پیکان اونموقع شاسی بلند الانه ولی چقدر عکسش ضایع به نظر میاد اینده عکسای ما هم همینه خخخ
بدون نام
خوشا اون زمان فارغ از هر گونه تجملات و چشمو همچشمی
آرش
خخخخخخخ خداییش با تمام بدبختی ها و مشکلات و عقب افتادگی هامون باز از نظر ظاهری پیشرفت کردیم
بهار
آخ که چقدر دلم برای اون روزا تنگ شده همه چی خوب بود ،نه مثل الان که همه جا قتل ونامردی ،گرانی هست عاطفه از بین رفته حیف واقعا
بدون نام
همچین میگی ده شصت که انگار 200 سال پیش بود : آدمو معیوس میکنی :
Missroya
یاد باد آن روزگاران یاد باد
خیللیییی زیبا
بدون نام
یادش بخیر، از هر چیزی خوشحال بودیم
بدون نام
آره واقعا اون موقع معنی واقعی زندگی رو میفهمیدیم و واقعا زندگی میکردم نه مثل الان
بدون نام
یاد همون روزهای سخت ولی در عین حال دوست داشتنی و به یاد ماندنی به خیر که زندگی ها ساده و کانون خانواده خیلی بادوام تر و محکمتر از این روزها بود و همه هوای همدیگر را داشتند،آسمان آبی،شب های پُر از ستاره،هوای بدون دود و آلودگی و آبهای روان قناتها، درختان و کوههای سرسبز و طبیعت بدون زباله و آشغال و دلهای آدمها یکرنگ و ساده بود یادش بخیر
بدون نام
عالی می شد اگر بیشتر به خاطرات و نوستالژی های دهه شصت می پرداختید چون شلوغ ترین نسل جمعیتی ایران را تشکیل می دهند و بسیار پرمخاطب و پربیننده هست
پاسخ ها
بدون نام
پس داماد کجا
بدون نام
چرا شلوارهای خمره ای سندبادی ندارن؟ اینا مد روز نبودن!
بدون نام
اون زمان همسایه ها به محض اینکه خبردار می شدند توکوچه و محله عروسی هست خانه های خودشونو با ظرف و ظروف چینی و ملامین در اختیار مهمانان و خانواده عروس و داماد قرار میدادند،انگار همه عضو یک خانواده ودر کنار همدیگر در آشپزی،گلکاری و تزئینات ماشین عروس و ...به هم کمک میکردند چه روزهای خوبی بود!
بدون نام
حیف شد گذشت دیگه اون زمون
بدون نام
یادش بخیر ،من ده شصتی ام؛باهمه کمبودها زندگی تو جنگ واجناس کوپنی رو به این روزهای پرازتجمل وفریبکاری ترجیح میدم
بدون نام
دختر چادری گوشه عکس خیلی قشنگه!!!
بدون نام
بهترین عروسی دنیا و بهترین دوران ایران بود..یاد اون روزا بخیر
شیدا دهه هشتادی
خخخخخ اوخی
اهوازیم
یادش بخیر چ روزهایی بودن
بدون نام
یادمه یکی از همین ماشین های پیکان البته مدل استیشن سرویس مدرسه ابتدایی بود،زمانی که زنگ آخر را می زدند برعکس این روزها سرتاسر کوچه و خیابان پُر از دانش آموز می شد و موقع پیاده شدن بچه ها از ماشین پیکان چه قدر که تعدادشون رو می شمردیم تمام نمی شدن! فکر کنم ۲۰ تا ۲۵ نفر از همکلاسی های ما سوارش می شدند
نظر کاربران
پیکان اونموقع شاسی بلند الانه ولی چقدر عکسش ضایع به نظر میاد اینده عکسای ما هم همینه خخخ
خوشا اون زمان فارغ از هر گونه تجملات و چشمو همچشمی
خخخخخخخ خداییش با تمام بدبختی ها و مشکلات و عقب افتادگی هامون باز از نظر ظاهری پیشرفت کردیم
آخ که چقدر دلم برای اون روزا تنگ شده همه چی خوب بود ،نه مثل الان که همه جا قتل ونامردی ،گرانی هست عاطفه از بین رفته حیف واقعا
همچین میگی ده شصت که انگار 200 سال پیش بود : آدمو معیوس میکنی :
یاد باد آن روزگاران یاد باد
خیللیییی زیبا
یادش بخیر، از هر چیزی خوشحال بودیم
آره واقعا اون موقع معنی واقعی زندگی رو میفهمیدیم و واقعا زندگی میکردم نه مثل الان
یاد همون روزهای سخت ولی در عین حال دوست داشتنی و به یاد ماندنی به خیر که زندگی ها ساده و کانون خانواده خیلی بادوام تر و محکمتر از این روزها بود و همه هوای همدیگر را داشتند،آسمان آبی،شب های پُر از ستاره،هوای بدون دود و آلودگی و آبهای روان قناتها، درختان و کوههای سرسبز و طبیعت بدون زباله و آشغال و دلهای آدمها یکرنگ و ساده بود یادش بخیر
عالی می شد اگر بیشتر به خاطرات و نوستالژی های دهه شصت می پرداختید چون شلوغ ترین نسل جمعیتی ایران را تشکیل می دهند و بسیار پرمخاطب و پربیننده هست
پاسخ ها
پس داماد کجا
چرا شلوارهای خمره ای سندبادی ندارن؟ اینا مد روز نبودن!
اون زمان همسایه ها به محض اینکه خبردار می شدند توکوچه و محله عروسی هست خانه های خودشونو با ظرف و ظروف چینی و ملامین در اختیار مهمانان و خانواده عروس و داماد قرار میدادند،انگار همه عضو یک خانواده ودر کنار همدیگر در آشپزی،گلکاری و تزئینات ماشین عروس و ...به هم کمک میکردند چه روزهای خوبی بود!
حیف شد گذشت دیگه اون زمون
یادش بخیر ،من ده شصتی ام؛باهمه کمبودها زندگی تو جنگ واجناس کوپنی رو به این روزهای پرازتجمل وفریبکاری ترجیح میدم
دختر چادری گوشه عکس خیلی قشنگه!!!
بهترین عروسی دنیا و بهترین دوران ایران بود..یاد اون روزا بخیر
خخخخخ اوخی
یادش بخیر چ روزهایی بودن
یادمه یکی از همین ماشین های پیکان البته مدل استیشن سرویس مدرسه ابتدایی بود،زمانی که زنگ آخر را می زدند برعکس این روزها سرتاسر کوچه و خیابان پُر از دانش آموز می شد و موقع پیاده شدن بچه ها از ماشین پیکان چه قدر که تعدادشون رو می شمردیم تمام نمی شدن! فکر کنم ۲۰ تا ۲۵ نفر از همکلاسی های ما سوارش می شدند