۴ دلیلی که اسکوچیچ را از تیم ملی دور کرد
همهچیز داخل زمین نبود؛ شاید اسکوچیچ قربانی مسائلی شد که به او ربطی نداشت
بهروز رسایلی در روزنامه همشهری نوشت: متزلزلترین نیمکت تاریخ تیم ملی ایران سرانجام سقوط کرد و دراگان اسکوچیچ در آستانه جامجهانی از کار برکنار شد. عزل او در شرایطی رخ داد که این مربی رکورد ۸۳درصد پیروزی در مسابقات مختلف را به جا گذاشته و سریعترین صعود تاریخ تیم ملی ایران به مسابقات جامجهانی را رقم زده بود. فارغ از اینکه تیم ملی از این پس چه نتایجی بگیرد، چنین تغییری در تاریخ فوتبال ایران بهعنوان یک رخداد بزرگ و مهم به جا خواهد ماند. شاید اما حالا زمان مرور بخشی از دلایل زمین خوردن اسکوچیچ باشد؛ سیاههای که خیلی از بخشهایش اصلا فنی نیست و بعضا به او مربوط نمیشود.
رزومه ضعیف
این بزرگترین نقطه ضعف اسکوچیچ بود که از آغاز تا پایان وبال گردنش شد و سرانجام او را زمین زد. شاید اگر اسکوچیچ رزومه بهتری داشت و مثلا پیش از این در یکی، دو تیم ملی منطقه روی نیمکت نشسته بود، این حجم از حملات را تحمل نمیکرد. به هر حال اما با کارنامه این مربی، از ابتدا انتخابش برای تیم ملی عجیب بود و تنها به پشتوانه پیروزیهای سریالی و یک نفس توانست خودش را تا اینجا نگه دارد. هر زمان قصد تحقیر او را داشتند از عبارت «مربی خونهبهخونه» برای صدا کردنش سود میبردند.
رزومه ضعیف اسکو این اجازه را داد که انتقادات و حتی اتهامات درست و غلط در هم آمیخته شود و او را ذرهذره ضعیف کند. از این نظر داستان دراگان شبیه حکایت برانکو ایوانکوویچ در جامجهانی2006 است؛ کسی که او را هم حسابی آزردند و تیمش را به هم ریختند، اما بعدها نشان داد آنقدرها هم مربی بدی نبوده. آیا اسکو هم در ادامه دوران حرفهایاش شایستگی خود را به رخ خواهد کشید؟ کسی نمیداند.
تشنج و جنگ قدرت در فدراسیون
اسکوچیچ کمتر از 3 سال سرمربی تیم ملی ایران بود و این دوران با هرج و مرج مطلق فدراسیون مقارن شد. او 4 تیم مدیریتی مختلف را بالای سر خودش دید و نهایتا از سوی تیم چهارم عزل شد. تشنج و بلاتکلیفی فدراسیون نهتنها منجر به لغو مسابقات و اردوهای تدارکاتی شد و زمینه نارضایتی افکار عمومی را فراهم کرد، بلکه جنگهای پنهان و پشت پرده بهوجود آورد و از نیمکت تیم ملی هم «وجهالمناقشه» ساخت. رک و صریحش این است که بهنظر میرسد مهدی تاج برای بازگشت به قدرت متوسل به محبوبیت کارلوس کیروش بین گروهی از بازیکنان تیم ملی و نیز بخشی از افکار عمومی شد و نهایتا هم با عبور از نعش اسکو، به خواسته خود رسید. چه بسا اگر یک فدراسیون یکپارچه و منسجم در کار میبود، بسیاری از این اتفاقات رخ نمیداد.
دو قطبی کیروش- برانکو
این یکی از همه خندهدارتر است. اسکوچیچ ناخواسته وارد معادلات رنگی اطراف تیم ملی شد؛ فضایی که از دوران تقابل کارلوس کیروش با پرسپولیسیها به ارث مانده بود و او را قربانی کرد. جایی برای کتمان نیست و همهچیز آشکار است؛ پرسپولیسیها با کیروش مشکل داشتند و در نتیجه بخشی از آنتیپرسپولیسیها، تلافی این داستان را بر سر جانشین کارلوس در میآوردند؛ حالا هر کسی میخواهد باشد. در نتیجه عجیب نبود که اسکوچیچ زمانی که برای تماشای مسابقه استقلال و مس کرمان راهی ورزشگاه آزادی شده بود، از سوی عدهای از هواداران «هو» شد.
او در حالی مورد بیمهری آبیها قرار گرفت که بازیکنانی همچون سیاوش یزدانی، عارف غلامی، مهدی مهدیپور، امیرحسین حسینزاده و مهدی قائدی در دوران او به تیم ملی رسیدند و کم و بیش به میدان رفتند. در این مدت آنقدر که به یکی مثل حسینزاده بازی رسید، به مهدی ترابی پرسپولیسی بازی نرسید. هیچیک از اینها اما مهم نبود. اسکوچیچ تاوان جنگی را میداد که اصلا نقشی در آن نداشت.
این نسل عجیب
در نهایت هم ضربه آخر را نسل پرتوقع و عجیب کنونی از ملیپوشان به اسکوچیچ زد؛ نسل استوری و اینستاگرام، نسلی که به صراحت علیه سرمربی توییت میزند، مصاحبه میکند و به دیدار مقامات سیاسی میرود، نسل تعیین تکلیف برای نیمکت تیم ملی و حتی رئیس فدراسیون... اینکه دراگان چقدر آدم لایق یا سالمی بود یک بحث دیگر است و شاید حتی عزل او به حق بوده باشد، اما کودتا از درون در هیچ تیمی پذیرفتنی نیست؛ اتفاقی که بهنظر میرسد در بیرحمانهترین شکلش برای اسکوچیچ افتاد و فضا آنقدر سنگین شد که تنها 3 بازیکن حاضر شدند برای او پیغام خداحافظی بنویسند! این اتفاق شاید در فوتبال جهان بیسابقه باشد و در آینده هم تکرار نشود.
ارسال نظر