سرنوشت زنی که عاشق مرد متاهل شد!
من دل باخته فتاح بودم و با هر شرایطی حاضر بودم بااو ازدواج کنم. بالاخره چند ماه دیگر هم تحمل کردم تا این که پسر دومم نیز به دنیا آمد. من هم نوزاد یک روزه را به محمود سپردم واز بیمارستان به خانه پدرم رفتم.
خراسان: آن قدر درگیر هوسهای نفسانی بودم که دیوانهوار برای طلاق از همسرم اصرار میکردم. گویی نه چیزی میشنوم نه چیزی میبینم به طوری که حتی از نوزاد یک روزه ام گذشتم و ...
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۹ سالهای است که اشک ریزان وارد کلانتری آبکوه مشهد شد. او که چهره در هم شکسته اش را زیر نقاب مادری پنهان کرده بود در حالی که فریاد میزد دوست دارم پسرم را به آغوش بکشم، اما او چشم دیدن مرا ندارد درباره عشقی خاکستری و سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: هنوز یک هفته از آغاز سال تحصیلی نگذشته بود که شبی مادرم مرا به گوشه اتاق برد و گفت: فردا قرار است خواستگار بیاید و نباید مدرسه بروی!
آن زمان معنای زندگی مشترک را نمیدانستم و هیچ گونه اطلاعاتی در این باره نداشتم. خلاصه روز بعد لباس شیکی پوشیدم ودر آشپزخانه منتظر ماندم تا مادرم بگوید «دخترم چایی بیاور!» پدرم راننده کامیون بود و هیچ وقت به درس و مدرسه اهمیتی نمیداد، این درحالی بود که من از درس خواندن و تحصیل لذت میبردم.
بالاخره مادرم صدایم کرد و من با سینی پر از استکانهای چای نزد خانواده خواستگارم رفتم. پدر محمود دوست صمیمی پدرم بود و آنها قبلا درباره ازدواج من و محمود صحبت کرده بودند با وجود این درحالی مراسم عقدکنان ما برگزار شد که من هیچ حس و علاقهای به محمود نداشتم. نامزدم شغل آزاد داشت و جوانی خوشگذران و عیاش بود. او فقط با دوستانش به تفریح و مسافرت میرفت و اعتقاد داشت که باید از روزهای جوانی اش لذت ببرد.
ولی من که هنوز آرزوی تحصیل داشتم از او قول گرفتم تا مانع ادامه تحصیل ام نشود او هم به راحتی قبول کرد و شرط گذاشت که من هم کاری به کارش نداشته باشم. این گونه بود که با پایان مقطع راهنمایی وارد دبیرستان شدم و پس از آن به زندگی مشترک با محمود ادامه دادم. وقتی وارد دانشگاه شدم که پسرم به دنیا آمده بود.
در همین حال من فقط به تحصیل و خانه داری فکر میکردم و همسرم نیز به دنبال خوشگذرانیهای خودش بود. هر روز که میگذشت فاصله عاطفی بین من و محمود بیشتر میشد و من کمبود محبت را با همه وجودم حس میکردم. همسرم نیز توجهی به من نداشت و گاهی چند روز یک بار هم او را نمیدیدم تا این که در دانشگاه با مردی آشنا شدم که شرایطی شبیه مرا داشت.
این آشنایی به درد دلهای خانوادگی کشیده شد و هرکدام ریز و درشت زندگی مان را برای یکدیگر بازگو میکردیم. در همین روزها عاشق «فتاح» شدم. آن قدر به او عشق میورزیدم که گویی مانند دختری نوجوان وچشم و گوش بسته عاشق شده ام. همواره همدیگر را در گوشه و کنار دانشگاه ملاقات میکردیم و تلفنی هم در ارتباط بودیم. این رابطه خیابانی به جایی رسید که «فتاح» پیشنهاد کرد از همسرم طلاق بگیرم و با او ازدواج کنم!
از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم چرا که وابستگی شدیدی به فتاح داشتم و نمیتوانستم او را فراموش کنم. دیگر محمود را نمیدیدم و با هر بهانهای به دانشگاه باز میگشتم تا ساعاتی را در کنار فتاح باشم.
اما درخواست طلاقم را با همسرم زمانی مطرح کردم که فهمیدم باردار هستم با وجود این محمود با طلاق توافقی به این شرط موافقت کرد که فرزندانم نزد او باشند.
از سوی دیگر هم فتاح به من گفته بود که با همه اختلافاتی که با همسرش دارد حاضر نیست او را به خاطر فرزندانش طلاق بدهد و من باید به عنوان همسر دوم کنار او زندگی کنم.
در عین حال من دل باخته فتاح بودم و با هر شرایطی حاضر بودم بااو ازدواج کنم. بالاخره چند ماه دیگر هم تحمل کردم تا این که پسر دومم نیز به دنیا آمد. من هم نوزاد یک روزه را به محمود سپردم واز بیمارستان به خانه پدرم رفتم.
محمود هم که هیچ وقت فکر نمیکرد تا این اندازه عاطفه مادری را زیرپا بگذارم روز بعد از این ماجرا طلاق توافقی را امضا کرد. آن زمان چنان در یک عشق خیابانی فرو رفته بودم که چیزی جز فتاح را نمیدیدم خلاصه چند ماه بعد با فتاح ازدواج کردم و او خانهای برایم اجاره کرد، ولی آرام آرام دچار عذاب وجدان شدم و از این که فرزندانم را این گونه رها کرده بودم زجر میکشیدم بالاخره بعد از گذشت پنج سال از این ماجرا و درحالی که فرزند دوساله فتاح را در آغوش داشتم تصمیم گرفتم به دیدار فرزندانم بروم، اما محمود تلفنهای مرا بی پاسخ میگذاشت به همین دلیل به منزلش رفتم، اما پسر بزرگم وقتی مرا در آستانه در دید محکم در واحد آپارتمانی را کوبید و گفت: خجالت میکشم که تومادرم باشی ...!
شایان ذکر است به دستور سرگرد محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.
نظر کاربران
باز مشهد اه حالم بهم خورد
پاسخ ها
چی میگی حالت خوبه؟ برترین اکثرا از حوادث روزنامه خراسان نقل میکنه، چون بهتر مینویسن و گرنه همین اخبار مشابه که زیر همین خبر نقل کرده تجاوزه تو شهر دیگه از روزنامه ایران
آدم میمونه در مورد چنین حیواناتی چه مرد چهزن چی بگه.وچی بنویسه. واقعا اینها به کجا میخوان بر سن چون از انسانیت خارج شده اند.....
روزنامه خراساننننننننننننننننننن هست اول منبع رو بخون بعد هی بگو مشهد مشهد
قبل زن دوم شدن باید این فکر و میکرد ولی جوان بود و نادان فقط این وسط اون دو تا بچه اش بدبخت شدن اونم تو جامعه ما که انقدر نگاه به بچه های طلاق بده بیچاره ها دارن با پدرشون بزرگ میشن درس میخونن و ...هیچ نوع اختلالی هم ندارن ولی جامعه دید منفی داره بهشون بچه های طلاق بسیار عاطفی تر و با گذشت تر از بچه های عادین تک و توک اگه توشون خلافکار پیدا بشه همیشه همونا رو تعمیم میدن به همه بچه های طلاق ان شاءالله این بچه ها خوشبخت بشن
فقط بچه ها آسیب شدیدی میبینند
پاسخ ها
شوهر من اچ آی وی مثبت بود . متاسفانه مردم این چیزا رو نمیبینن و فقط میگن یارو با یه بچه طلاق گرفت
میگن.مادری ک بچه ب دنیا میاره تمام گناهانش بخشیده میشه.الان ب این مادر باید چی گفت..خداجون خودت گفتی بهشت زیرپای مادران است..بهشتت را ازپای این مدل مادرها بردار.
خیلیها میپرسن که چرا اینهمه انفاقات تلخ تو مشهد اتفاق میفته به نظرم مشهد چون ی شهر زیارتی و شلوغ هست مردم مشهد درامد کلانی بدست میارن و متاسفانه برخی ظرفیت پولدار شدن را ندارن و بجای استفاده صحیح از پول و کمک به همنوعان با پول کلان بسمت فساد و خوشگذرونی کشیده میشن . در ضمن پولی که با رنج و زحمت بدست نیاد قدرش را نمیدونن
بعضی زنها دیگه به یه شوهر و با یکی بودن رو قبول ندارند
هر سال که براز زیارت مشهد میام مسائل مختلفی میبینم مثالی میزنم که خیلیها هم دیدن و هم میدونن . ی سری اشخاص اطراف هتلها و مسافرخانه میچرخن و برای زائران خانه و سوییت جور میکنن همین اشخاص با شغلی بیدردسر و بی مالیات روزانه حداقل 500 تا یک میلیون به جیب میزنن
پاسخ ها
تا ۱۵ دقیقه وایستا اگه میتونی
نظر نمیشوداد
ازاین مادرها زیاد پیدا میشه که بچه رو زیر پا میزارن فقط خواسته های خودشون رو میبینند بعدازاینکه اون بچه از اب آتیش در میاد میشن مادر منم حق دارم خدالعنت کنه اینطور زنهارو که سایه میندازن روی زندگی مردم.
پاسخ ها
مردا هوس باز نباشن مشکلی نیست کرم از درخته
ازاین مادرها زیاد پیدا میشه که بچه رو زیر پا میزارن فقط خواسته های خودشون رو میبینند بعدازاینکه اون بچه از اب آتیش در میاد میشن مادر منم حق دارم خدالعنت کنه اینطور زنهارو که سایه میندازن روی زندگی مردم.
پاسخ ها
خدا به داد بچه ها برسه این پدر ومادر بی مسولیت
بازم مشهد خراسان واقعا که ادم حالش بد میشه
فقط حکم مردنش مرده
چرا همه داستانهای پدر خانواده راننده کامیون هست وبه این شکل شغل راننده را زیر سوال میبریدفقط راننده از درس خواندن بی زاره بخدا کسی رامیشناسم لیسانس داره ولی شعور ندارهپس به درس خوندن نیست
ای وای کاش بیشتر به عواقب کارت فکر میکردی الان زن دوم هستی یعنی هیچ آیندهای نداری
پاسخ ها
بچه که داره
خدا همچین زنهایی که وارد زندگی یه زنه دیگه میشن رو لعــــــنت کنه و محوشون کنه. الهی آمین
پاسخ ها
اقا خانوم چی میگی بعضی وقتا هست خوده مردا هوس باز میشن میرن سراغ زن دوم با این شرایط دو تا زندگیو مردا بهم میریزن حرفع شما درسته زنه حرزه هم داریم ولی۹۰٪این مشکلاتو مردا خودشون درست میکنن اگر محمودم به زنه خوش برخوردی میکرد شاید زنه هم نمیرفت زنه یع مرد متهل بشت
همه فقط از دور نگاه می کنن و خیلی راحت در مورد زنی که نمی شناسنش قضاوت می کنن هر وقت تو اون موقعیت قرار گرفتی نه حتی اون موقع هم نمی تونی کسی رو محکوم کنی فقط خدا می دونه تو دل بنده هاش چی می گذره آدمیزاد خطا می کنه بعد پشیمون می شه فقط خدا می دونه کی از ته دلش پشیمونه
علاوه بر خودش شوهرش هم مقصره چرا زنش رو سیراب از محبت نکرد؟
اون مادر نبود اگر مادر بود بچشو ول نمیکرد
باز هم مشهد
پاسخ ها
ازمشهد راحت وآمادست
بازم خراسان چاخان متوهم
زنا عاشق چیه مردا میشن؟ یه هورمون مسخره ترشح میشه مرد و زن هار میشن چی آفریدی خدا
همیشه خیانتها با درد دل شروع میشه