داستانک؛ قلب جغد پیر شكست...
برترین ها: جغدی روی كنگرههای قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میكرد؛ رفتن و ردپای آن را و آدمهایی را میدید كه به سنگ و ستون، به در و دیوار دل میبندند. اما جغد میدانست كه سنگها ترك میخورند، ستونها فرو میریزند، درها میشكنند و دیوارها خراب میشوند.
او بارها و بارها تاجهای شكسته، غرورهای تكه پاره شده را لابهلای خاكروبههای كاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداریاش میخواند و فكر میكرد شاید پردههای ضخیم دل آدمها، با این آواز كمی بلرزد. روزی كبوتری از آن حوالی رد میشد، آواز جغد را كه شنید، گفت: «بهتر است سكوت كنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگینشان میكنی. دوستت ندارند. میگویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.» قلب جغد پیر شكست و دیگر آواز نخواند...
سكوت او آسمان را افسرده كرد. آن وقت خدا به جغد گفت: «آوازخوان كنگرههای خاكی من! پس چرا دیگر آواز نمیخوانی؟ دل آسمانم گرفته است.» جغد گفت: «خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.» خدا گفت: «آوازهای تو بوی دل كندن میدهد و آدمها عاشق دل بستن هستند. دل بستن به هر چیز كوچك و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشهای! و آنكه میبیند و میاندیشد، به هیچچیز دل نمیبندد. دل نبستن سختترین و زیباترین كار دنیاست اما تو بخوان و همیشه بخوان كه آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.» جغد به خاطر خدا باز هم بر كنگرههای دنیا میخواند و آنكس كه میفهمد، میداند آواز او پیغام خداست.
پ
نظر کاربران
قشنگ بود...واقعا دل نبستن خیلی سخته...
پاسخ ها
ااااااااااره خيلي سخته
آره واقعا باهات موافقم
داستان قشنگی بود.
ولی از تعارف گذشته کدومون اواز جغد رو چون خدای عالم تعبیر کردیم و حرف های کبوتر رو نثار جغد حقیقت نکردیم؟؟؟
این نوشته مال خانم نظر آهاری نبود؟؟؟
آخه سبک نوشته خیلی شبیه نوشته های ایشون بود.
خیلییییییییییییییییییییییییییییییی زیبا
خیلی تاثیر گذار
دل که ببندی میذارن و می رن..............
چه زيبا بود خيلي بهم نشست دستتون درده نكنه.
اخرين باري كه جقد ديديم با سنگ زديمش.....
تازه بعدش دوستم با تفنگ زد كتلتش كرد.
پاسخ ها
هرررر هرررر خندیدم............
قشنگ بود..
تجربه دل بستن ندارم ولی به نظرم حماقته..
پاسخ ها
ایشالا هیچ وقت نداشته باشی....چون خیلی مسخرست