ازدواج کردم، اما امنیت جانی ندارم!
همسر معتادم «ناس» مصرف میکرد و من هم مجبور به تحمل این رفتارها بودم، اما بعد از چهار سال که به خاطر فرزندانم دوباره با او ازدواج کردم قصد کشتن مرا داشت تا اموالم را بگیرد و ...
روزنامه خراسان: زن ۵۰ سالهای که مدعی بود فقط به دلیل وساطت فرزندانم دوباره با «هرمز» ازدواج کردم، اما اکنون امنیت جانی ندارم در تشریح سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: ۱۳ ساله بودم که با پسرعمه مادرم ازدواج کردم، اما بعد از دو سال فهمیدم او به مواد مخدر آلوده است ابتدا سکوت کردم، اما وقتی اعتیاد همسرم زیاد شد و مرا به باد کتک گرفت موضوع را به پدرم گفتم.
پدرم مرا ترغیب به سازگاری در زندگی کرد با این حال زمانی که در ۱۶ سالگی اولین فرزندم را باردار شدم سوء ظن و بدبینیهای همسرم نیز بر رفتارهای زشت اش افزوده شد، اما من همه این شرایط را تحمل میکردم تا این که در ۲۱ سالگی و زمانی که پسر دومم به دنیا آمده بود دورههای آرایشگری را گذراندم و با راه اندازی آرایشگاه کمک خرج خانواده شدم، ولی اوضاع همسرم روز به روز بدتر میشد تا حدی که وقتی سومین فرزندم را باردار شدم چاقویی را زیرگلویم گذاشت و با تهمتهای ناروا ادعا کرد پزشکی گفته است به خاطر اعتیادش نمیتواند صاحب فرزندی شود؟!
تحمل این جمله بسیار برایم سنگین بود وقتی موضوع را برای پدرم بازگو کردم او هم عصبانی شد و به همراه هرمز نزد پزشک مورد ادعای او رفت، اما آن پزشک همه چیز را انکار کرد و گفت: وقتی همسرت در سلامتی کامل است اعتیاد در صورتی که مرد ضعف جسمانی نداشته باشد تاثیری در بارداری ندارد!
با وجود این دیگر از رفتارهای همسرم خسته شده بودم به طوری که حتی از ناسهایی که در دهانش میگذاشت حالم به هم میخورد از سوی دیگر نیز هرمز قول داد وقتی با کمک مالی من طبقه دوم منزلمان را ساختیم سه دانگ آن را به نام من ثبت کند، ولی او به وعده اش عمل نکرد و من هم دیگر از نظر مالی کمکی به او نکردم تا این که همسرم به دلیل برداشت غیرقانونی از حساب بانکی من در دادسرا حاضر شد، اما به اصرار فرزندانم و التماسهای همسرم از گناهش گذشتم و تعهدی از او گرفتم تا دیگر مرا مورد ضرب و جرح و توهین و فحاشی قرار ندهد با این حال هیچ تغییری در زندگی آشفته ما ایجاد نشد تا این که بالاخره تصمیم به طلاق توافقی گرفتم.
آن زمان همسرم در یک شرکت گازرسانی (گاز مایع) کار میکرد و من وادار میشدم که صبح زود کامیون را هل بدهم تا روشن شود این درحالی بود که من به خاطر بارداری باید استراحت میکردم و کارهای سنگینی انجام نمیدادم بالاخره در این شرایط از هرمز طلاق گرفتم و زندگی دیگری را آغاز کردم چهار سال از این ماجرا گذشته بود که روزی فرزندانم نزد من آمدند و گفتند که رفتارهای پدرشان به کلی عوض شده است، او دیگر «ناس» در دهانش نمیگذارد، بهانه گیری نمیکند و اعتیادش را نیز ترک کرده است و سپس از من خواستند فرصت دیگری به هرمز بدهم بالاخره با اصرار فرزندانم و التماسهای هرمز دوباره با این شرط که اعتیاد نداشته باشد به عقد اودرآمدم، ولی باز هم نتیجه آزمایش اعتیاد مثبت بود.
«هرمز» ادعا کرد به خاطر استرسی که داشته قرص مصرف کرده است، اما در نهایت اتفاق خاصی رخ نداد و همسرم همه رفتارهای زشت گذشته اش را تکرار کرد به همین خاطر دو باره تصمیم به طلاق توافقی گرفتم، ولی باز هم او در محضر ثبت طلاق حاضر نشد و ادعا کرد باید املاک و دارایی هایم را به نام او سند بزنم «هرمز» مدعی است من با آگاهی کامل از ماجرای اعتیادش دوباره با او ازدواج کرده ام و حالا باید او را تحمل کنم شدت اختلافات ما به جایی رسید که چند روز قبل زمانی که در خواب بودم او ناگهان بالش را روی صورتم قرار داد تا مرا خفه کند، با تلاش زیاد خودم را از چنگش نجات دادم که با فریادهای من فرزندانم از طبقه پایین، بالا آمدند و سه نفری مرا از چنگ پدرشان رها کردند.
حالا هم که برای نجات از این شرایط زندگی دست به دامان قانون شده ام همسرم با تهمتهای ناروا ادعا میکند که من از او تمکین نمیکنم و ...
شایان ذکر است پرونده این زن با صدور دستوری از سوی سرهنگ محسن باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد بررسی کارشناسی قرار گرفت.
نظر کاربران
ازدواج رجعی کاملا اشتباه است.
پاسخ ها
آقا من یه سوال برام پیش اومده!!!! مشهد آزمایش قبل ازدواج نمیدن انگار؟؟؟ چه جوریه؟؟؟ بریم یه آزمایشگاه تاسیس کنیم خانوما رو نجات بدیم
شوهرت مقصر هست خودت هم مقصری حتما کاری میکنی که شوهرت بهت بدبین شده بعد اسمشو میزاری بدبین و سو ظن
پاسخ ها
کاربر محترم و معزز 11/34،بنظر میرسد که سرکار هم شم اقتصادی خوبی دارید و نیز از نظر نوع دوستی جزء افراد نیک و خیراندیش هستی، من به شخصه برات دعا میکنم که علاوه بر موفقیت، عمر با عزت و طولانی داشته باشی، حال اگر هم نتوانستی این پروژه را به مرحله اجرا بگذاری، یک تلنگری به افرادی که در این حرفه مهارت دارند زده و استارت آنها را زده ای، این را بگم که نميدانم در جوار امام رضا ع چرا اینقده زن آزار و زن ستیز هستند و زنان به این زیبایی و جمال که حتماً هم دارای صفات نیک و طاقت زیاد و دارای کمال نیز هستند بعلت اعتیاد و اخلاق نا پسندیده برخی از مرد ها اینچنین دچار این همه ستم و ظلم میشوند، برای سلامتی سرکار و رهایی همچنین زنان دعا میکنیم تا شاید اجابت شود،
واقعا خاک تو سر اون بچه ها که با خودخواهی مادر بدبختشونو برگردوندن تو همچین زندگی مزخرفی!
چرا توی شهری که حرم امام رضا هست اینقدر دزدی وجود داره
آدم معتاد فقط بدرد سینه قبرستون میخوره تا شاید کرم و مورچه ها بخورنش و به یک درد طبیعت بخوره وگرنه زنده شون فقط بار و دردسر هست واسه جامعه
خاک تو سرت خوب خودت میدونستی چرا دوباره باهاش عقد کردی
سر به نیستش کن این عوضی را اینها ننگ خانواده وجامعه هستند
ماده گرگ ذلیل خدمتکارمرد حداقل طلاق
می گرفتی سربار بی چاک دهن3بچه برای
چه اوردی ذلیل مرده بی آبرو.
بااینکه بعد دوسال فهمیده که همسرش اعتیاد داره بازم بچه دارشده اونم سه تا!اول بایدخودتو سرزنش کنی نه کس دیگه ای.نمیدونم چیه که در بیشتر موارد خانم های خوب یا بهتره بگم احمق نصیب اینجور آدمهای عوضی میشه آخر طلب کار هم میشن
مشکل از توئه . وقتي فهمیدي معتاده غلط کردي بچه آوردي ، و بازم غلط کردي که دوباره باهاش عقد کردي.
پاسخ ها
کاربر گندم مجیدی قزوین اگر آن شهری را که پس از نام خود نوشته ای صحت داشته باشد، به هیچ وجه این نصحيت بدون توجه به شرایط را از سرکار نمی پذیرم قدیم ها سفارش میکردند چنانچه گذرتان به شهر قزوین افتاد اگر چنانکه حتی جواهر از دستتان به زمین افتاد هرگز هرگز دولا نشوید که آن را بردارید و اگر دولا شدی همان و کار از کار میگذرد ممکن است مهره های کمر جابجا و یا بشکند حال سرکار که در جمع آن عزيزان زندگی و ناهی این خانم میشوید جای بسیار تعجب دارد،
یعنی توشهرستانا فقط تومشهدبدبخت انقدر خلاف نیشه
شهرهای دیگه بهشت بریننند
بعضی خانمها به خودشون ظلم می کنند وکرامت وارزش انسانی خود را زیر پا گذاشته ودر راه هر رجاله فرومایه ای آنهم معتاد می کنند از فرد معتاد هیچ چیز بعید نیست حتی نباید به این افراد اجازه ازدواج داد وبیاد آنها را در جزیره ای دور افتاده با شرایط سخت نگهداری کرد جامعه پر است متاسفانه از این انگل ها
دیوونه از اول هم نباید با اون آشغال زندگی میکردی
توچه بلایی بودی این بچه ها چیه که میاوردی با اون شوهرمعتادت حتما دلت میخاسته بازالان شکوه وشکایت داری یعنی چه .مثل خرمیزاییدی الانم باید زندگی کنی