طنز؛ انتخاب همسر در هواپیما
مرتضي قديمي در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: همان طور که در ریاضیات چهار عمل اصلی ضرب و جمع و تقسیم و تفریق داریم در زندگی هم چهار عمل اصلی داریم که خواستگاری و در ادامه ازدواج و در ادامهتر صاحب فرزند شدن یکی از آنهاست.
مرتضي قديمي در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: همان طور که در ریاضیات چهار عمل اصلی ضرب و جمع و تقسیم و تفریق داریم در زندگی هم چهار عمل اصلی داریم که خواستگاری و در ادامه ازدواج و در ادامهتر صاحب فرزند شدن یکی از آنهاست.
به هر تقدیر با فرض بالا و دخالت ندادن برخی شرایط پیچیده این روزها که حتما اشاره به آنها، توسط دبیر و سردبیر و دیگران خودکار قرمزی میشود، شما برای انجام عمل اصلی خواستگاری باید کسی را مد نظر داشته باشید تا در ادامه بتوانید از او خواستگاری به عمل آورید و در ادامه هم ازدواج و باقی قضایا.
یکی از نقاط یا به تعبیر بهتر مکانهای مناسب برای خواستگاری هواپیماست که متاسفانه برای این مهم، به شدت مغفول مانده و مغفول ماندهاند. هم هواپیما و هم موارد مورد نظر جهت خواستگاری. نه. نه. اشتباه نکنید. اگر حدس زدید منظورم همسفر یا مسافر کناری دستی یا ردیف پشتی یا جلویی است در اشتباه هستید؛ هرچند که در فصلی دیگر، مجزا به خواستگاری از همراهان نیز خواهیم پرداخت.
منظور مهمانداران هواپیما هستند. همانها که در بدو ورود شما به کابین با رویی گشاده و لبخندی تر و تازه میگویند سلام خوش آمدید. کافی است به ساعت خود نگاه کنید و ببینید یک بامداد است. چه کسی آن لحظه میتواند آن طور به شما سلام کند. (حتی بچه آدم هم ساعت یک بعد نصف شب به باباش سلام نمیکنه. والا!)
ضمن اینکه اگر حواستان در سالن انتظار جمع بوده باشد، حتما شنیدید که هواپیمایی که الان سوار آن شدید، چند دقیقه پیشتر به زمین نشست. این یعنی کروی مهربان خسته است. حالا بیشتر ممکن است در خصوص آن سلام تعجب کنید. کدام بانوی خستهای ممکن است آن وقت شب یا صبح، چه فرقی میکند، آنطور به شما سلام کند؟ خسته باشد و آن کارهای دو در جلو دو در عقب را انجام داده باشد و پذیرایی و فلان و بعد هم این همه حالش خوب باشد.
اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود. وقتی نشستید روی صندلی خود، به بالای سر نگاه کنید. یک زنگ هست. بیجهت فشارش دهید.
- جانم بفرمایید؟
این صدای گرم و صمیمی برای شما آشنا نیست؟ چهره ممکن است به علت خوابآلودگی آشنا نباشد. این صدا، صدای یکی از همان مهماندارهاست که در بدو ورود گفت سلام و حالا با فشار دادن زنگ در کسری از ثانیه پاسخگوی نیاز شماست.
البته که نیازی ندارید. اما زنگ را فشار دادهاید و ضایع است بگویید خواستم ببینم کار میکنه یا نه. بگویید آب میخوام. پاسخ، یک لبخند است و اینکه همین الان. در کسری از ثانیه لیوان آب روبهروی چشمان شماست.
بعد رفتن مهماندار دوباره زنگ را فشار دهید. سه باره. چهار باره. آنقدر فشار دهید تا انگشتتان درد بگیرد. اما او هر بار با لبخندی متفاوت خواهد آمد و خواهد گفت جانم بفرمایید.
خسته میشوید اما او خسته نخواهد شد. به مقصد رسیدهاید و باید پیاده شوید. به دم در میرسید. لبخند میزنید و تلاش میکنید بگویید خداحافظ. نمیگویید. اما او میگوید خداحافظ. شما شانس خود را از دست دادهاید؛ چرا که حالا سوار اسنپ به سمت منزل خود هستید و هیچ توجهی به یکی از چهار عمل زندگی خود نکردهاید و همچنان تنها هستید. فراموش نکنید که زندگی ترکیبی از شانس و آداب است. شانس همیشه در خانه را میزند اما در ادامه شما هستید که باید با آداب زندگی آشنایی داشته باشید. آن زنگ بالای سرتان ارتباط تنگاتنگی با شانس داشت اما حیف که به آداب معاشرت واقف نبودید. این متن را به دوستانتان هم بدهید بخوانند که راهی به سوی خروج از تنهایی و توجه به چگونه معاشرت کردن است.
ارسال نظر