حال و هوای زیبا کلام در شب زلزله تهران
صادق زیباکلام در روزنامه شرق نوشت: زلزله چند شب پیش تهران نشان داد که از کرونا بدتر و ترسناکتر هم هست. البته تفاوتهایی با هم دارند. زلزله به همان اندازه که ترسناکتر و خوفناکتر است، درعینحال سریع هم میآید و میرود. نه مشکل قرنطینه برای شهروندان ایجاد میکند، نه دردسر فاصله اجتماعی را دارد و نه بار مالی اقتصادی برای دولتهای مصیبتزده و ورشکسته به همراه دارد.
صادق زیباکلام در روزنامه شرق نوشت: زلزله چند شب پیش تهران نشان داد که از کرونا بدتر و ترسناکتر هم هست. البته تفاوتهایی با هم دارند. زلزله به همان اندازه که ترسناکتر و خوفناکتر است، درعینحال سریع هم میآید و میرود. نه مشکل قرنطینه برای شهروندان ایجاد میکند، نه دردسر فاصله اجتماعی را دارد و نه بار مالی اقتصادی برای دولتهای مصیبتزده و ورشکسته به همراه دارد.
فرصت زدن ماسک و بهدستکردن دستکش هم به انسان نمیدهد. وقتی زلزله چند شب پیش آمد، من در آشپزخانه مشغول نوشتن کار جدیدم پیرامون محمدرضا پهلوی بودم. در لحظات اولیه فکر کردم در طبقه پایین کسی دارد میدود، اما آنقدرها طول نکشید که فهمیدم زلزله آمده. بیاختیار از جای پریدم و به سمت در آشپزخانه رفتم. اعضای خانواده با جیغ و فریاد به وسط هال آمدند و من درحالیکه چانه خودم از ترس میلرزید، فریاد زدم: «نترسید! نترسید! خبری نیست. تمام شد و رفت».
خانمیرزا خودش را در بغلم انداخته بود و دست مریم را هم گرفته بودم. خانمم تندتند دعا میخواند و مهدی سراسیمه از خواب پریده بود؛ آمده بود وسط هال. از توی کوچهمان صدای همسایهها میآمد که معلوم بود از خانه بیرون زده و به کوچه آمدهاند. من همچنان میگفتم: «نترسید! نترسید! دیگر تمام شد و رفت. دیگر نمیآید». آنقدر قرص و محکم و باصلابت میگفتم «دیگه نمیاد» که انگار از عالم غیب به من اطلاع داده بودند که دیگر زلزلهای در کار نیست. خانواده به دو گروه تقسیم شده بودند. اکثریتی که میگفتند برویم بیرون و من که میگفتم تمام شد و نیازی نیست بیرون برویم. خانمم هم همچنان در حال سجدهکردن بود.
مریم و خانمیرزا به دنبال مانتویشان بودند. مریم میگفت «شالم را نمیتونم پیدا کنم» و خانمیرزا سرش داد میکشید که «حالا تو این وضعیت فکر نکنم گشت ارشاد کاری بهت داشته باشه». و مهدی هم به دنبال شلوارش میگشت. من ولی همچنان قرص و محکم میگفتم «والا نیازی به بیرونرفتن نیست». از همه جالبتر ماکان بود که همچنان خواب بود. خانمیرزا با عصبانیت و درعینحال ترس بهم میگفت «بابا همچین میگه تموم شد انگار استغفرالله از عالم غیب مسئول اداره زلزله بهش خبر داده که دیگه نمیاد» و بعد هم گفت «بابا همه دارن میرن تو ماشیناشون». فضای مجازی اما به کمکم آمد. پیامکهای رسمی بهعلاوه پیامکهای دوستان شروع شد.
آمدن این پیامها حواس همه را به خود جلب و همه را مشغول خودش کرد. بهاینترتیب از موج «برویم بیرون» کاسته شد. یکی از جالبترین پیامکها، اعلام آمادگی ارتش بود برای امدادرسانی به شهرهای مختلف. یک پیامک هم برای مریم آمد که سخنگوی زلزله به اهالی تهران گفته بود نترسند و دستپاچه نشوند. وی اعلام کرده بود که حق تقدم و اولویت با کروناست و تا کرونا تلفات خودش را وارد نکند مسئولان زلزله رعایت حق تقدم را خواهند کرد و دستبهکار نخواهند شد.
در آن شلوغی بیاختیار به یاد زلزله کرمانشاه افتادم یا اینکه تا ماهها بعد از آنکه خانههای دهکده امید ساخته شده بود، اهالی شبها همچنان در کانکسها میخوابیدند و جرئت نمیکردند در منازلشان بخوابند.
یکی از دشمنان سرشناس جمهوری اسلامی در خارج از کشور علت آن را بیاعتمادی زلزلهزدهها به خانههایی که بنیاد مسکن جمهوری اسلامی برایشان ساخته بود عنوان میکرد.
ظاهرا ایشان خبر نداشتند که در فاصله ۱۸ ماه بعد از زلزله آبانماه کرمانشاه چهار هزار پسلرزه در دشت زهاب و سایر مناطق کرمانشاه آمده بود. بالاخره اهالی منزل را قانع کردم که رفتن به خیابان واقعا ضرورتی ندارد و برای اینکه بالاخره از رفتن منصرفشان کنم، یکی از دمنوشهای معروفم را که با چندین گیاه درست میکنم نصفهشبی برایشان مهیا کردم؛ با عسل و آبلیمو. هنوز هم معتقدم زلزله خیلی بهتر از کروناست. دستکم تکلیف را همان اول روشن میکند. اما کرونا پس از گذشت مدتي تازه قرار است موج دومش از اواخر اردیبهشت و اوایل خردادماه شروع شود.
نظر کاربران
شما عسل هم میخورین؟
خوشبحالتون؟
چقـــــــــــــدررررر خبـــــــــــر مهمـــی!!!! دست شما درد نکنه، دیگه دغدغه اینداریم
آخه اینم شد خبر چند میگیری اینا را بعنوان خبر بخورد ملت میدی
استثنائا موافقم با ایشون