طنز؛ خلاصه زن
پوریا عالمی در ستون طنز روزنامه شرق نوشت: وقتی تازه به دنیا آمده بود، باباش گفت ایشالا بعدی. وقتی روی چهاردستوپا راه میرفت، بهش میگفتند ماشالا مثل رستم میمونه. وقتی بزرگتر شد و با توپ بازی کرد، بهش میگفتند معلوم بود یه چیزی میشه.
پوریا عالمی در ستون طنز روزنامه شرق نوشت: وقتی تازه به دنیا آمده بود، باباش گفت ایشالا بعدی. وقتی روی چهاردستوپا راه میرفت، بهش میگفتند ماشالا مثل رستم میمونه. وقتی بزرگتر شد و با توپ بازی کرد، بهش میگفتند معلوم بود یه چیزی میشه. وقتی بچه دوم به دنیا آمد، باباش به مادرش گفت کاش پسرزا بودی زن... کاشکی... . وقتی رفت مدرسه و توی کوچه با بچهها دعوا کرد، مادرش در دفاع از او گفت ببخشید والا... نمیدونم چرا بچهمون مثل این پسرقلدرها شده... وقتی بچه سوم به دنیا آمد، باباش برای مادرش النگوی طلا خرید و گفت کارت درسته... خداروشکر پسرمون سالمه.
وقتی به دبیرستان رفت و در مسابقات ورزشی شرکت کرد، برای اعزام به مسابقات کشوری اولویت نداشت. وقتی در همان سنوسال توی کوچه بهش تیکه انداختند و او آمد به معلمشان گفت، جواب شنید که کرم از خود درخته. وقتی خواست کنکور بدهد، در هیچ سهمیهای نمیگنجید. وقتی تصمیم گرفت برای تحصیل مسافرت کند، پدرش چون به صلاحش نبود، اجازه نداد. وقتی اولین خواستگار را رد کرد، فامیل گفتند حتما عیبوایرادی دارد.
وقتی به یکی از خواستگارها بله را گفت، اینطور شنید که اگر مشکلی داشتند که زرتی ازدواج نمیکرد. وقتی توی خیابان جلوش را گرفتند و او با جیغ و فریاد گفت سرووضعش مشکلی ندارد، مردم تنها با موبایل این صحنه را ضبط کردند که سوار خودرو شد. وقتی خواست برود ورزشگاه، سیاستمداران گفتند برای خودت خوب نیست. وقتی سیاستمداران برای نطق انتخاباتی گفتند بیا ورزشگاه تعجب کرد. وقتی برای بهدستآوردن همه کرسیهای مجلس تلاش کرد، اما سهمی از آن نبرد، بیشتر تعجب کرد. وقتی اسمی از خودش در فهرست وزرا، فهرست معاونان، فهرست مدیرکلها و خلاصه هیچجا ندید، دوتا شاخ درآورد.
وقتی تلویزیون نشانش نداد، گریهاش گرفت و وقتی در موسم انتخابات کلوزآپش را نشان داد، زد زیر خنده. وقتی در خیابان قدم زد، همه توی اینترنت عکسش را شِیر کردند و نوشتند شیررررره. وقتی سر کار برای کار برابر، حقوق برابر خواست، همه به سقف چشم دوختند و گفتند واسه این حرفها هنوز دهنت بوی شیر میده. برای هرکسی هر اتفاقی میافتاد، او شالوکلاه میکرد. وقتی برای خودش اتفاقی افتاد، گفتند اگر شالوکلاه میکرد مشکلی برایش پیش نمیآمد.
وقتی توی تقویم دید نوشتند روز زن، از خوشحالی بغض کرد. وقتی دید فقط یک روز در تقویم است، بغضش ترکید.
نظر کاربران
فوق العاده دردناک ممنونم بابت مطالب خوبتان
عالی هنر مند
طنز نیست واقعیته
من اینقد بدبخت بودم نمیدونستم!!
ممنون مرد ...
ممنون که از ترس خیلی چیزها ، آزادگی و آزادی رو نباختی و مردانه به حقیقت ها نگاه کردی و نه به صلاحدید ها .
ممنون مرد ...
وقتی برای میهن جانش را در جبهه های جنگ فدا کرد حتی یک کوچه هم به نام یک زن شهید نیست. وقتی همیشه تو را با نام پدر می شناسند. وقتی....