۳۰۰۳۳
۲۱ نظر
۵۰۳۳
۲۱ نظر
۵۰۳۳
پ

داستانک؛ چه شمشیر زیبایی...

داستانک؛ چه شمشیر زیبایی...




برترین ها: جنگ سختی شروع شده بود.صدای به هم خوردن شمشیر ها برای لحظه ایی قطع نمی شد. حالا سرداران و سربازان در سپاه تن به تن می جنگیدند. یک سپاه حق بود و دیگری باطل.ابری از غبار روی بیابان مثل چادری بزرگ سایه افکنده بود.اسب ها شیهه می کشیدند و دنبال هم می دویدند.در آن میان امام علی(ع) با شجاعت شمشیر می زد و گاه دور خودش می چرخید و حریف می طلبید.ناگهان دشمنی فریاد زد : ای علی چه شمشیر زیبایی داری! کاش آن را به من می بخشیدی! و بلند خندید و سرش را به سویی دیگر چرخاند تا حریف پیدا کند که سایه ایی در پشت سرش دید.

علی(ع) بود که به او لبخند می زد. امام شمشیر خود را در مقابل او گرفته بود و گفت: بگیر٬ این شمشیر را به تو بخشیدم!

مرد نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورد.رنگش پرید و عرق سردی بر پیشانی اش نشست. می دانست امام از روی دوستی شمشیرش را به سویش دراز کرده است. مرد عقب عقب رفت. امام هنوز لبخند می زد.مرد پرسید: از تو تعجب می کنم که می خواهی در چنین هنگامی شمشیرت را به من هدیه کنی!

علی (ع) گفت‌: مگر نه این است که تو دست خواهش به سوی من دراز کردی. از جوانمردی به دور دیدم که تو را محروم کنم!

مرد طاقت نیاورد و بی اختیار دوید و خودش را به پاهای علی انداخت.پاهایش را بوسید و با بغض گفت: من به دین شما ایمان اوردم. حتما دین شما است که خوبی را به شما یاد داده است. من بنده ی چنین دینی هستم. و مسلمان شد و سپس به سپاه امام علی پیوست.

منبع:
ارشاد القلوب دیلمى، ص 139.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • laya

    خیلی قشنگ بود....اشکم دراومد.....کاش همه مثل حضرت علی بودند...راسته که میگن علی بی همتاست....

  • حسن71

    داستان زیبایی بود ایول

    شهادت امام علی را خدمت شما تسلیت عرض میکنم
    در شبهای قدر ما را از دعای خیرتان محروم نکنید

    پاسخ ها

    • laya

      محتاجیم به دعا

  • MOHSEN

    باعث تآسفه كه دوستان اين صفحه رو نخوندن.

  • رها

    خیلی خیلی زیبا بود.
    و شهادت جانسوز امام علی رو به همه تسلیت میگم.
    و توی این شب عزیز از همه التماس دعا دارم.

    پاسخ ها

    • laya

      رها جون محتاجیم به دعا

    • ilin

      خیلی هم جالب نبود..

    • Mami

      منم التماس دعا دارم.نمی دونم چرا انقدر مجله به من دیر میرسه.تازه امروز رسیده.

  • رها

    وقتی میخوام امام علی رو توصیف کنم زبونم بند میاد.اصلا اوصاف امام تو کلمات نمی گنجند.
    شهادت جانسوزشون رو به همه تسلیت میگم.

  • MOHSEN

    برترین ها: جنگ سختی شروع شده بود.صدای به هم خوردن شمشیر ها برای لحظه ایی قطع نمی شد. حالا سرداران و سربازان در سپاه تن به تن می جنگیدند. یک سپاه حق بود و دیگری باطل.ابری از غبار روی بیابان مثل چادری بزرگ سایه افکنده بود.اسب ها شیهه می کشیدند و دنبال هم می دویدند.در آن میان امام علی(ع) با شجاعت شمشیر می زد و گاه دور خودش می چرخید و حریف می طلبید.ناگهان دشمنی فریاد زد : ای علی چه شمشیر زیبایی داری! کاش آن را به من می بخشیدی! و بلند خندید و سرش را به سویی دیگر چرخاند تا حریف پیدا کند که سایه ایی در پشت سرش دید.

    علی(ع) بود که به او لبخند می زد. امام شمشیر خود را در مقابل او گرفته بود و گفت: بگیر٬ این شمشیر را به تو بخشیدم!

    مرد نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورد.رنگش پرید و عرق سردی بر پیشانی اش نشست. می دانست امام از روی دوستی شمشیرش را به سویش دراز کرده است. مرد عقب عقب رفت. امام هنوز لبخند می زد.مرد پرسید: از تو تعجب می کنم که می خواهی در چنین هنگامی شمشیرت را به من هدیه کنی!

    علی (ع) گفت‌: مگر نه این است که تو دست خواهش به سوی من دراز کردی. از جوانمردی به دور دیدم که تو را محروم کنم!

    مرد طاقت نیاورد و بی اختیار دوید و خودش را به پاهای علی انداخت.پاهایش را بوسید و با بغض گفت: من به دین شما ایمان اوردم. حتما دین شما است که خوبی را به شما یاد داده است. من بنده ی چنین دینی هستم. و مسلمان شد و سپس به سپاه امام علی پیوست.

    منبع:
    ارشاد القلوب دیلمى، ص 139.

    پاسخ ها

    • laya

      وا محسن حالت خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    • رها

      آره واقعا وااااااااااااااا......................!!!!!!!!!!!!!!!!!

    • MOHSEN

      بچه خواهرم ورداشته اين دسته گل رو اب داده....
      معذرت.اميد وارم جاي ديگه خراب كاري نكرده باشه.

    • Mami

      بچه مون از دست رفت....

    • Mami

      امیدوار نباش.یه جای دیگه هم این کارو کرده.تو قسمت عاقبت در افتادن با جوجه تیغی.ولی خواهرزاده با حالی داری.

  • نفیسه

    حتمآ میخواسته یک داستان قشنگ از یک آدم خوب دوبار تعریف بشه

    پاسخ ها

    • MOHSEN

      نفيسه جان++++++++++++++++++++++++++++++++++.

  • سلمان

    خیلی جالب بود.
    برترین ها اینکه همیشه بعد از دو سه روز شماره جدید مجله به من میرسه علتی داره؟!
    مگه برای همه همزمان نمیفرستین؟

  • هستی

    کاش امام علی توی این شبها به همین راحتی دست خواهش ما رو هم بگیره. یا علی

  • niloufar

    khyliiii ghashang bod

  • sepide

    عالی بود اشکم دراومد علی بی همتاست

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج