داستانک؛ چگونه یک آبدارچی میلیاردر شد؟!
شب که میشود حوصلهها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
"مرد بیکاری برای آبدارچی شدن در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد.
رئیس بخش گزینش با او مصاحبه کرد و کارش را پسندید. سرانجام به او گفت: «شما پذیرفته شده اید؛ آدرس ایمیلتان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم.» مرد جواب داد: متاسفانه من رایانه شخصی و ایمیل ندارم. رئیس گفت:« امروزه کسی که ایمیل ندارد، وجود خارجی ندارد» و چنین کسی نیازی هم به شغل ندارد.
مرد در کمال ناامیدی آن جا را ترک کرد. نمیدانست با ده دلاری که در جیب داشت چه کند؟ تصمیم گرفت یک جعبه گوجه فرنگی بخرد و دم در منازل مردم آن را بفروشد.
او ظرف چند ساعت سرمایه اش را دوبرابر کرد. طولی نکشید که یک گاری خرید. اندکی بعد یک کامیون کوچک و چندی بعد هم شرکت عظیم توزیع مواد غذایی خود را به راه انداخت. او دیگر مرد ثروتمند و معروفی شده بود. تصمیم گرفت بیمه عمر بگیرد. به نمایندگی بیمه رفت و سرویسی را انتخاب کرد.
نماینده بیمه آدرس ایمیل او را خواست ولی مرد جواب داد ایمیل ندارم. نماینده بیمه با تعجب پرسید: «شما ایمیل ندارید ولی صاحب یکی از بزرگ ترین شرکت های توزیع مواد غذایی در آمریکا هستید. تصورش را بکنید اگر ایمیل داشتید چه می شدید؟»
مرد گفت: «احتمالا آبدارچی شرکت مایکروسافت بودم.»"
ارسال نظر