يادداشت ويژه:
درباره فهرست شصتوچند نفره منشوريها
اين فوتبال، حالا نويسنده و روزنامهنگار و ژورناليست شجاع و متعهد ميخواهند. كسي كه هر روز فرياد بزند... فقط به اميد سري كه به اين سو برگردد.
***
آيتاللهي. در گوشهاي از ورزشگاه حافظيه. در يك روز شلوغ بود كه اولين بار ديدمش. مردي ميانهسال و نسبتا خوشصورت. اما فربه و كوتاه. تيشرت مشكيرنگي داشت و مثل نظاميها بيسيم به دست بود. با آنتن بلندي كه با آن به گوشه و كنار حافظيه موج منظم ميفرستاد. آن روزها رئيس هيئت فوتبال فارس بود. فوتبال فارس دو تيم در ليگ داشت و يك زمين تپه ماهوري. حافظيه. روبهروي آرامگاه. آن طرف بساط فال گرم بود و اين طرف فقط ۴ بار در سال، وقتي استقلال و پرسپوليس به شيراز ميآمدند گرم ميشد. بقيه سال اما همه چيز سوت و كور بود. بازي به بازي بدون تماشاچي. ميگفتند: شيرازيها حالش را ندارند. اما نه موضوع اين نبود. آن ورزشگاه و آن زمين و آن برق و آن فجر، همين هم زياديشان بود.
***
سالهاي سال از روزهاي بيسيم به دستي گذشته. آيتاللهي حالا كت و شلوار ميپوشد و خاك و خل تنش را تكانده. او كه از بستگان يك چهره پرنفوذ مذهبي است، از هيات فوتبال به هياترئيسه و نايبرئيسي فدراسيون رسيده. با دوست قديمي و يار غارش هوشنگ مقدس، تاجر ايراني مقيم دبي. شيرازيها در اين همسايه جنوبي، ريشه دارند. بيزينس و رابطه. خنجيها و لاريها و اهالي گراش كه اكثريت دستشان به دهانشان ميرسد. مثل خود آيتاللهي رئيس هياتي كه قول راه پيشرفتش را هموار كرد. گرچه در همه اين سالها فرياد برق و فجر از نداري به آسمان بود. حالا هم ديگر برقي نيست. نارنجي دوستداشتني با ۴ ميليارد بدهي در شبهاي شيراز هم گم شده است. همه در شيراز ميپرسند: پس اين آقاي آيتاللهي براي برق چه كرد؟
***
حاجي حالا كارهاي مهمتري دارد. مهمتر از «خوشا شيراز و برق بيمثالش»
وقتي ساعت ۱۱-۱۰ هلك و هلك به محل كارش ميرسد و روي صندلي نايبرئيسي مينشيند، نامههاست كه بايد پاراف بشوند و خبرنگارها هم هميشه پشت خطند. كار زياد است. يكي همين فهرست شصت و چند نفره. فهرست سياه فوتبال ايران براي قطع شريان فساد. اسمها. اينكه زنگ بزنند و بپرسند «فلاني هم هست؟» يكي از بازيهاي عادي امروز است.
صبح به صبح، ايجنتها از ترس خلع و ابطال مجوز، دم در اتاق حاج آقا صف كشيدهاند و حاجي، سنگين و سربالا، ويزيتشان ميكند. ميپرسد: «۱۰درصدت رو ريختي»؟ و بعد تذكر ميدهد كه اين حق فدراسيون است.
حق اين واژه كليدي روزهاي سختي به تابستان است. حق يك كلمه چندوجهي است. اما مفهوم دقيق آن در فوتبال پولي است كه ميتواني به سمت خود جذبش كني. البته اين پول تابع جريانهاي مغناطيسي نيست و بنابراين براي جذبش بايد از ابزار استفاده كرد. مثل تكه استخواني در ماقبل تاريخ، در قسمتي به يادماندني از انيميشن پلنگ صورتي.
***
فهرست شصت و چند نفره، منتظر امضاي علي كفاشيان است. رئيس بايد بيايد و امضا كند تا فوتبال از شر بديها پاك شود. لابد اين يك گام به جلوست. يك كار جنجالي ديگر از نهاد «منشور»، كلمهاي كه ضامن بقاي عليپورها و آيتاللهيها و بهروانها در فوتبال ماست. آنهايي كه بيش از چند دهه در اين فوتبال به خدمت مشغولاند.
حالا بياييد كمي از فوتبال حرف بزنيم:
- در فصلي كه گذشت پديدهاي ظهور نكرد.
- امير قلعهنويي در فصلي كه گذشت باز هم يك پاي قهرماني بود. در كشورهاي ديگر كمتر اتفاق ميافتد يك مربي با يك تفكر تاكتيكي و در ۳ تيم مختلف ۴ سال در كورس قهرماني باشد.
- بازيكنان برتر فصلي كه گذشت علي كريمي، رضا عنايتي، فرهاد مجيدي و محسن بنگر بودند. اين ۴ نفر نزديك به ۱۴۰سال عمر دارند.
-امروز در ايران براي استخدام فونيكه سي، نزاع بزرگي برپاست. آيا فونيكه قبل از حضور در ايران فوتباليست بود؟ شايد.
- برونو سزار، ستاره سپاهان كه در آخرين بازي با يك سرتوپ مليپوشهاي استقلال را داخل پيست ميفرستاد، همين ۵ ماه پيش يك بازيكن ذخيره در ليگ ارمنستان بود او اما سرنوشت قهرماني را در ايران رقم زد.
- يك سال ديگر گذشت. مربيها، همان مربيها ماندند. بدون نوآوري، كار جديد و كلمات تازه.
- مديران فوتبال حالا غريبهتر از هر دوران ديگرياند. گماشتههايي كه عشقشان نه خود فوتبال كه نور فلاشها و برق تيترها و مصاحبههاست.
***
فهرست شصت و چند نفره را بايد از سر نوشت. به ترتيب از الف: شايد همين آقاي آيتاللهي. ب: شايد آقاي بهروان. آنها كه ساقدوشهاي مراسم خاكسپاري فوتبال ايرانند. فوتبالي كه از نظر كيفي بدون ترديد در بدترين شرايط خود در چند دهه گذشته به سر ميبرد. فوتبالي كه جداولش نه انتقالات بزرگ (مثل انتقال كاگاوا به منچستر در فوتبال پرنشاط ژاپن) كه همين فعاليتهاي سخيف و منفي است. ما جا ماندهايم. ما شايد همه مردهايم، مردهايم كه فرياد نميزنيم: برويد بيرون گزمهها!
اين فوتبال، حالا نويسنده و روزنامهنگار و ژورناليست شجاع و متعهد ميخواهند. كسي كه هر روز فرياد بزند... فقط به اميد سري كه به اين سو برگردد.
نظر کاربران
منمبا این نویسنده عزیز موافقم و همراه ایشون فریاد میزنم:برويد بيرون گزمهها!!