۱۴۵۱۴۴۹
۲۴ نظر
۲۵۰۲
۲۴ نظر
۲۵۰۲
پ

روایت تلخ مجری صداوسیما از شروع شیمی درمانی‌اش

مجتبی پوربخش مجری سابق صداوسیما روایتی تلخ از شروع روند شیمی درمانی‌اش را برای کاربران شرح داد.

برترین‌ها: مجتبی پوربخش مجری سابق صداوسیما روایتی تلخ از شروع روند شیمی درمانی‌اش را برای کاربران شرح داد:

صبح بود که وارد بیمارستان شدم. فضای سرد و بوی دارو از همان ابتدا دلم را پر از اضطراب کرد. دکتر گفته بود که باید داروهای شیمی‌درمانی قوی‌تری به مدت شش ماه استفاده کنم. امروز اولین دوز را دریافت کردم و فردا نوبت دومی بود. پرستار بعد از پیدا کردن رگ، از من خون گرفت. اینجا روششان این است که خون را از طریق لوله‌هایی به بخشی دیگر می‌فرستند؛ جایی که وضعیت خون را بررسی کرده و داروی مناسب شیمی‌درمانی را آماده می‌کنند.

منتظر ماندم، بی‌قرار و نگران. پرستارابتدا یکارامبخش بهم تزریق کرد ، پس از آماده شدن دارو، به آرامی شروع به تزریق داروی شیمی درمانی کرد . دارو با سرعتی آهسته وارد بدنم می‌شد. همه چیز تا این لحظه‌ای خوب بود. اما ناگهان حس کردم بدنم دیگر مال خودم نیست. سنگینی غریبی روی شانه‌هایم نشست. نفس‌هایم به سختی می‌آمد، و صداهای اطرافم مثل پژواک‌های دور و نامفهوم شدند. انگار همه چیز داشت در مه فرو می‌رفت. تلاش کردم چشمانم را باز نگه دارم، اما دنیا دور سرم چرخید. نورهای اتاق تار و تیره شدند.( گمان میکنم حس مرگ همینطور است)

در تخت کناری، مردی که به او خون تزریق می‌کردند، متوجه شد که حالم خوب نیست. انگار دنیا از حرکت ایستاده بود، و تنها تصویری که در ذهنم ماند، صدای نگران خواهرم بود که پرستار را صدا می‌زد. حس می‌کردم در قعر دریای تاریکی افتاده‌ام، جایی که هیچ چیزی را نمی‌فهمیدم. تنها تصاویری محو از چهره‌های نگران بالای سرم میدیدم. 

چند دکتر و پرستار بالای سرم بودند ( پرستار دکمه را زده بود و دکترهای بخش خودشانرا اورژانسی بالای سرم رسانده بودند. دو آمپول را به سرعت در رگم تزریق کردند. بعداً فهمیدم که یکی ضد حساسیت و دیگری ضد تهوع بوده است. فشارم به شدت پایین آمده بود؛ عدد پایینی فشار از ۸/۵ به ۳/۷ سقوط کرده بود. دارو را قطع کردند و به مدت دو ساعت سرم به من زدند، در حالی که مدام فشارم را اندازه می‌گرفتند. پوست دستم از جای سوزن ملتهب و دردناک بود. هر بار که تکان می‌خوردم، درد مثل تیغی تیز در دستم پیچ می‌خورد. بعد از دو ساعت دوباره دارو را شروع کردند، چون باید تمام دارو را دریافت می‌کردم خیلی احساس سرما زیاد بود یک پتو بروی خودم انداختم اما به یکباره خیس عرق میشدم.

از ساعت ۸  صبح اونجا بودم زمان انگار متوقف شده بود. هر دقیقه به اندازه یک ساعت کش می‌آمد. پیرمردها، پیرزن‌ها، و یک دختر جوان یکی‌یکی آمدند، داروهایشان را گرفتند و رفتند. من آخرین نفری بودم که در بخش مانده بودم و آخرین نفری که مرخص شدم. فکر اینکه فردا باید دوباره برگردم، قلبم را فشرده می‌کند  اما چاره‌ای نیست ، این جنگ باید ادامه پیدا کند...و من باید پیروز شوم 

مجتبی پوربخش ۱۲ شهریور ۱۴۰۳

بیمارستان فرانکفورت

روایت تلخ مجری صداوسیما از شروع شیمی درمانی‌اش

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • پیمان

    توکلت بخدا باشه

  • ابی

    ایشالا خدا بهت شفا بده.مرد با شرافت

  • ناشناس

    اللهم اشف کل مریض یاعلی مدد

  • بی نام

    انشالله خدا شفاشون بده🤲🤲🤲

  • ناشناس

    خدایا به حق باب الحوائج علی ابن موسی الرضا به همه ی بیماران شفا عنایت فرما

  • ناشناس

    شفای عاجل

  • ناشناس

    😔😔

  • ناشناس

    آرزوی سلامتی دارم مجتبی جان

  • ناشناس

    🌹🌹

  • ناشناس

    ❤️

  • ناشناس

    با آرزوی سلامتی و شفای عاجل

  • ناشناس

    از خداوند یکتا شفای شما همه ومریضها خواهانم🤲

  • mokhtar

    توکل به خدا شفا خواهی گرفت وخواهدداد،،،،،

  • ناشناس

    آرزوی سلامتی ❤️

  • ناشناس

    با سلام خدا شفات بده مجتبی عزیز مجری با کلاس و توانا

  • ناشناس

    خدای من خدای مهربان، تو یاری کن دارو یا واکسنی کشف بشه که این مرض را ریشه کن کنه... خدای بزرگ همه ی بیماران را تو کمک کن تا با امید به جنگ بیماری ها بروند.... تو شفا دهنده هستی...

  • ناشناس

    خدا آقا مجتبی را شفا بده و همه بیماران را شفا بده

  • ناشناس

    بامیدسلامتی وسپری شدن این ایام...وشروع روزهاوایام خوب وشاداب برای شماوخانواده گرامیتان....زودبلندمیشی مرد...دل قوی دار💚

  • شب 🌙 سکوت

    اَللهمَّ اشْفِ کلِّ مَریض. یا مَن اسْمهُ دَواء و ذِکرهُ شِفاء

  • محمد

    اینشا الله خب بشی مرد بزرگ طرفدار ملت فقط توکل به خدا کن از بنده خدا کاری در درنمیاید

  • احمد

    خدا کمکت میکنه. خیلی مردی. محکم باش.

  • امید

    آرزومند شفای تو هستم مرد شریف

  • ناشناس

    خدا به حق امام رضا بهت شفای عاجل بده

  • ناشناس

    امام رضا شفاش بده اشکم درومد با خوندن متنش

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج