۸۶۲۳۶۲
۱۱ نظر
۵۰۴۱
۱۱ نظر
۵۰۴۱
پ

تباهی زندگی به خاطر لجبازی

زن جوان که از سر لجبازی با پسرخاله‌اش به عقد مردی معتاد درآمده بود نمی‌دانست این تصمیم اشتباه چه فرجام شومی خواهد داشت.

ایران نوشت: زن جوان که از سر لجبازی با پسرخاله‌اش به عقد مردی معتاد درآمده بود نمی‌دانست این تصمیم اشتباه چه فرجام شومی خواهد داشت.

«لاله» زنی لاغراندام و خوش سیما بود که با چشمانی اشک بار قدم به اتاق مشاوره پلیس گذاشت. روی صندلی نشست و سرش را پایین انداخت. برای بیان سرگذشت زندگی نه چندان طولانی اش کمی تردید داشت اما انگار اینجا تنها جایی بود که کسی بدون سرزنش و نصیحت برای شنیدن غصه‌هایش اعلام آمادگی کرده بود : «از کودکی به‌خاطر روابط نزدیک خانوادگی با پسرخاله‌ام «سهراب»، هم بازی و دوست بودم.

هر چه بزرگ‌تر شدیم حس کردم علاقه خاصی به او دارم. مطمئن بودم او هم مرا دوست دارد وقتی مدرسه را تمام کردم هر روز منتظر بودم تا خاله‌ام مرا برای سهراب خواستگاری کند.اما وقتی شوهرخاله‌ام متوجه این علاقه شد بشدت با ازدواج ما مخالفت و تهدید کرد در صورتی که این وصلت سربگیرد پسرش را از ارث محروم می‌کند.«سهراب» هم که می‌دانست پدرش شوخی ندارد، رابطه‌اش را با من کم کرد و در بهت و ناباوری چند ماه بعد با دختر غریبه‌ای نامزد کرد.

این اتفاق ضربه وحشتناکی به من وارد کرد. تحمل این همه بی‌مهری را نداشتم. از همه بدتر اینکه سهراب دیگر اسم مرا هم نیاورد. از آن روز انگار با خودم لج کردم. به اولین خواستگاری که برایم آمد جواب مثبت دادم. اصلاً برایم مهم نبود که با چه کسی زندگی کنم. فقط می‌خواستم کاری کنم که سهراب باور کند دیگر به او فکر نمی‌کنم. اما بدترین انتخاب زندگی را انجام دادم.

پس از چند ماه از آغاز زندگی مشترکمان فهمیدم شوهرم معتاد است. وقتی این موضوع را به رویش آوردم نه تنها شرمنده نشد بلکه آن را علنی کرد و کم‌کم رفتارهای عصبی و بیمارگونه‌اش که ناشی از مصرف مواد مخدر بود شدت گرفت. همین رفتارها خیلی زود کار ما را به طلاق کشاند و من به خانه پدرم برگشتم.

بعد از جدایی دچار افسردگی شدم. بخصوص که می‌شنیدم سهراب زندگی خوبی دارد و با همسرش خوشبخت است. مدام با خودم کلنجار می‌رفتم که چرا من نباید رنگ خوشبختی را ببینم. اوضاع روحی‌ام روز به روز بدتر می‌شد تا اینکه با «کوروش» آشنا شدم.

با او در یک گروه تلگرامی دوست شدم و خیلی زود اعتماد مرا جلب کرد. وقتی فهمید زنی مطلقه هستم پیشنهاد ازدواج داد. آنقدر به من ابراز علاقه کرد که حس کردم کاملاً سهراب را از یاد برده‌ام. زمان زیادی از آشنایی‌مان نگذشته بود که همدیگر را در یک رستوران ملاقات کردیم. آن روزها من آنقدر کمبود عاطفی داشتم که همه محبت‌های او را باور کردم و بی‌اندازه وابسته‌اش شدم.

تا اینکه یک روز از من خواست برای آشنایی با مادرش به خانه‌اش بروم. او معتقد بود اگر پیش از ازدواج، اعتماد مادرش را جلب کنم می‌توانیم خوشبخت‌تر شویم. من هم که مسحور او شده بودم، همراهش رفتم. برخلاف گفته‌های «کوروش» کسی در خانه نبود وقتی پرسیدم مادرت کجاست گفت اینجا خانه مجردی من است. اعتراض کردم و می‌خواستم از آنجا بیرون بیایم که اجازه نداد و بعد هم اتفاقی که نباید افتاد.

وقتی از خانه او بیرون آمدم حس حقارت می‌کردم. آبرویم رفته بود و نمی‌توانستم به خانواده‌ام هم حرفی بزنم. بعد از آن کوروش مدام تهدیدم می‌کرد و می‌گفت از من فیلم سیاه گرفته است و باید تا هر وقت او می‌خواهد به این رابطه تن بدهم. اما من که دیگر طاقت این همه حقارت را نداشتم تصمیم به شکایت گرفتم.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    زندگی تمام زن های مطلقه توی ایران همینه

    پاسخ ها

    • م۴

      آفرین تصمیم خوبی گرفتی بایدزودتراین
      تصمیم می گرفتی وپدرهمچه نامردی در
      بیاری زن بدبخت ساده گول این نامردخورده حالاهم خدابزرگه شاید یک شوهردرستی گیرت کندانشاالله دلم براش سوخت

  • فقط خدا

    خاک توسرت دختره روانی بخاطریه پسرخاله هیچ وپوچ توخودتونابودکردی

  • همفری بوووووگارت

    ای جووونم
    توکجابودی پس؟؟

  • بدون نام

    باید آزادانه زیست
    زندگی خود را به زندگی دیگران گره نزنیم
    ما آزادیم ، دیگران هم آزادند ، ای کاش روزی همگان به این درک برسند که نیاز ندارند زندگی خود را به دیگران اثبات کنند

  • بدون نام

    امان از دست حس حقارت و نبود اعتماد به نفس

  • بدون نام

    پس آنقدر هم لج باز نبود این دختر تصمیم درستی توانست بگیرد برای حفظ کانون خودش و خانواده

    پاسخ ها

    • حمید موحد

      تمام کارهات احمقانه بوده فقط شکایتت بهترین تصمیم زندگیت بود انشالله عاقبت بخیر بشی

  • بدون نام

    به این میگن حماقت محز

  • آرمین

    پامیشی میری خونه خالی حالتو میکنی بعد که یارو ولت کرد یادت میوفته اشتباه کردی ...
    خوبه والله . دروغ هم میگی!!!

  • م

    من نمیفهمم تاکی زنها باید انقدر ساده با‌شن و گول بخورن
    بس کنین توروخدا
    یکم بخودتون بیاین خنگ وار زندگی رو ادامه ندین

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج