طنز؛ چگوارا پلاستیکی یا کمپین زنبیل قرمز!
محمدامین فرشادمهر در ستون طنز روزنامه قانون نوشت: روی تختم دراز کشیده بودم. اونقدر پلکهام رو محکم به هم فشار میدادم که اگه قبل از خواب دو تا سیبزمینی و یه کم سفیده تخممرغ خورده بودم، پلکهام سیکسپک میشد.
محمدامین فرشادمهر در ستون طنز روزنامه قانون نوشت:
روی تختم دراز کشیده بودم. اونقدر پلکهام رو محکم به هم فشار میدادم که اگه قبل از خواب دو تا سیبزمینی و یه کم سفیده تخممرغ خورده بودم، پلکهام سیکسپک میشد. کلا هروقت حس میکنم حقی ازم ضایع شده و صدام در نیومده کلافه و بدخواب میشم. مثل امروز تو اداره، تو خیابون، تو خونه، تو... . تلاش کردم به صدای تیکتاک ساعت دیواری توجه نکنم ولی مثل هر تلاش دیگهای توی زندگیم نتیجه عکس داد و ریتم شیش و هشت گرفت.
تیکتیک ساعت توی مغزم رسیده بود به اینجا که میگفت «دیش، دیش، دیش، بلا!... بلا اِی، بلا اِی،...». دو تا زدم توی سر خودم و بلند شدم برم پارک روبهروی خونه بلکه هوای بیرون و سکوت شب ذهنم رو آروم کنه. رفتم نشستم رو نیمکت ته پارک، روبرهوی دستشویی. هنوز صندلی فلزی نیمکت از حضورم گرم نشده بود که دو نفر مشغول بحث سنگین و پیچیدهای نشستن کنارم. ساعت سه نصفه شب!
با توجه به شانسم میدونستم اگه برم روی یه نیمکت دیگه توی یه پارک از یه سیاره دیگه بشینم هم باز احتمال داره ۵۰ هزار نفر با بوق و پرچم بیان از روی نیمکت پارک، تیم مورد علاقهشون رو تشویق کنن. تو ذهنم تکرار میکردم «چرا؟ چرا؟ چرا؟...» که بحث اون دونفر نظرم رو جلب کرد:«اولی: به نظر من، باید اعتراضمون رو اعلام کنیم. دومی: آره کاملا موافقم. فقط یه سوال، به چی؟ اولی: راستش خیلی راجع به این قسمتش فکر نکردم.
دومی: مثلا به شرایط موجود؟ اولی: احسنت! مثلا میتونیم ببینیم زمان مدیریت خودمون تو اداره، بقیه به چی اعتراض میکردن، ما هم به همون اعتراض کنیم. دومی: واسه شروع بیا یه نماد واسه اعتراضمون پیدا کنیم. مثلا کاپشن خوبه؟ یعنی سردی روزگار به ما اثر نداره. اولی: یه کم پشت کامیونی نیست؟ دومی: مگسکُش چی؟ اولی: نه بابا بوداره. دومی: دست پلاستیکی خوبه؟ از اینا که پشت کمرمون رو باهاش میخارونیم. اولی: مگه اسم فامیله؟! به نظرم نمادمون رو بذاریم زنبیل!
دومی: اوف... چطور به ذهن خودم نرسید؟ همیشه هم نمادین بوده. اولی: آره مثلا تو داستان میتیکومان، تسوکه زنبیل مخصوص حاکم بزرگ رو در میآورد و میگفت احترام بگذارید. دومی: یا اون عکس معروف چگوارا؛ میگن نسخه اصلیش به جای سیگار برگ یه زنبیل کاهو و خیار سالادی دستش بوده. اولی: عالی میشه! فکر کن... یه کمپین هم راه میندازیم به اسم زنبیل قرمز. طرفدارامون با زنبیل میرن خرید... .» توی ذهنم همچنان «چرا؟ چرا؟» منتها با سرعت خیلی بیشتری نسبت به شروع بحثشون تکرار میشد. ساعت رو نگاه کردم، خواستم بلند شم برم که دوست اون دو نفر درحالیکه دستش رو با شلوارش خشک میکرد نزدیک شد و گفت: ببخشید کارم طول کشید، خب کجا بودیم؟ نفر اول و دوم خیره شدن به نفر سوم و یه نگاه معنیدار به همدیگه کردن و همزمان گفتن: احسنت! چطور به ذهن خودمون نرسید؟!
نظر کاربران
اقای محمد امین زنبیل رو همه دیدن
طنز نوشتن شما درام بود
از تو زنبیل بگو بنده خدا