داستانک؛ تغییر قهرمانان
موفقیت: دختر و پسر جوانی که مادر و پدرشان را از دست داده بودند نزد شیوانا آمدندو از او برای مشکلشان راهنمایی خواستند. پسر گفت: «پدر و مادرمان برای ما مال و منال زیادی به ارث گذاشته اند و ما الان در منزل موروثی خودمان زندگی می کنیم و مشکلی از بابت معاش نداریم. فقط چون هنوز جوان هستیم و اداره مزرعه و دامداری نیاز به حضور فرد بزرگتری دارد، این کار را به عمه مان سپرده ایم اما مشکلمان این است که عمه ما به شکلی عجیب در زندگی ما دخالت می کند.
هر وقت ما را می بیند قصه و داستان قهرمانی را تعریف می کند که چشمان ریز و بینی بزرگ دارند. به دستور او روی در و دیوار اصطبل و انبار مزرعه تصاویری از مردان و زنانی نقاشی کرده اند که چشمانشان ریز و بینی شان درشت است. حتی لباس هایی برای من و خواهرم تهیه کرده که روی آنها تصاویری از مردان چشم ریز و بینی بزرگ نقش بسته است. خلاصه من و خواهرم داریم از این کارهای عمه ام دیوانه می شویم و نمی دانیم چه کنیم؟»
شیوانا با تبسم پرسید: «این عمه شما در خانه خودش هم از این تصاویر آویزان کرده است؟»
دختر جوان پاسخ داد: «نیازی به این کار نیست! شوهر عمه ام و بچه هایش همه چشمانشان ریز و بینی شان بزرگ است. او در خانه به هر سمتی نگاه کند آنها را می بیند!»
شیوانا پرسید: «عمه شما وقتی به خانه بقیه فامیل ها هم می رود همین کار را می کند؟»
پسر جوان گفت: «نه! فقط برای ما این بازی ها را درمی آورد، چون پدر و مادری نداریم که در مقابل کارهای او مقاومت کنند، این هنرنمایی هایش را فقط برای ما اجرا می کند!»
شیوانا پرسید: «حتما عمه شما دختر و پسر دم بختی همسن و سال شما دارد؟»
دختر جوان با تعجب گفت: «شما از کجا می دانید؟»
شیوا با لبخند گفت: «خیلی ساده است! عمه شما نمی تواند از مال و منال پدر و مادر شما دل بکند. می خواهد کاری کند که شما با بچه های او وصلت کنید و به این وسیله ثروت خانوادگی شما به آنها منتقل شود اما چون زیرک است و می داند معیارها و ارزش های شما با فرزندان چشم ریز و بینی درشت او یکی نیست، سعی می کند با نمایش مکرر تصاویر این افراد در مقابل چشمان شما، نه تنها دیدن و تحمل آنها را برای شما عادی سازد بلکه کم کم کاری کند که شما قهرمانان و اشخاص آرمانی خود را به صورت چشم ریز و بینی درشت ببینید. موضوع به همین سادگی است. او می خواهد قیافه و شکل قهرمان های ذهنی شما را تغییر دهد و مطابق قهرمان های خودش کند و چون با مقاومت شما روبرو شده به کار خود شدت بخشیده است. اگر در سرپرستی مزرعه و دامداری کم و کاستی ندارد بگذارید کار خودش را انجام دهد تا بتوانید به اندازه کافی بزرگ شوید و اختیار اموال خود را در دست بگیرید. فعلا زندگی خود را به خاطر این مساله پیش پا افتاده به خطر نیندازید.»
هر وقت ما را می بیند قصه و داستان قهرمانی را تعریف می کند که چشمان ریز و بینی بزرگ دارند. به دستور او روی در و دیوار اصطبل و انبار مزرعه تصاویری از مردان و زنانی نقاشی کرده اند که چشمانشان ریز و بینی شان درشت است. حتی لباس هایی برای من و خواهرم تهیه کرده که روی آنها تصاویری از مردان چشم ریز و بینی بزرگ نقش بسته است. خلاصه من و خواهرم داریم از این کارهای عمه ام دیوانه می شویم و نمی دانیم چه کنیم؟»
شیوانا با تبسم پرسید: «این عمه شما در خانه خودش هم از این تصاویر آویزان کرده است؟»
دختر جوان پاسخ داد: «نیازی به این کار نیست! شوهر عمه ام و بچه هایش همه چشمانشان ریز و بینی شان بزرگ است. او در خانه به هر سمتی نگاه کند آنها را می بیند!»
شیوانا پرسید: «عمه شما وقتی به خانه بقیه فامیل ها هم می رود همین کار را می کند؟»
پسر جوان گفت: «نه! فقط برای ما این بازی ها را درمی آورد، چون پدر و مادری نداریم که در مقابل کارهای او مقاومت کنند، این هنرنمایی هایش را فقط برای ما اجرا می کند!»
شیوانا پرسید: «حتما عمه شما دختر و پسر دم بختی همسن و سال شما دارد؟»
دختر جوان با تعجب گفت: «شما از کجا می دانید؟»
شیوا با لبخند گفت: «خیلی ساده است! عمه شما نمی تواند از مال و منال پدر و مادر شما دل بکند. می خواهد کاری کند که شما با بچه های او وصلت کنید و به این وسیله ثروت خانوادگی شما به آنها منتقل شود اما چون زیرک است و می داند معیارها و ارزش های شما با فرزندان چشم ریز و بینی درشت او یکی نیست، سعی می کند با نمایش مکرر تصاویر این افراد در مقابل چشمان شما، نه تنها دیدن و تحمل آنها را برای شما عادی سازد بلکه کم کم کاری کند که شما قهرمانان و اشخاص آرمانی خود را به صورت چشم ریز و بینی درشت ببینید. موضوع به همین سادگی است. او می خواهد قیافه و شکل قهرمان های ذهنی شما را تغییر دهد و مطابق قهرمان های خودش کند و چون با مقاومت شما روبرو شده به کار خود شدت بخشیده است. اگر در سرپرستی مزرعه و دامداری کم و کاستی ندارد بگذارید کار خودش را انجام دهد تا بتوانید به اندازه کافی بزرگ شوید و اختیار اموال خود را در دست بگیرید. فعلا زندگی خود را به خاطر این مساله پیش پا افتاده به خطر نیندازید.»
پ
نظر کاربران
مسخخخخخخخخره بود
عجب عمه زبلی و مکاری
افرین خیلی جالب بود
سلام یاس کبود یا بهتره بگم fire flower
من کسی بودم که شعر فاران رو به اسم تو توی بیشتر صفحه ها قرار دادم.
این کارو به این خاطر کردم چون تو با کامنتی که برام گذاشتی منو خیلی ناراحت کردی و دلم رو بدجور شکستی.
در جواب کسایی که گفتن برام متاسفن باید بگم ای کاش می فهمیدین چقدر دلم شکسته بود که حاضر شدم دست به این کاره کثیف بزنم هرچند که بعد از این کار خودم بیشتر ناراحت شدم و از خودم خیلی بدم اومد.
یاس کبود بخشیدن یا نبخشیدن من حق توست. من ازت معذرت می خوام و امیدوارم بتونی منو ببخشی.
خواهشا از طرف من از فاران هم عذر خواهی کن و بهش بگو متاسفم اگه باعش رنجش خاطرش شدم.
راستی باید این اعترافم بکنم که اون اولین و آخرین باری بود که به جای کسی کامنت گذاشتم. بقیه ی کامنت ها کاره من نبوده.
من با تمام وجودم پشیمونم و اگه بتونی منو ببخشی بزرگترین لطف در حقم می کنی و ازت ممنون میشم.
پاسخ ها
بيا اين جام نوشتي......
اه اه اه اه
ey baba
محسن خیلی باحالی
ناشناس خوب راست میگه دیگه اه اه اه اه اه اه اه اه اه چندبار مینویسی
جالب بود.