نمایشخانگی؛ مثلث عشقی، لاکچریبازی و خشونت
فرقی نمیکند که مبدا سریالهای شبکه نمایش خانگی را «فضانوردان» پیمان قاسمخانی در سال ۸۵ بدانیم یا «قلب یخی» محمدحسین لطیفی در سال ۸۹. سریالهای نمایش خانگی آنقدر حاشیه داشتهاند که دیگر کسی یادش نمانده این قطار از کدام ایستگاه راه افتاده است.
روزنامه فرهیختگان: فرقی نمیکند که مبدا سریالهای شبکه نمایش خانگی را «فضانوردان» پیمان قاسمخانی در سال ۸۵ بدانیم یا «قلب یخی» محمدحسین لطیفی در سال ۸۹. سریالهای نمایش خانگی آنقدر حاشیه داشتهاند که دیگر کسی یادش نمانده این قطار از کدام ایستگاه راه افتاده است.
ژانرها و سریالها
ماشینها و خانههای جذاب، بزرگ و لوکس یا استفاده از بازخوانی آهنگهای شاد یا قدیمی موسیقی ایرانی، مهمترین ویژگی سریالهایی بودند که در ژانر کودک و نوجوان ساخته شدند.
کارهای تاریخی، قالب دیگری است که از پیوند با یک قالب دیگر، خروجی بهتری تولید میکند. آثار تاریخی اگر در بستر طنز تولید شوند، قهوه تلخ درست میشود و اگر در بستر عاشقانه ساخته شوند «شهرزاد» تولید میشود. «دندون طلا» و «آشوب» از دیگر نمونههای تاریخی هستند. ژانری که در سالهای اخیر بهطور خاص به آن پرداخته شده و البته قدمت بیشتری هم دارد، عاشقانه است. عشق در انواع هنرها دستمایه ساخت آثار متنوع و مختلف بوده است. اما شکلی که از عشق در این سریالها نمایش داده میشود، متفاوت با داستانهای عاشقانهای است که از ادبیات به دست ما رسیده است.
مثلث عشقی
جذابترین شکل در روابط عاشقانه برای ساخت سریال همین مثلث عشقی است. کمال این نوع رابطه در سریال «شهرزاد» حسن فتحی دیده میشود. جایی که شهرزاد بین قباد و فرهاد گیر افتاده بود و هربار بخشی از عمرش را با هرکدام از این دو نفر سپری میکرد و از دیگری آسیبهایی میدید.
در سریالهای «دل»، «عاشقانه»، «مانکن»، «کرگدن» و «ممنوعه» این مثلث عشقی بهوضوح دیده میشود و اساس داستان است.
مدلهای خاص، آدمهای خاص
وجود زنان و مردان مسن و پولدار و ارتباط نزدیک آنها با جوانان از دیگر مشخصات این سریالها هستند. زنان و مردان پیری که بهواسطه ثروتشان میتوانند دست روی هرکسی که میخواهند بگذارند و انتخابش کنند و آن آدم دوم هم حتما راضی است که از ثروت و امکانات نامحدود اولی استفاده کند. گسترش این ایده در تعارض با تفکر تشکیل و گسترش خانواده است. ایدههایی از این دست علیه خانواده و تعهد قیام کردهاند و انگار قرار است وانمود کنند که دیگر دوران زن و بچه گذشته و همین دم را غنیمت است و قرار نیست هیچ انسانی نسبت به انسان دیگر مسئولیتی داشته باشد.
زندگی لاکچری
همه وضع مالیشان خوب است و هیچ دغدغه فردی یا اجتماعی بهجز خیانت، کشیدن مواد، نوشیدن مشروبات الکی و عشق جداشده ندارند. فارغ از اینکه چه درصدی از مردم کشورمان در رفاه کامل بهسر میبرند، اما عموم افرادی که در این سریالها میبینیم نگرانی مالی ندارند یا مدیر یک شرکت تبلیغاتی هستند یا رئیس یک باند مافیایی یا نهایتا تاجر یک جنس گرانبها.
خشونت
«حتما باید خونی ریخته شود.» انگار این جمله یکی از شروط بیقیدوشرط سریالهای شبکه نمایش خانگی است. گویی هرقدر این خشونت بیرحمانهتر، سریال جذابتر و روشنفکرانهتر. خشونت البته مراحلی دارد که به لطف دوستان تمامی این مراحل را در این سریالها دیدهایم. کار بهجایی رسیده است که آرزویمان دیدن کشتن شخصیتها با یک تفنگ و به شکل کاملا معمولی است. «نهنگ آبی»، «آسپرین»، «احضار» و «ممنوعه» آثاری بودند که اصرار داشتند این خشونت را کامل و جامع نمایان کنند. عادیسازی این خشونت و بسط آن به کلیت جامعه و افراد مختلف در شغلهای مختلف، اهدافی است که در این سریالها دنبال میشود.
نظر کاربران
اگر کمی جامعه را بررسی کنید قشر پولدار جامعه دقیقا همین سبک زندگی می کنند . جالب اینکه درصد زیادی هم حسرت این وضعیت را دارند.لطفا سر خود را از زیر برف درآورید.
ممنوعه واقعا مزخف بود