فرجام دلبستگی شوم یک خواهر و برادر!
روزهاي اول قرار گذاشتيم مثل خواهر و برادر غم خوار هم باشيم اما رابطه عاطفي ما خيلي زود به يک دل بستگي شوم تبديل شد و با وجود آن که شوهر و ۲ فرزند داشتم، دلباخته پسري شدم که ۱۹ ساله و ۱۲ سال از من کوچک تر است.
زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري ۱۲ مشهد افزود: من و عارف هر روز همديگر را مي ديديم و کمي درد دل مي کرديم. روزهاي اول قرار گذاشتيم مثل خواهر و برادر غم خوار هم باشيم اما رابطه عاطفي ما خيلي زود به يک دل بستگي شوم تبديل شد و با وجود آن که شوهر و ۲ فرزند داشتم، دلباخته پسري شدم که ۱۹ ساله و ۱۲ سال از من کوچک تر است. عارف پسري ساده، بي غل و غش به نظر مي رسيد و اصلا تصور نمي کردم با حيله و نيرنگ مرا به منجلاب اعتياد و فساد اخلاقي بکشاند.
ماجرا از اين قرار است که ما اهل يکي از شهرستان هاي استان مرکزي هستيم و شوهرم کارمند يکي از سازمان هاست. او مردي سخت گير و بي عاطفه اي است که در خانه خيلي بداخلاقي مي کند. من خيلي سعي کردم طوري رفتار کنم که ناراحتي به وجود نيايد اما همسرم هميشه با برخوردهاي سرد خود مرا از زندگي مشترکمان دلسرد مي کرد.
او با کوچک ترين مسئله اي مرا به باد دشنام و ناسزا مي گرفت و آن قدر به من توهين کرد که واقعا هيچ احساسي نسبت به او نداشتم. چيزي که خيلي عذابم مي داد اين بود که او در رفتار با افراد غريبه و زنان ديگر خيلي محترمانه برخورد مي کرد و به قول مادرم بلبل بيرون و زنبور خانه بود.
زن جوان افزود: ما هر شب با هم جر و بحث داشتيم، هر چه مي خواستم به او اطمينان بدهم که در کنارش هستم و با دار و ندارش مي سازم فايده اي نداشت چون غرورش اجازه نمي داد در خانه حتي يک لبخند بزند. با اين وضعيت از حدود ۶ ماه قبل خانواده اي همسايه ما شدند که صداي دعوا و مرافه آن ها نيز هر شب به گوش مي رسيد. اين خانواده پسر جواني دارند که خيلي از شب ها با چشماني گريان از خانه بيرون مي زد و در محوطه آپارتمان قدم مي زد.
يک روز به طور اتفاقي با زن همسايه روبه رو شدم و او گفت که شوهرش معتاد است و زندگي را براي آن ها جهنم کرده است. در اين لحظه پسر جوانش نيز سر رسيد و ما با هم سلام و عليک کرديم. از آن روز به بعد من هر موقع اين پسر جوان را در راهرو مي ديدم سلام واحوال پرسي مي کرديم تا اين که يک روز او گفت: انگار شما هم مثل ما هر روز دعوا داريد و متاسفانه با اين گفت وگوي ساده اولين گام را به سوي بدبختي برداشتم و رابطه اي بين من و آن پسر به وجود آمد که با تصويربرداري هاي مخفيانه از آن مجبور شدم از ترس شوهرم تن به خواسته هاي شيطاني او و دوستانش بدهم و توسط آن ها به دام کراک افتاده ام.
شوهرم به من شک کرده بود و مي خواست مرا براي آزمايش ببرد که همراه پسر همسايه از خانه فرار کردم و به مشهد آمديم اما در اين جا دستگير شديم. اعتراف مي کنم که حماقت کرده ام.
منبع: تابناک
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
نظر کاربران
vaghean ajab chizaie adam mishnave
mardoomam che mishgelati darana
mamnoon jaleb bod
احمق سن پسرتو داشت خجالتم خوب چیزیه همش خودشونو توجیح میکنن
وقتی ما ایرانیها به جای روانپزشک باید برای درد دل کردن به هر عریبه ای اعتماد کنیم هین می شه دیگه
خب خیلی حرفاشو مشکلات بغلشم نگفته
خواهشا زود و یه طرفه به قضیه نگاه نکیند
باعث و بانی تمام بدبختی زنها،شوهران بی عاطفه و نفهمی هستن که فکر می کنن خشونت یعنی اقتدار.
البته خود این خانوم هم عقلش کم بوده وگرنه چیزی که تو مملکت ما زیاده مردان بد رفتار و خشن اند.
متاسفانه بعضی خانمها وقتی از مردی که بهش تکیه کردن محبت نمی بینن چون احساساتشون جریحه دار شده از روی احساس دست به حماقتهای بزرگ می زنن.فکر می کنن ارتباط یایه مرده دیگه مشکلشونو حل میکنه بقول معروف ازچاله به چاه می افتن کاش حداقل خانواده خودشون پشتشون باشه که معمولا اینطور نیست.بدبختی سراغ یکی بیاد همه مدله میاد.
به نظر من زنه از همون اول عاشق پسره شده. توفرهنگ ما یه زن شوهر دار یا بی شوهر با یه پسر 19 یا 20 ساله دوست میشه یعنی چی؟این مزخرفات خواهر برادری دیگه چیه.بعضی ها دوست دارن خودشونو گول بزنن
damesh garm oon dokhtare
به عروسک پشت ویترین نگاه نکن چون ممکن عروسکی هم که داری از دست بدی..موضوع خیانت چیز تازه ای نیست الان مد شده....چه مردش باشه...چه زن..البته به همه جسارت نمیکنم..این خانم هم میتونست جلوی نفس شیطانی اش رو بگیره...حداقل به خاطر بچه هاش..محبت از پدر نمیدیدن..الان از مادر هم محروم شدن..عجب صبری خدا دارد...............
طرفی که صحبتشه منم
براچی فحش میدی
خوب شد گرفتار تو نشد که صد پله از من بدتری
شیطون بسیار شیطونی گیرمون افتاد اینجوری شد