کجا باید برم، یه دنیا خاطرهات تو رو یادم نیاره... کجا باید برم، که یه شب فکر تو منو راحت بذاره»
در اینجا شاعر به رییسجمهور سابق اشاره دارد. شاعر در دوران وی ممنوعالکار و ممنوعالشعر و ممنوعالحرف و کلا ممنوعالاکسیژن بوده، به همین دلیل در حالیکه از بدبختی و بیپولی زیر فشار اقتصادی دارد دو قلو زایمان میکند، هر جا میرود فیلم افشاگریهای او و همقطارانش پخش میشود. در نتیجه شاعر کفری شده و خطاب به رییسجمهور سابق میگوید: «کجا باید بریم که دست از سرمون برداری؟ نصف کابینهات که زندانن. خودت و نصف دیگه هم هی افشاگری میکنید. اونایی هم که هشت سال رنگبندی تمام تپهها و مراتع این کشور رو تغییر دادن، همهشون ماییم... همه اونها ماییم!» و در ادامه از شدت عصبانیت در حالیکه سر خود را به ستون میکوبد، به کما میرود!
بدین ترتیب به خاطر به کما رفتن شاعر، مطلب را همین جا تمام میکنیم تا به وضع وی رسیدگی کنیم!
ارسال نظر