مصاحبه ای خواندنی با زنده یاد حجازی
ناصر حجازی مرحوم کلا زود ناراحت می شد
یکی از مصاحبههای قدیمی ناصرخان حجازی را تقدیم دوستداران او میکنیم. اما قبل از اینکه مصاحبه را بخوانید، به این فکر کنید که اگر ناصر حجازی بود، در واکنش به انتخابات اعضای هیأتمدیره دو باشگاه استقلال و پرسپولیس چه صحبتهایی انجام میداد؟
یکی از مصاحبههای قدیمی ناصرخان حجازی را تقدیم دوستداران او میکنیم. اما قبل از اینکه مصاحبه را بخوانید، به این فکر کنید که اگر ناصر حجازی بود، در واکنش به انتخابات اعضای هیأتمدیره دو باشگاه استقلال و پرسپولیس چه صحبتهایی انجام میداد؟
*چقدر موافق حضور مربی خارجی در ایران هستید؟
بستگی به مربیاش دارد. اگر خوبش را بیاوریم، عالی است و به فوتبالمان کمک میشود. درست مثل بحث حضور بازیکنان خارجی در ایران. به نظر من وقتی قرار است ارز از مملکت خارج کنیم، باید جنس خوب وارد کنیم تا پولمان را دور نریخته باشیم. برخی از مدیران که وارد فوتبال میشوند، میدانند مهمان چندماهه هستند، پس طبیعتاً دلشان به حال خودشان میسوزد تا تیمی که برایشان ماندگار نیست، میروند سراغ دلالها، جذب مربی خارجی ارزان و فاکتور بالا نوشتن برای بحث بازرسی.
* بیشتر توضیح میدهید؟
یک مربی ضعیف بیکار در خارج از کشور حتی برای ماهی ۳ هزار دلار سرودست میشکند. دلال با او توافق میکند که بهجای ۵۰ هزار دلار شما ۱۵۰ هزارتا بگیر اما پای قرارداد ۵۰۰ هزار دلاری را امضا کن و کاری به بقیه پول نداشته باش. آن فرد هم از خدا خواسته قرارداد میبندد. میدانید فوتبال ما چقدر از این مسائل داشته است و چه ضربههایی خورده؟ مربی بُنجل خارجی میآید که فقط این پول را بگیرد، در کنارش بازیکنان بُنجل به باشگاه قالب میشوند و قرارداد بالا برایشان منعقد میشود. نیمفصل تیم ته جدول است و جیب آقای مدیر و دوست دلالش حداقل ۴۰۰، ۵۰۰ میلیون رفته است. اصغر حاجیلو یادش هست اواخر دهه ۷۰ من چه برخوردی با آقای «ک» مدیر یک باشگاه داشتم وقتی که از ما سهمخواهی کرد.
* اتفاقاً حاجیلو تعریف میکرد در یک باشگاه مدیری شما را کنار گذاشت چون پیش از آن میخواست در یک شهرستان نماینده شود و از شما خواسته بود حمایتش کنید.
(میخندد) نمیدانستیم همین آدم چند هفته بعد میشود مدیر باشگاه ما در اصفهان! از ما خواستند برای انتخابات مجلس برایشان تبلیغ کنیم و یک چیزی بگیریم. من گفتم پول خیلی مهم است اما نه به هر قیمتی! به حاجیلو گفتم از کجا بدانیم او آدم کاربلدی است که برویم به مردم بگوییم به او رأی بدهید، ضمن اینکه آدم کاربلد خوشنام میشود و نیازی ندارد من و تو برویم برایش تبلیغ کنیم. از بدشانسی من و اصغر، او رأی نیاورد اما شد مدیر باشگاه ما و به حاجیلو گفتم ساکمان را جمع کنیم برویم تهران که دیگر اینجا، جای ما نیست.
*یکبار هم خود من با شما آمدم بوشهر اما مربیگری یکی از تیمهای این استان را نپذیرفتید.
برای یک تیم دستهاولی به من پیشنهاد دادند. ۷ بازی این تیم باقی مانده بود، صبح رسیدم بوشهر و ظهر رفتم جلسه. جدول را نگاه کردم و دیدم این تیم اگر همه بازیهایش را ببرد، صعود نمیکند و همه بازیهایش را ببازد، سقوط نمیکند. گفتم پس چرا آمدهاند دنبال من و میخواهند ۳۰ میلیون بدهند؟ برایم سؤال شده بود تا اینکه سر جلسه فهمیدم هدف از استخدام من فوتبالی نیست و یک کار تبلیغاتی است برای مدیر باشگاه. به همين دلیل عذرخواهی کردم و شب به تهران برگشتم. شب هم هوا خراب شده بود و هواپیما بدجوری میلرزید. حتی مهماندارها از جایشان بلند نشدند و با ترس زیاد داشتند زیر لب ذکر میگفتند. پیش خودم گفتم این هواپیما سقوط میکند. چشمانم را بسته بودم، خودم را زده بودم به خواب، چون خیلیها چشمشان به من بود و نمیخواستم نشان بدهم ترسیدهام. (میخندد)
*در آن مقطع که رفتید بوشهر و برگشتید، به لحاظ مالی شرایط خوبی نداشتید.
سر ساخت خانهام دستم خالی شده بود. هرچه داشتم، فروختیم تا خانهمان را بسازیم اما وسط کار پولمان تمام شد. روزهای سختی بود که گذشت. خدا را شکر این بیپولی نتوانست مرا از اصولم برگرداند. بعضیها گفتند حالا یک دفعه قرارداد اینجوری ببند و پولت را بگیر تا دست و بالت باز شود، کسی نخواهد فهمید که به آن دوستان گفتم من برای خودم زندگی میکنم نه دیگران. مردم نفهمند، خودم جواب خودم را چه بدهم؟
*چه چیزهایی شما را ناراحت میکند؟
من که کلاً زود ناراحت میشوم. یکسری مسائل برای مردم عادت شده ولی من را آزار میدهد. مثلاً در خیابان عادی شده یکسری الکی بوق بزنند اما من ناراحت میشوم. من از خودسانسوری متنفرم، از خیانت و دورویی متنفرم.
*کدام برهه از زندگیتان را دوست دارید؟
روزهایی که سخت بودند.
*چرا؟
چون باعث شدند هم خودم را بسازم و بشناسم، هم میان مردم مقبولیت پیدا کنم ولی اگر بخواهم روزهای خاصی را نام ببرم، روز ازدواجم، تولد فرزندانم و تولد امیرارسلان (در مقطع انجام این مصاحبه جانان، دختر آتیلا به دنیا نیامده بود) به خصوص اینکه با تولد آتیلا نگاه من به زندگی متأهلی عوض شد و عمیقاً عاشق زندگیام شدم.
*مگر قبل از آن نبودید؟
بودم، ولی گاهی در اردوها که با بچهها میگفتیم و میخندیدیم، پیش خودم میگفتم اول جوانی خودمان را انداختیم زیر بار مسئولیت زندگی در حالی که خیلی از همبازیانم راحت هستند. اینها بعد از تمرین میروند گردش و من باید بروم خانه! ولی با تولد پسرم دنبال این بودم که سریع کارهای بیرون منزل تمام شود که بروم منزل.
*شما که خیلی جدی و سختگیر به نظر میرسید، آتیلا را در کودکی چگونه تنبیه میکردید؟
یکبار در ۸، ۹ سالگی یک حرف بد از دهانش خارج شد، دمپایی را به سمتش پرتاب کردم که جاخالی داد و فرار کرد و دیگر پس از آن هیچ کلمه بدی از دهان پسرم نشنیدهام، هرچند خودش (آتیلا) مدعی است سرش را به دیوار کوبیدهام (میخندد) اما قلباً خوشحالم که دوست و دشمن میگویند پسر شما خیلی مؤدب و باشخصیت است. حاصل یک عمر تلاش هر پدری تربیت و پیشرفت فرزندانش است و من خودم را آدم خوشبختی میدانم چون دو فرزند سالم و سلامت دارم، منظورم به لحاظ جسمی و فکری و رفتاری است و این هم لطف خداوند است. در مورد تیمداری هم باید بگویم مدیران تیمهای دولتی از من خوششان نمیآید.
منبع: خبرآنلاین
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
ارسال نظر