روایت دانشجوی ایرانی مقیم «ووهان» از کرونا
گفتگوی روزنامه ایران با یکی از دانشجویان ایرانی «ووهان» درباره شیوع ویروس کرونا در چین را بخوانید.
گفتگوی روزنامه ایران با یکی از دانشجویان ایرانی «ووهان» درباره شیوع ویروس کرونا در چین را بخوانید.
بخشی از این گفتگو:
سینا صفاوردی، دانشجوی بیزینس و نماینده دانشجویان ایرانی شهر ووهان چهار سال در این شهر زندگی کرده و به قول خودش یک جوری ووهان خانه دومش شده است: «تا قبل از داستان کرونا من به همه چیز اینجا عادت کرده بودم، تا قبل از این اتفاقات ووهان یک شهر آرام و ساکت بود؛ یک شهر دانشجویی. اما چیزهایی که این روزها میبینم واقعاً به نظرم عجیب میآید. فکر میکنم تا چند ماه آینده هم این وضعیت ادامه پیدا کند چون هنوز واکسن این ویروس را پیدا نکردهاند و حتی اگر هم واکسنش پیدا شود، فکر کنم ریشه کن شدن بیماری زمان میبرد.» ووهان در ۸۰۰ کیلومتری پکن پایتخت چین قرار گفته و۱۱میلیون جمعیت دارد.
سینا میگوید این بیماری به همان اندازهای که دربارهاش شنیدهاید یا فیلم و عکس دیدهاید، ترسناک است: «همین چند روز پیش بستههای غذایی را که سفارت برایمان تهیه دیده بود به خانههای بچهها رساندم. در راه بیماری را با چشم دیدم؛ اینکه چطور آدمها روی زمین میافتند. به چشم دیدم که مردهها را چطور جابهجا میکنند و دورشان یک چیزی شبیه مشما میکشند. حتی دیدنش هم سخت است. بچههایی که در منطقه هانکو یعنی درست نقطه قرمز بیماری مستقر هستند، وضعیت بدتری دارند. بویژه آنهایی که دانشجوی پزشکی و داروسازی هستند.
خوابگاه این بچهها نزدیک بیمارستان است و آنها اصلاً نمیتوانند از خانه خارج شوند. فعلاً همه بیمارستانها این بیماران را پذیرش نمیکنند و یکی از این بیمارستانها که پذیرش میکند داخل دانشکده پزشکی است. یک بیمارستان بزرگ هم در حال راهاندازی است و قرار است از این به بعد همه کسانی که این ویروس را گرفتهاند آنجا ببرند.»
حرفهای سینا مرا یاد رمان کوری، نوشته ساراماگو میاندازد. رمانی که درباره یک کوری سفید حرف میزند. داستان از ترافیک یک چهارراه آغازمیشود. راننده اتومبیل ناگهان کور میشود، یک کوری سفید رنگ. انگار که در دریای شیر غرق شده باشی. این بیماری بسرعت در شهر گسترش پیدا میکند و دولت دستور میدهد نابیناها در یک آسایشگاه اسکان داده شوند اما پریشانی شهر بیش از آن است که بشود کاری از پیش برد. کارها درهم و برهم میشود و شهر از هم میپاشد حالا سینا در گفتوگویش داستانی تقریباً مشابه را تعریف میکند با این تفاوت که این بار ویروسی عجیب در دنیای واقعی شیوع یافته و همه را ترسانده.
سینا! از اینکه بروی بیرون و بستههای غذا را به دست بقیه برسانی نترسیدی؟
من درکل سر نترسی دارم. خیلی از بچهها میگفتند نرو داستان میشود. خیلی استرس داشتند. باور کن این قرنطینه استرسش حتی از ترس بیماری هم بیشتر است. به خود چینیها هم که میگویی از شهر ووهان هستی خیلی بد برخورد میکنند، حتی آدم را کتک میزنند و به زور از رستوران و هتل بیرونت میکنند. البته این وضعیت بیشتر برای قبل بود و الان شهر حکومت نظامی است و مترو و همه چیز تعطیل است. درست ۱۳ روز است که قرنطینه شدهایم. قبلاً خود مردم اگر میدیدند کسی ماسک نزده و مثلاً همین طوری داخل مترو و پاساژ شده بد برخورد میکردند.
منظورت از قرنطینه شهر دقیقاً همه محدوده شهری است؟
همه شهر قرنطینه است. یعنی منطقه به منطقه قرنطینه شده. ما اگر بخواهیم به یک منطقه دیگر برویم خیلی برایمان مشکل است. مجبوریم آخر شب برویم. حتی رفتن از یک منطقه شهر به یک منطقه دیگر مجوز میخواهد و سفارت باید مجوز بدهد. خیلی از بچهها نمیتوانند مواد غذایی تهیه کنند بویژه آنها که در منطقه هانکو یعنی منطقه قرمز هستند. تمام سوپر مارکتها بسته است. اگر هم چند سوپر مارکت باز باشد واقعاً خالی شده. البته الان سه روز است که به خوابگاهیها غذا میدهند ولی متأسفانه ما که خوابگاهی نیستیم و خانه داریم، خودمان باید غذا تهیه کنیم که واقعاً در این شرایط سخت است.
برای تهیه غذا چکار میکنید، سفارت در اختیارتان میگذارد؟
بله. بستههای حاوی غذا، ویتامین ث و ماسک. البته یک انبار به ما معرفی کردند و خودمان رفتیم همه کارهای لازم را انجام دادیم اما در کل خیلی سفارت به ما کمک کرده و الان هم میخواهند کمک کنند برگردیم.
یعنی الان در ووهان، همه برای پیدا کردن غذا سراغ انبارها میروند؟ چطور از سلامت غذاهای انبار مطلع شدید و چه مواد غذایی خریدید؟
یک انبار در حومه ووهان بود که بچههای سفارت به ما معرفی کردند. ما رفتیم صحبت کردیم و سفارت هم یک ماشین به ما داد برای حمل و نقل. این انبار مال چینیها نیست، متعلق به مسلمانهاست و صاحبش هم یک عرب و همینطور همه وسایلش پلمب شده. ما بیشتر ترجیح دادیم کمپوت و کنسرو بخریم همین طور برنج، نان، پنیر، خرما، عسل، تن ماهی و لوبیا و بیسکوئیت که همه بستهبندی شده بود.
برای آب چکار میکنید؟
تعداد محدودی از بچهها آب نداشتند که برایشان بردیم. البته اینجا آب شیر آشامیدنی نیست و خود چینیها آب را میجوشانند و میخورند ولی بچههای ما بیشتر از گالنهای ۲۰ لیتری استفاده میکنند.
خود چینیها برای غذا چکار میکنند؟
چون قبل از این داستانها عید چینی و سال نوشان بود و ۱۴ روز تعطیل بودند، فکر میکنم خیلی خرید کرده بودند و بعد از اخطار بیماری هم باز خیلی خرید کردند. البته خیلیها هم این اخطارها را جدی نمیگرفتند.
واقعیت دارد که این بیماری از سوپ خفاش آمده؟
سوپ خفاش مسأله جدیدی نیست و این طور نیست که مردم این شهر برای اولین بار این سوپ را خورده باشند. این عادت مردم این شهر است. اما چیزی که خودشان میگویند این است که بیماری از سوپ خفاش نیست و از بازار مار و ماهی آمده. میگویند مارها خفاش خوردهاند و مردم هم مار خوردهاند چون مردم اینجا بیشتر مار و ماهی و خرچنگ میخورند تا سوپ. البته سوپ خفاش و چیزهای مشابه این هم همه جای شهر نیست، یعنی این طوری هم نیست که بروی رستوران و بگویی سوپ خفاش میخواهی و بگویند بفرمایید. توی این شهر مسلمانان زیادی زندگی میکنند وغذای حلال راحت پیدا میشود. یک منطقه اینجا هست که ترکهای چین در آن زندگی میکنند و پر از رستورانهایی است که میشود غذاهای عادی پیدا کرد.
حالا بعد از بیماری مثلاً در رسانههایشان هشدار دادهاند که دیگر از این غذاها نخورند؟
چینیها به خوردن غذاهای عجیب و غریب عادت دارند و هیچ تبلیغاتی هم بعد از این بیماری برای نخوردن مثلاً غذاهای خاصی نشده.
سینا میگوید هیچ وقت تصورش را هم نمیکرده در چنین شرایط غیر قابل پیش بینی گیر کند. این روزها او و دیگر دانشجوها در خانه هستند و سرگرمیشان شده موبایل و شبکههای اجتماعی. برای پیشگیری از بیماری ماسک میزنند و اگر از خانه بیرون بروند به محض برگشتن سریع دست و صورت شان را میشویند:
«آنهایی که در خوابگاهند کاملاً ایزوله هستند وغذایشان را هم میگیرند اما آنهایی که بیرونند شرایط سخت تری دارند بویژه آنهایی که سمت هانکو زندگی میکنند. چون باید پیاده یا با موتور بیایند سمت ما و خرید کنند؛ مغازهای دور و برشان باز نیست. ولی آنهایی که سمت گانگو هستند میتوانند لااقل بروند خرید. البته از هانکو که محله خط قرمز است تا اینجا راه کمی هم نیست و حدود یک ساعت راه است. راستش اینجا روزبهروز وضعیت بدتر میشود؛ مریضها دو برابر میشوند، تعداد فوت شدهها بیشتر میشود و... دانشجویان خارجی خیلی استرس دارند.
قبلاً توی این شهر هیچ خارجی این بیماری را نگرفته بود اما الان دو تا استرالیایی و یک پاکستانی هم گرفتهاند. کسی که پاکستانی بود در محوطه قرمزهم نبود و توی دانشگاه «هاس خواجانگ» درس میخواند و در محله گانگو زندگی میکرد اما متأسفانه با چینیها خیلی ارتباط برقرار کرد و مبتلا شد. الان دوستانش هم همه تحت نظر هستند که ببینند آنها هم گرفتهاند یا نه.»
نظر کاربران
خدا رحم کنه.
فقط وفقط خدابخیر رضاشود سراغ مردم بی کس ایرانی نیاید نه دارویی نه امکاناتی نه دلسوزی
آقا زاده کی بودید شما ؟ که این همه عزیز شدید ؟
سیناسرجدت همانجابمان
برترینها ...بدترینها...سانسورترینها
خدایا خودت رحم کن
پاسخ ها
کرونا وارد ایران شد. دولت چه استقبالی خواهد کرد از کرونا. چون با تلف شدن ایرانی ها یارانه و کمک معیشتی تو جیب حکومت خواهد رفت.
اره بخداماملت ایران خیلی کم بدبختی داشتیم این یکی هم اضافه شداین دیگه نوبرشه خدایابه هممون رحم کن واکسنش زودپیدابشه یارب یارب یارب
خیلی خبر کاملی بود.
سانسور بیداد میکنه ب ترینها
تو رو خدا ایران نیاین. اینجا امکانات نیست به خدا . فاجعه میشه
حالا شما فكر كنيد سينا و دوستاش همه رو ريختن تو هواپيما برداشتن اوردن ايران بدون ماسك وااااااي از ترس روزي سه بار خودمو ضدعفوني ميكنم
وقتی هواپیما در اختیار چینی ها راحت بزارن وضع بدتر از اینی میشه که هستش
بابانترسیدمرگ حق است وعمردست خداست اگر قرارباشه بمیری خیالت راحت باشه میمیری هیچکسی وهیچ چیزهم جلودارش نیست فقط باید احتیاط کردکه الکی نمیری