عبور از اصولگرایی، تله جدید فرزندان مصباح یزدی
محمد صدرایی در یادداشتی در روزنامه ۱۹ دی نوشت: به نظر میرسد آنها که اصولگرایی را منسوخ، اصلاحطلبی را باطل و خودشان را نماد تمام حق طلبی و انقلابیگری میدانند، روزهای خوبی برای آینده سیاسی کشور رقم نمیزنند.
محمد صدرایی در یادداشتی در روزنامه ۱۹ دی نوشت: به نظر میرسد آنها که اصولگرایی را منسوخ، اصلاحطلبی را باطل و خودشان را نماد تمام حق طلبی و انقلابیگری میدانند، روزهای خوبی برای آینده سیاسی کشور رقم نمیزنند.
اسفندماه امسال مردم ایران یک انتخابات دیگر را رقم خواهند زد. انتخاباتی که شاید در نوع خود بی نظیر باشد. وقایع سالهای اخیر و برخی تندرویها و کندرویها، در اردوگاه اصلاحطلبان شکافهای عمیق ایجاد کرده و بسیاری از چهرههای اصلاح طلبی یا از وارد شدن به عرصه انتخابات منع خواهند شد یا خود دیگر علاقهای به حضور در این عرصه ندارند.
اردوگاه مقابل هم خیلی وقت است از نیروهای اصیل خود جدا شده و راه دیگری در پیش گرفته است. چند هفته پیش بود که ناصر سقای بیریا، چهره سیاسی نزدیک به آیتالله مصباح یزدی در گفتوگو با رسانهها گفته بود «اصولگرایی منسوخ شده؛ کاری با آن نداریم.»
پیش از او دیگر همفکرانش هم صحبتهایی نظیر این را مطرح کرده بودند. ادبیاتی که بخشی از جبهه پایداری تلاش میکند این روزها در کشور جای بیندازد، انقلابی و غیر انقلابی به جای اصولگرایی و اصلاحطلبی است. برخی دیگر هم به جای اصولگرا و اصلاح طلب، اسلام گرا و غربگرا را عنوان میکنند.
مشکل البته تنها تغییر ادبیات و نامها نیست اما وقتی نامگذاری روشی برای منزوی کردن چهرهها و برخی گروهها باشد، موضوع دیگری اتفاق افتاده. در واقع عدهای با این نامگذاریها میخواهند این پیام را مخابره کنند که فقط آنها و همفکرانشان صلاحیت قرار گرفتن در عرصه سیاست و مدیریت در کشور را دارند و دیگران باید نظارهگر شعارها و عملکرد آنها باشند.
اینکه دیگر صحنه سیاسی کشور تحمل جریانهای اصیل را ندارد به تنهایی نیازمند موشکافی فراوان است. به نظر میرسد برخی گروههای سیاسی در سالهای گذشته در این راستا تلاش گستردهای کردهاند تا احزاب شناسنامهدار به حاشیه رفته و نتیجه منطقی این است که بیشناسنامهها در عرصه سیاسی کشور جلودار باشند.
محصول این اتفاقات را میتوان در نامنویسی برای انتخابات اسفندماه و وقایع سیاسی روزهای اخیر دید. به نظر میرسد انتخابات پیش رو نه نشاط سیاسی کافی را دارد و نه از عقلانیتی که در چهل سالگی انقلاب انتظارش را داریم برخوردار خواهد بود و گناه این موضوع به دوش کسانی است که با ادبیات صفر و صدی، آنقدر مرزبندیها را پیشبردهاند و آنچنان دایره را تنگ کردهاند که دیگر کسی در آن برای انتخاب مردم باقی نمانده است.
وقتی در ادبیات سیاسی مسئله اختلاف سلیقه و روش به اختلاف حق و باطل تبدیل میشود و هنگامی که عدهای خود را تنها مرجع تفسیر ارزشها تلقی کنند، طبیعی است که روند حذف حتی به شخصیتهای کلیدی یک نظام سیاسی امان ندهد.
چهل سال از انقلاب اسلامی گذشته و بسیاری از فرایندها شکل و شمایل جدیدی پیدا کردهاند. سیاست در جمهوری اسلامی از برخی جهات شاید به بلوغ نزدیک شده باشد اما از بعضی دیدگاههای دیگر مشمول بازگشت به عقب است.
به نظر میرسد آنها که اصولگرایی را منسوخ، اصلاحطلبی را باطل و خودشان را نماد تمام حق طلبی و انقلابیگری میدانند، روزهای خوبی برای آینده سیاسی کشور رقم نمیزنند. تحریف ارزشهای انقلاب و کمرنگکردن تدریجی جمهوریت، نتیجهای است که عدهای از همین کنشگران برای تخریبها و فعالیتهای سیاسی خود آرزو دارند.
انزوای نخبگان، بیگانهپنداری بخشی از جریانهای سیاسی، قهر بخش قابل توجهی از مردم با حاکمیت و گسترش بیاعتمادی اجتماعی و سیاسی نتیجه منطقی این جریان است.
بی شک شرایط کنونی به یک اجماع دوباره نخبگان و بازتعریف نقشها در فضای سیاسی کشور نیاز دارد. باید نیروهای اصیل از گوشه انزوای خود خارج شده و بیتوجه به فضای تخریبها ساختار سیاسی کشور را از نو احیا کنند. توجه به نیروهای جوان در کنار تعریف فرایندهای اجتماعی صحیح برای تقسیم قدرت در میان گروههای مختلف اجتماعی از الزامات این روزهای کشور برای امیدوار کردن سلایق مختلف به آینده است.
ارسال نظر