داستانک؛ خوک و گاو
مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
اما در مورد من چی؟...
من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟
می دانی جواب گاو چه بود؟
جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که
"هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"
نظر کاربران
ممنون +++++
دید قشنگی به زندگی داره، ولی خوب فلسفه همینه، هرچیزی رو اون جور که دلت بخواد نگاش می کنی و تفسیر می کنی.
اااااااااااا...مجله قبلا که آهنگر بود پس چرا شد خوک و گاو؟؟؟
202020
فلسفه گاو هم بهتر از بعضي كه به ظاهر انسانن هست
زنده باد گاو
جالب بود ولی دل ادما این روزا سنگ شده به جز یه نفر
خیلی جالب بود.