پهلوانی و ردایی که برازنده رسول خادم است
«تختی رو مخالفینِش تختی کردن، همونایی که بهش ناسزا گفتن و اجازه ندادن وارد ورزشگاه بشه، اونایی که حقوقش رو قطع کردن، آدمایی که سنگ جلو پاش انداختن تا سرمربی تیم ملی نشه، همونا که با کارها و رفتارشون جهان پهلوون رو به سمت مرگ سوق دادن تا...» جمله قبل پاسخ من به دوستی بود که میگفت «تو میخوای از رسول، تختی بسازی!»
روزنامه اعتماد: «تختی رو مخالفینِش تختی کردن، همونایی که بهش ناسزا گفتن و اجازه ندادن وارد ورزشگاه بشه، اونایی که حقوقش رو قطع کردن، آدمایی که سنگ جلو پاش انداختن تا سرمربی تیم ملی نشه، همونا که با کارها و رفتارشون جهان پهلوون رو به سمت مرگ سوق دادن تا...» جمله قبل پاسخ من به دوستی بود که میگفت «تو میخوای از رسول، تختی بسازی!»
نه! من نمیخواهم از کسی تختی بسازم، اصلا مگر تختی ساختنی است؟ تختی شدنی است! تختی ستاره تو خالی هالیوود نیست که بشود با حقههای سینمایی، ساخت و روی پرده به نمایش درآورد.
تختی تصمیم میگیرد که تختی باشد، یعنی انتخاب میکند و این انتخاب او را تبدیل به جهانپهلوان میکند، وگرنه او نیز در این کره خاکی کالبدی است همچون تمام کالبدها اما او نمیخواهد صرفا یک جسم باشد که چند صباحی در میان مردمان زیست کرده و با رسیدن مرگ تمام میشود. در واقع کاربرد تختی به واسطه همدردی و همراهی با مردم، با اعمال و رفتار، با کنشهای اجتماعی و سیاسیاش با رسیدن مرگ تمام نشده که هیچ، بلکه بهتر و بیشتر هم میشود.
و رسالت ما در قبال تمام آنهایی که ظرفیت تختی شدن دارند، انگشت اشارهای است که ردای پهلوانی را به عنوان یک فرصت نشان میدهد، تا بر تن کنند و این ردا برای بسیاری گشاد است، بر تن خیلیها سنگینی میکند و در تن بسیاری زار میزند تا از تن خارجش کنند و اینگونه است که میتوان فهمید چه کسی لایق عنوان پهلوانی است و چه کسی به دروغ پهلوان خوانده میشود.
و امروز آنکس که حتی ردایی بزرگتر از آنچه ما با سر انگشت نشان میدهیم را انتخاب و به تن کرده، کسی نیست جز «رسول خادم».
من نمیخواهم از رسول خادم، جهان پهلوان بسازم، او خود انتخاب کرده که تختی زمانه ما باشد و بیشترین سهم را در این مسیر نه ما، بلکه آنهایی دارند که به جرم در کنار مردم بودن و همراهی با «زن، زندگی آزادی»، به او ناسزا میگویند و اجازه نمیدهند وارد زورخانه شود، آنهایی که نگذاشتند در ریاست فدراسیون کشتی باقی بماند، آدمهایی که چوب لای چرخش گذاشتند تا شهردار تهران نشود. همانهایی که با کارها و رفتارهایشان رسول خادم را به سمت عصیان سوق میدهند تا...
آری، تاریخ تکرار میشود و ملتی که تاریخ سرزمین خود را ندانند، محکوم به تکرار اتفاقات ناگوار گذشتهاند.
بحث ناخودی بودن رسول خادم نیز نه بحث این روزها و همراهی با مردم معترض که موضوعی قدیمی است. چرا نباید میگذاشتند رسول خادم - که اولین طلای المپیک بعد از انقلاب را کسب کرده، تحصیلکرده بود و از اعضای تاثیرگذار شورای شهر- با تمام شایستگی و تخصص شهری در رقابت میلیمتری با محمدباقر قالیباف شهردار تهران شود؟! آری، زمستان است و همهچیز چون هوای تهران وارونه، برای همین علیرضا زاکانی بیهیچ تخصصی در زمینه شهری، شهردار تهران میشود و این روزها در خصوص همهچیز از جمله دلار حرف زده و نظر میدهد اما یک کلمه درباره هوای آلوده تهران که دارد همه ما را خفه میکند، دم نمیزند و هیچیک از اعضای محترم شورای شهر هم، حتی به او تذکر نمیدهند اما رسول خادم را به خاطر چند استوری که در همدردی با مردم فقیر و رنجدیده ایران منتشر کرده، ممنوعالخروج و ممنوعالمعامله و … میکنند و حتی او را به خانه خود که همانا زورخانه است، راه نمیدهند. واقعا دنیای وارونهای است، زمستان است؛ سرها در گریبان است. میدانید چرا پهلوانان نمیمیرند؟! چرا که آنها از دل تاریکترین شبهای زمستانهای سرد و طولانی، متولد شده و دست گرم یاری به سمت همنوع دراز میکنند، دستی که جوانه میزند و بعضا این جوانهها با مرگ آبیاری میشوند تا نامیرا شوند، درست مثل آقا تختی.
ارسال نظر