علم نمی تواند خدا را نفی کند
از زمانی که گالیله و کوپرنیک و جوردانو برونو در برابر آموزه های طبیعت شناسانه کلیسای کاتولیک قیام علمی کردند، تا به امروز که دانشمندانی چون ریچارد داوکینز و استیون هاوکینگ، اصل وجود خدا و یا آفرینش جهان توسط خداوند را زیر سوال می برند، درباره نسبت علم ( Science ) و دین سخنان فراوانی بیان شده است.
دکتر مهدی گلشنی، فیزیکدان و رئیس پیشین دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف، نسبت علم و دین را از چشم انداز "رابطه مومنان و علم جدید" واکاوی کرده است.
مهدی گلشنی، رئیس کنونی و نیز بنیانگذار گروه "فلسفه علم" دانشگاه صنعتی شریف است.
اگر یافته های علمی با آموزه های دینی در تضاد کامل قرار گیرد، مومنان عقلاً و منطقا چه موضعی را باید اتخاذ کنند: پافشاری بر آموزه های دینی یا رهاکردن آنها با استناد به یافته های علمی؟
به نظر اینجانب رخ دادن تعارض بین یافته های علمی با آموزه های دینی نتیجه تجاوز از حدود مجاز توسط یکی ازدو طرف است. کارعلمی در درجه اول با آزمایش و نظریه پردازی سر و کار دارد و این دو امر حدّاقل از دیدگاه اسلام مورد تأیید است.
اشکال وقتی رخ می دهد که یا نامسلّمات دین با نظرات رایج در علم مقایسه می شود و یا عالمان از حدودی که علمی تجربی به آنها اجازه داده تجاوز کنند.
در توضیح امر اخیر باید عرض کنم که همه نظریه های علمی مملوّ از مفروضات فوق علمی ( متافیزیکی و ... ) هستند؛ مفروضاتی که از خود علم تجربی نتیجه نمی شوند، بلکه از طرف علماء بر علم تجربی تحمیل می شود. اینجا است که پای مفروضات ضدّ دینی در کار می آید. مثل اینکه بعضی از نظریه های علمی، عالَم را بی هدف می دانند. نداشتن هدف برای عالم، قابل اثبات نیست؛ زیرا نیافتن، دلیل بر نبودن نیست.
امّا در علم روز در سطحی که تجربه به آن دسترسی ندارد گاه این گونه مفروضات در کار آمده است. اگر علماء به محدوده صلاحیت علم تجربی درباره اظهار نظر در مورد امور عام عالم توجه کنند، کمتر این گونه اشکالات پیش می آید.
فرد دیندار از آن حیث که دیندار است، آیا عقلاً موظف به پذیرش یافته های علمی است ؟
فرد دیندار موظف است هرکاری را بر اساس عقلانیت و جهان بینی دینی انجام دهد. در پذیرش نظریه های علمی هم باید توجه کند که آیا درعرضه کردن یافته های علمی، فرض های عام - غیر قابل اثبات با تجربه - به کار رفته است یا نه؛ و اگر رفته آیا آن فرضیه های عام با جهان بینی دینی اش می خواند یا نه؟ البته فرد غیر دیندار هم باید به کیفیت رسیدن به آن نتایج توجه کند.
بسیاری از دینداران اگر یافته های علوم طبیعی را در تایید اعتقادات خود ببینند، به آنها استناد می کنند ولی اگر گزاره های علمی را موید اعتقادات خود نبینند، آنها را ظنی و نامعتبر و حتی گاه بی ارزش قلمداد می کنند. این رویکرد دوگانه به علم، منطقاً و اخلاقاً چه حکمی دارد؟
اولا باید توجه کرد که در بسیاری از موارد یافته های علم موقتی هستند و با گذشت زمان و تجارب بیشتر یا تغییر می کنند و یا اصلاح می شوند. بنابراین بنده شخصاً اعتقادی به این ندارم که همواره بخواهیم یافته های علم را با متون دینی تطبیق دهیم و آنچه را که مطابق یافتیم بپذیریم و موارد تعارض را طرد کنیم.
به دلیل موقتی و ناکامل بودن یافته های علمی، من معتقدم که باید تجربه و نظریه پردازی را به کار برد و در مواردی که تعارض با متون دینی دیده می شود به مفروضات نهانی فوق علمی که در کار بوده توجه کرد و در صورت تعارض با مفروضات متافیزیکی مورد تأیید دین، آن یافته علمی را قطعی تلقی نکرد.
برخی از دینداران، به تبعیت از کانت و همانند آکادمی ملی علوم آمریکا، معقتدند گزاره های علمی به هیچ وجه به کار نفی و اثبات اعتقادات دینی نمی آیند؛ چرا که علم از طبیعت و فیزیک سخن می گوید و دین از مافوق طبیعت و متافیزیک. ولی در قرآن آمده است در طبیعت بنگرید تا به وجود خدا پی ببرید. آیا این دو دیدگاه متضاد نیستند؟
این طور نیست که دین فقط از ماوراء الطبیعه سخن بگوید. دین هم مانند علم هم از طبیعت سخن می گوید و هم از ماوراء طبیعت. منتهی دین روش علمی ( تجربه و نظریه پردازی ) را تأیید می کند و آن را دریچه ورود به فهم عالم طبیعت می داند. در قرآن مکرراً به مطالعه نظری و تجربی طبیعت توصیه شده است . دلیلش هم این است که قرآن فهم طبیعت را وسیله فهم مصنوعات الهی و درک عظمت خلقت می داند.
امّا اینکه بعضی ، نظیر آکادمی علوم آمریکا، معتقدند که گزاره های علمی به کار نفی و اثبات اعتقادات دینی نمی آیند درست نیست؛ زیرا به طور واضح می توان نشان داد که بعضی از عالمان از بعضی گزاره های علمی استفاده کرده به نفی خداوند پرداخته اند. یعنی از گزاره های علمی یک طرفه استفاده کرده اند؛ در حالی که در جهت عکس آن هم می شد استفاده کرد.
اگر کسی در طبیعت منصفانه نظر کرد و به این نتیجه رسید که خدا وجود ندارد، آیا دینداران می توانند بر او خرده بگیرند که چرا از دین خارج شدی؟
با نظر کردن به طبیعت هرگز نمی توان به این نتیجه رسید که خدا وجود ندارد. این نظر در صورتی درست و موجه است که خداوند خود از جنس طبیعت باشد. البته در صورت اخیر هم نیافتن دلیل بر نبودن خدا نیست.
اینکه کسی ادعا کند که خدا وجود ندارد، صرفاً ادعاست و قابل اثبات نیست. البته یک فرد می تواند بگوید که وجود خدا برای من ثابت نشده است. این حالت لا ادری گرایانه در مورد بعضی از دانشمندان ملاحظه شده است، ولی این فرق دارد با اینکه بگوید خدا وجود ندارد.
ویکتور جان استنجر، فیزیکدان آمریکایی، با اشاره به این نکته که اکثریت (93 درصد) اعضای آکادمی ملی علوم آمریکا به خدا اعتقاد ندارند، دلیل این امر را "علم آنها" می داند. آیا با او در این خصوص موافقید که دلیل خداناباوری اکثریت ساینتیست ها، آشنایی آنها با science است؟
اینکه در صد بالائی از اعضای آکادمی علوم آمریکا به خدا اعتقاد ندارند، ناشی از تفکری است که بر علمشان حاکم شده است؛ تفکری که فقط به داده های حسّی توجه دارد و طبیعت را در مادّه خلاصه می کند. به عبارت دیگر ،این گونه اعتقادات از خود علم نتیجه نشده ، بلکه از جهان بینی حاکم بر علم نتیجه شده است.
البتّه دانشمندان بسیار برجسته ای هم در علم روز در آمریکا و سایر کشورهای غربی وجود دارند که عمیقاً به وجود خدا اعتقاد دارند و این به دلیل آن است که جهان بینی حاکم بر ذهن آنها وسیعتر از جهان بینی محدود سکولار است.
به نظر شما، آیا علم جدید اساساً می تواند بر ایمان مومنان بیفزاید و یا حتی مبنای ایمان آنها باشد؟ چگونه؟
علم جدید هر روز وجه جدیدی از طبیعت را کشف می کند و عظمت آن را بیشتر و بیشتر نشان می دهد. پس می تواند بر ایمان مؤمنان بیفزاید. این نتیجه را به راحتی می توان از قرآن نیز استنتاج کرد. چه قرآن نتیجه مطالعه طبیعت را "اعجاب از عظمت خلقت خداوندی" تلقی می کند. پل دیویس، یکی از دانشمندان بنام معاصرانگلیسی، می گوید : هر چه علم پیش تر و پیش تر می رود، انکار هدفداری طبیعت مشکل تر و مشکل تر می شود.
ظاهراً نزاع علم و دین در جهان مسیحیت، بیشتر بر شمار ملحدان افزود تا مومنان. آیا اگر آتش چنین نزاعی در جهان اسلام نیز به تمامی برافروخته شود، باید در انتظار رشد شمار خداناباوران جوامع اسلامی باشیم؟
اوّلا رابطه علم و دین در اسلام بسیار بیشتر از مسیحیت مورد تأکید است و به همین جهت شما می بینید که بعد از ترجمه متون یونانی و .... به عربی، علوم طبیعی و فلسفه به سرعت در جهان اسلام رشد کرد.
ثانیاً، پس از پیدایش علم جدید توسط گالیله و کپلر و نیوتون و بویل و نظایر این ها در یک متن دینی، به زودی، در طی کمتر از ۱۰۰ سال ، این علم وجهه دینی خود را از دست داد ( گرچه بعضی از بزرگترین عالمان - نظیر ماکسول - افرادی بسیار متدین بودند) و فلسفه هایی ( مثل فلسفه هیوم و کانت و ... ) رواج یافت که جدائی علم از دین را تشدید کرد . در چند دهه اخیر که گرایش بیشتری به دین و معنویات در غرب دیده می شود، یک دلیلش ظهور تعدادی فلاسفه دین مدار بوده است.
من چیزی را که در غرب باعث افزایش ملحدان شد ،در محیط های اسلامی پیش بینی نمی کنم. البته همانطور که رفتار نامناسب کلیسا با علماء باعث جدائی آنها از کلیسا شد، اگر این گونه رفتارها در یک جامعه اسلامی ، آن هم به نام اسلام، رخ دهد، نتیجه آن دورشدن عالمان از دین خواهد بود.
آیا ممکن است روزی علم چنان بر دین غلبه یابد که دینداران عالم را به دئیست ها تقلیل دهد؟
با توجه به روند پیشرفت علم در قرن بیستم و دهه اول قرن بیست و یکم، من چنین چیزی را پیش بینی نمی کنم ؛ زیرا در سالهای اخیر محدودیت های علم تجربی بیشتر و بیشتر مورد تأیید قرار گرفته است و عدّه بیشماری از بزرگان علم اقرار کرده اند که جواب همه سوالات مورد دغدغه بشری را نمی توان از علم گرفت. این را شما در اوائل قرن بیستم مشاهده نمی کردید، زیرا در آن زمان نظر عدّه زیادی این بود که جواب تمام سوالات را علم خواهد داد.
وقتی به تاریخ تقابل و تعامل علم و دین نظر می کنید، به نظرتان این دو نهاد در زندگی بشر در حال واگرایی اند یا همگرایی؟
با توجه به تحولات چند دهه اخیر، به نظر می رسد که دو نهاد علم و دین در حال همگرائی هستند. کافی است به تعداد سمینارهائی که بین اصحاب علم و اصحاب دین در زمان حاضر در غرب برگزار می شود ، نظر افکنید. این هم بیشتر به دلیل محدودیت هائی است که در مورد علم تجربی مشاهده شده است.
فرد دیندار از آن حیث که دیندار است، به علم چگونه باید بنگرد که ایمانش از دست نرود؟ آیا اساساً چنین تضمینی ممکن است؟
یک فرد دین دار باید علم را وسیله کشف عالم خلقت و رموز آن و وسیله رفع نیازهای مشروع بشری بداند . اگر او حدود و ثغور علم و نحوه دخالت موجه دین در حوزه علم را خوب فهمیده باشد، دلیلی نمی بینم که ایمانش را از دست بدهد. البته شرایط خاص اجتماعی ممکن است باعث از دست دادن دین شخص شود، ولی من این را جزو حالات استثنائی می دانم.
علم اگر نهایتاً ایمان را از بشر بگیرد و رفاه و پیشرفت را به او هدیه کند، داوری دکتر گلشنی درباره علم چه خواهد بود؟
به نظر بنده اولا علم نمی تواند در درازمدت ایمان را از بشر بگیرد. ثانیاً اگر علم ایمان را از بشر بگیرد و رفاه و پیشرفت را به او هدیه بکند، هیچ تضمینی نیست که جامعه بشری در امان بماند و هیچ چیزی باعث جلوگیری از تجاوزات و نابودی بشر نمی شود. من شخصاً رفاه مادی را وسیله ارضای اشتهای بشر نمی دانم و خلأ حاصل از ایمان و معنویت را با هیچ چیز قابل پرکردن نمی دانم.
نظر کاربران
استیون هاوکینگ ؟وجود خدارازیرسوال میبرد؟